شهرام رفیع زاده
چند روز قبل دادگاه انقلاب در اراک، عابد توانچه از فعالان دانشجوئی دانشگاه امیر کبیر تهران را به 8 ماه زندان تعزیری محکوم کرد. او همچنین وبلاگ نویسی است که به دلیل فعالیت هایش بارها بازداشت شده، و از جمله 45 روز در فاصله 7خرداد 85 تا 20 تیر همان سال رادر سلول های انفرادی بند دو الف زندان اوین در بازداشت بوده و پس از آن برای همیشه از ادامه تحصیل محروم شده است. با عابد توانچه درباره حکم جدید زندانش، آنچه بر سراو و خانواده اش آمده، شدت گرفتن سرکوب جنبش دانشجوئی و به ویژه بازداشت گسترده دانشجویان چپ در فاصله آذر تا بهمن 86 گفت و گو کرده ایم. متن این مصاحبه در پی می آید.
حکم زندان تعزیزی که برای شما صادر شده به دلیل اتهاماتی است که طی بازداشت سال 85 به شما وارد شد؟ البته شما در تهران بازداشت شده بودید اما در خبرها آمده که دادگاه اراک برای شما چنین حکمی صادرکرده است. آیا به آن اعتراض خواهید کرد؟
دادگاه انقلاب استان مرکزی حکم 8 ماه حبس تعزیری برای من صادر کرده که مربوط به پرونده ی جدیدی است که وزارت اطلاعات در میانه ی برخورد گسترده با دانشجویان چپ- بعداز مراسم 13 آذر که به دعوت دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب برگزار شد - برای من تشکیل داده است و ربطی به دستگیری و پرونده ی من در خرداد 1385 که با شکایت اطلاعات سپاه تشکیل شده ندارد. البته طبق صحبتهای غیر رسمی مسئولان وزارت اطلاعات، دادگاه مربوط به آن پرونده نیزدر آینده ای نزدیک برگزار خواهد شد. متاسفانه مراحل رسیدگی به پرونده من به قدری سریع و بی حساب و کتاب برگزار شد که من چندین بار دچار شک شدم که واقعا این دادگاه مربوط به کدام پرونده ی من است. یعنی مدام صحبت هایی از اعتراضات دانشجویی پلی تکنیک، شکسته شدن درب نهاد رهبری، وایجاد اغتشاش در دانشگاه صنعتی امیر کبیر می شد و در جواب این سوال که اینها چه ربطی به بازداشت اخیر من دارد تنها عنوان می شد که: “همه چیز به هم ربط دارد!“
اما آنچه که مسلم بود حرف آنها مربوط به دو مسئله بود: یکی وبلاگ نویسی وکار خبری و دیگری مصاحبه های متعدد در مورد بی خبری طولانی مدت از شش فعال برجسته ی چپ دانشجویی-بهروز کریمی زاده، سعید حبیبی، یاسر پیرحیاتی، پیمان پیران، مهدی گرایلو و مجید اشرف نژاد- که تا مدت ها هیچ نهادی مسئولیت بازداشت آنها را به عهده نمی گرفت.
نتیجه ای که من از این دادگاه گرفتم این بود که هر تماس تلفنی خارج از کشور با فعالان سیاسی داخل کشور یک جرم امنیتی و اقدام علیه امنیت کشوراست و هر حرف و کلامی در نقد یا مخالفت با سیستم سیاسی موجود، مخالفت با نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و توهین به مقدسات محسوب می شود. هیچ فعال سیاسی حق ندارد با هیچ رسانه ی غیر حکومتی مصاحبه کند. همچنین فهمیدم که نگهداری کتابهای چاپ جمهوری اسلامی هم می تواند جرم باشد و اگر “وزارت ارشاد در زمان مهاجرانی یک غلطی کرده و مجوز چاپ کتابهای ظاله را داده است” این دلیل نمی شود که نگهداری و مطالعه ی آنها جرم نباشد. در عین حال متوجه شدم که از دید آقایان تمام فعالان دانشجویی و سیاسی از دشمنان نظام پول دریافت می کنند حتی اگر خلافش ثابت شود. و در آخر اینکه حتی “نفس کشیدن ما خوراک دهی به رسانه های بیگانه است.” و تمام نوشته های ما حتی اگر بیان واقعیات باشد “سیاه نمایی” و “تبلیغ علیه نظام” موجود است.
لذا همان طور که می بینید این حکم بر مبنای استدلالاتی غیر منطقی و زنجیره ای از توهمات صادر شده است که بنده حتی هنوز هم نفهمیده ام اتهامات اصلی من در آن چه چیزی بود و من بایداز چه چیزی دفاع می کردم. دادگاه بیشتر شبیه به یک گپ زدن بود چرا که هر لحظه موضوع جدیدی در آن مطرح می شد.
ضمن اینکه وکیل مدافع در دادگاه حضور نداشت وبه من اجازه مکتوب کردن دفاعیاتم هم داده نمی شد. یعنی منشی دادگاه از میان کلام هر آنچه را که دلش می خواست انتخاب و آنگونه که دلش می خواست مکتوب می کرد.
در عین حال در بازداشتگاه وزارت اطلاعات و در دادگاه، چندین بار توسط افراد مختلف ازمن خواسته شد که جواب این سوال را بدهم که آیا مسلمان هستم یا نه و در جواب این سوال که مگر شما نماینده ی خداهستید؟ جواب هایی مطرح می شد که معنایی جز “بله” از آن برداشت نکردم.
نوشته هایی را هم به من منتسب کردند که هرگز آنها را ننوشته بودم و راه اندازی سایت هایی را به من نسبت دادند که حتی آنها را ندیده بودم. حتی مصاحبه ی من با سایت دانش سرخ با تغییرات فراوان در اختیار قاضی قرار گرفته بود. همچنین متهم شدم که تمام عکس ها و مطالبی راکه از اینترنت گرفته و روی هارد کامپیوتر شخصی ام ذخیره کرده بودم، خودم تهیه دیده و به عنوان خوراک در اختیار سایت های خارجی قرار داده بودم. و صدها مورد اینچنینی دیگر. به همین دلایل این حکم از نظر من ناعادلانه و غیر قانونی است و حتما با دفاعیه ای مفصل و وکلایی مجرب، در دادگاه تجدید نظر این حکم حاضر خواهم شد. این حکم در 27 فروردین 87 صادر شده است و من تا 15 اریبهشت 87 برای ارائه ی درخواست تجدید نظر فرصت دارم.
شما در سال 85 چند ماه در بازداشت بودید. آیا در آن دوره به وکیل دسترسی داشتید وآیا اساسا دادگاه علنی و با حضور وکیل برای شما تشکیل شد؟
به هیچ وجه. در سال 85 علی رغم اصرار فراوان در هنگام بازداشت، جواب خواست من مبنی بر رویت حکم را با دو سیلی محکم جواب دادند. وکیل مدافع در هیچ مرحله ای از بازجویی حضور نداشت و بازجویی های طولانی مدت همراه با رفتارهای غیر انسانی به مدت 8 تا 12 ساعت در 35 الی 38 روز متوالی ادامه داشت. در کل طول بازداشت در سلول انفرادی دو متر در یک متر و نیم(2 در 1. 5 متری) نگهداری می شدم. زمانی که بازجو فهمید من قبلا برگه ی وکالت را به امضای چند تن از وکلای حقوقی رسانده ام در حد جنون عصبانی شد و ضمن تهدیدهای فراوان از بنده در رابطه با وکلای حقوقی ام هم بازجویی کردند و وکلا را مجرمان امنیتی نامیدند. از لحظه آزادی تاکنون هم نه وکیلم اجازه مطالعه ی پرونده را داشته است و نه دادگاهی برای آن پرونده تشکیل شده. در واقع سعی کرده اند از طریق وثیقه و حالت سردرگمی و انتظار، بنده را منفعل کنند.
بعد از آزادی شما را به کلی از تحصیل محروم کردند، چه مرجعی این کار را کرد؟ فکر می کنید چرا طی دو سال اخیر تا این حد محروم کردن از تحصیل واخراج از دانشگاه افزایش یافته است؟
ماجرای اخراج من از دانشگاه یکی از کثیف ترین خوش خدمتی های مدیریت انتصابی دانشگاه برای ساختار قدرت بود. ابتدا بنده را به جرم اهانت به مقدسات درنشریه عصیان به کمیته ی انظباطی احضارکردند. روزنامه ی کیهان هم درمطالبی در ستون اخبار ویژه ی خود نشریه عصیان به مدیر مسئولی اینجانب را نشریه ای کمونیستی خواند که ضمن توهین به مقدسات به مسئولان نظام توهین کرده است و انتشار این نشریه را نماد بی قیدی و خیانت مسئولان وقت وزارت علوم دانست. همزمان عده ای از اعضای بسیج به قم رفته بودند تا به بهانه ی سرودن یک شعر، حکم ارتداد من را از مراجع بگیرند. در آن شرایط من ضمن درخواست آموزشی خواستار حذف ترم تحصیلی شدم. بعد هم پنهان شدم. بعد از بازگشت مجدد به دانشگاه متوجه شدم مدیریت جدید دانشگاه که منتصب به دولت نهم بود، ضمن نادیده گرفتن درخواست حذف ترم و ”انکار آن” کل دروس آن ترم را با نمره ی صفر در کارنامه ی تحصیلی درج کرده است. متاسفانه بعد از آزادی ازبند 325 هنگامی که برای پیگیری وضعیت تحصیلی به دانشگاه رفتم انتظامات دانشگاه از ورود من به دانشگاه جوگیری کرد و متوجه شدم حراست دانشگاه عکس تعدادی از فعالان اعتراضات دانشجویی خرداد 1385 پلی تکنیک را تکثیر کرده که در تمام درهای ورودی دانشگاه در نگهبانی ها نصب شده و ورود ما را اکیدا به دانشگاه ممنوع کرده است.
بعد از مدتی هم در حکمی بی سر و ته، که امضای زیر آن هیچ همخوانی با سربرگ و حتی مرجع تصمیم گیرنده نداشت، محرومیت دائم بنده از تحصیل اعلام شد.
وضعیت دانشجویان ستاره دار حتی از این هم تاسفبار تر است؛ چرا که این دانشجویان علی رغم برتری تحصیلی و کسب نمرات عالی در امتحانات ورودی تحصیلات تکمیلی- مقطع کارشناسی ارشد- بدون هیچ دلیلی و بدون حتی امکان پیگیری مسئله از تحصیل محروم می شوند و به جای این نخبگان افرادی که«دانشجوی سهمیه ای» و «دانشجوی پولی» بهترین نام برای آنان است اجازه تحصیل در مقطعی از دروس آکادمیک را پیدا می کنند که دانش و هوش کافی برای آن را ندارند. بسیاری از دوستان من در دانشگاه تهران و همچنین پلی تکنیک که فعالیت سیاسی هم نداشتند و تنها فعالیت های صنفی هم انجام می دادند، به این ترتیب از تحصیل محروم شده اند. فعالان دانشجویی، سیاسی، حقوق بشری و دست اندر کاران نشریات دانشجویی که دیگر جای خود را دارند. در کل باورمان بشود یا نشود و بخواهیم قبول کنیم یا نه، ساختار قدرت موفق شد یک انقلاب فرهنگی دیگر را پیروزمندانه در دانشگاه به اجرا در آورد. دانشگاه اکنون از فعالان برجسته ی دگر اندیش تسویه شده است و چنان رعب و وحشتی نسبت به هرگونه فعالیت دانشجویی در دل دانشگاه کاشته اند که فضای فعلی دانشگاه « در ظاهر»شبیه به دبیرستان شده است.
ظاهرا شما و خانواده تان از آن زمان تا حالا تحت فشار نیروهای اطلاعاتی قرار داشته اید. هدف از اعمال چنین فشارهایی به شما و خوانده تان چه بوده است؟
اگر زمان به عقب باز می گشت، من تنها و تنها به یک دلیل هرگز به سوی کارسیاسی نمی رفتم که آن هم فقط وضعیت خانواده و عذاب هایی است که پدر و مادرم متحمل می شوند. ای کاش می توانستم عکسی از وضعیت امروز و سه سال پیش پدر ومادرم را کنار هم بگذارم و در اختیار شما بگذارم تا خودتان از آنچه که بر آنها رفته است دچار بهت و حیرت شوید.
پدر و مادر من هر دو ازبیماریهای قلبی- و در حال حاضر عصبی- رنج می برند و هر بار که با آنهاروبرومی شوم تمام سعی خودم را می کنم تا نگاهم با نگاه آنها گره نخورد. هر روز زندان، احضار، تلفن از وزارت اطلاعات، بازرسی خانه، دادگاه، اخراج و هزارویک مشکل و مصیبت دیگر. اگر به خاطر درخواست خودشان نبود حتی یک لحظه در جدایی کامل از خانواده شک نمی کردم تا بلکه از مشکلات و بدبختی هایی بیشتری که به خاطر فعالیتهای سیاسی من بر سر آنها می آید جلوگیری می کردم. خانواده ی من از بعد از آزادی تیر 1385 تا به حال حتی یک روز آرام، معمولی و بی دغدغه نداشته اند. البته به هر حال وقتی یک قدرت مادی تصمیم بگیرد تا منتقدان و مخالفان خود را به هر طریقی و با هر حربه ای ساکت کند این چیزها مسایل پیش پا افتاده ای است که اتفاق می افتد. با فعالان سیاسی و زندانیان عقیده و بیان در سالهای اخیر به گفتگو بنشینید تا کاملا درک کنید که از طریق خانواده چه فشارهایی بر فعالان سیاسی وارد شده است. تنها هدف هم ساکت کردن دگراندیشان بوده است.
در خبرها آمده که قصد دارید از بازجویان و فشارهایی که طی مدت بازداشت و پس از آن بر شما وارد شده شکایت کنید. می توانید مختصری از این فشارها را ذکر کنید یا قصد دارید در دادگاه آن را پیگیری کنید؟
دقیقا این قصد را دارم و حتی اگر هیچ وکیلی حاضر به کمک به من در این مورد نباشد خودم به تنهایی این شکایت را مطرح و پیگیری می کنم. همه وقتی متوجه می شوند قصد چه کاری را دارم به من می خندند. حق هم دارند. شکایت به عنوان یک زندانی سیاسی از تیم بازجویی دوران بازداشت به قوه ی قضائیه جمهوری اسلامی ایران؟! خودم هم قبول دارم این شکایت اگر به امید به ثمر رسیدن و حتی رسیدگی در نظر گرفته شود کاری عبث و شاید خنده دار است. به هر حال زندانها تحت نظارت قوه ی قضائیه قرار دارند. اما من تحت هر شرایطی، حتی اگر بهای کارم بازهم دادگاه و زندان باشد، آنچه راکه بر من در بازداشتهای متعددم رفته است به گوش همه خواهم رساند و این شکایت قسمت کوچکی از هدفی است که به دنبال آن هستم. زندان انفرادی، کتک، توهین، فحاشی بازجویی طولانی مدت، تلاش برای اعتراف گیری دروغین، مطرح شدن اتهامات خیالی، شرایط بهداشتی نامناسب دربندهای انفرادی، عدم حضور وکیل مدافع در از مراحل بازجویی، فشاربه خانواده، کنترل تلفن های خصوصی خود و اعضای خانواده و حتی دوستان، بازجوئی های بالای 10 ساعت در روز، و ده ها مورد دیگر که وقتی شکافته شود دیگر در قالب این کلمات گنجیده نمی شود. به هر حال در تلاش هستم برای بررسی ابعاد حقوقی این مسئله یک مشورت مفصل با تعدادی از وکلای حقوقی انجام دهم و به همین خاطر اجازه بدهید بیش از این در اینجا مسئله بازنشود.
فکر می کنید پیگیری قضایی فشارها و آسیب هایی که به شما وارد شده در عمل به جایی خواهد رسید؟
شکی ندارم که نه تنها به کوچکترین نتیجه ای نخواهم رسید که از همین اقدام هم به عنوان بهانه ای برای دادگاهی کردن من استفاده خواهند کرد. این مسئله به صورت شفاهی هم به من هشدار داده
شده است.
آقای توانچه اگر چه جنبش دانشجوئی پس از حمله نیروهای انتظامی و امنیتی در سال 78 به کوی دانشگاه و وقایع بعد از آن به شدت سرکوب شد و فعالان دانشجوئی موجی از دستگیری و زندان را پشت سر گذاشتند اما چرا طی دو سال اخیر که حتی برخی از بحران در جنبش دانشجوئی سخن می گفتند سرکوب این جنبش شدت بیشتری گرفته است؟
من از کسانی هستم که مدعی وجود این بحران بودم و بارها راجع به آن در مصاحبه ها و در وبلاگ شخصی خودم صحبت کردم و نوشتم. این بحران می توانست یک نقطه ی عطف مهم در فعالیتهای دانشجویی و آغاز شدن مرحله ای جدید در فعالیتها و مبارزات دانشجویی باشد. آنها به خیال از پا در آمدن نهایی جنبش دانشجویی، حمله ی گسترده ای را در بحرانی ترین وضعیت جنبش دانشجویی تدارک دیدند که همین اشتباه بزرگ آنها بود و خودشان ناخواسته به عنوان یک عامل محرکه، جنبش دانشجویی را به این نقطه ی عطف هل دادند. بسیاری ازفعالان دانشجویی دیروز و تعداد بسیاری از فعالان دانشجویی جوان که این جسارت را داشته اند که در این دوران خفه و بسته کنونی دانشگاه به دنبال فعالیت باشند اکنون به تاکتیک ها و استراتژی هایی می اندیشند و عمل می کنند که در دوره ی گذشته توسل به آنها شاید قابل تصور هم نبود. فعالیت سیاسی و مبارزه اکنون دیگر نه یک تفریح است و نه یک مشغله و نه حتی بخشی از زندگی! برای فعالان جنبش دانشجویی اکنون زندگی، سراسر خود مبارزه است. جنبش دانشجویی در ایران در نبود و ضعف دیگر جنبش های اجتماعی متحمل فشار سنگینی شد. احزاب دوم خردادی با روی کار آمدن دولت نهم عملا به نهایت بی عملی رسیده اند و اپوزیسیون خارج از کشور هم به هیچ وجه قابلیت تاثیر گذاری داخلی را ندارد. جنبش زنان در ایران به قدری نوپاست که هنوز در چهارچوب تنگ کمپین یک میلیون امضا فعالیت می کند- البته به دلایلی متفاوت از دیگران نظر من در رابطه با این حرکت کاملا مثبت است- جنبش کارگری ما به دلیل حساسیتهای فراوانی که در ارتباط با فعالان آن وجود دارد فعلا توصیه به فعالیت درونی شده است. به همین دلایل کلا جنبش دانشجویی تنها صدای بلند درون ایران بود که مجبور بود به جز سهم خود از فشار و سرکوب، جور نبود بقیه جنبشهای اجتماعی را نیز بکشد. ضعف و بحرانهای درونی این جنبش سبب شد که این سیستم فکر کند با از پای در آوردن آن و ساکت کردن آن برای همیشه، عملا کل جامعه را ساکت کند تا بتواند تمام قوای خود را صرف مشکلات عدیده ی خارجی خود کند که البته بنا به دلایلی که در بالا مطرح کردم این برخورد اخیر بیشتر به نفع ما شد تا آنها.
بازداشت ده ها فعال دانشجوئی چپ طی شش ماه گذشته از سرکوب شدید آنان حکایت داردو برخی از این دانشجویان هنوز در بازداشت به سر می برند. فکر می کنید چه شد که یک باره نهادهای اطلاعاتی و امنیتی برخورد تا این حد گسترده با دانشجویان چپ را دردستور قرار دادند؟
خاتمی رفت و اصلاح طلبان فراموش شدند. آنچه نتیجه ی دولت اصلاحات بود، ورزیدگی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، علی الخصوص در بخش مقابله با اعتراضات دانشجویی بود. پلیسی که در سال 1378 آنقدر سردرگم و ناشی بود که با توسل صرف به خشونت، آن بحران بزرگ و مخرب را برای حاکمیت به وجود آورد به قدری تجهیز شد و آموزش دید که مثلا در سال 81 و 82 به راحتی از پس اعتراضات دانشجویی و مردمی بر آمد. رفتار خوش و خرم تیم های به اصلاح چپ وزارت اطلاعات- تیم های به وجود آمده توسط مدیران وابسته به اصلاح طلبان در وزارت اطلاعات- با فعالان دانشجویی همه را در یک توهم فرو برده و به راحتی بایدها و نبایدهایی به کل جنبش دانشجویی خورانده شده بود. دانشجویان چپ هیچ گاه به دنبال گرفتن مشروعیت و رسمیت از طرف دانشگاه و وزارت علوم نبودند. خط قرمزها ی آنها یک به یک توسط فعالان چپ شکسته می شد. جنبش چپ دانشجویی تا دانشگاه های کوچک در شهرستانها هم نفوذ کرده بود و این اخبار به دلیل فعالیتهای آشکار بخش علنی جنبش چپ دانشجویی، توسط مدیران اداره ی اطلاعات استانهای مختلف به تهران گزارش شده بود. دلیل کلیدی بعدی، مسئله ای به نام سازماندهی بود. دانشجویان چپ بر خلاف دیگران به شدت روی این مسئله حساس هستند. ارتباط های دانشجویان چپ با هم به هیچ وجه یکطرفه و یکجانبه نیست. دانشجویان چپ در توهم دست و پا نمی زدند. می دانستند که جوانه های یک جنگل سوخته هستند و دشمنان قسم خورده ای دارند. با برنامه کار کردند و همیشه سعی کردند دقیقترین و واقعی ترین ارزیابی را از توان خود داشته باشند. آنها مدعی تملک جنبش دانشجویی نبودند و از شیوه هایی برای تبلیغ خود استفاده کردند که در دو دهه خیر بدیلی نداشت. با افول ستاره ی اقبال انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت از دانشگاه، بسیاری از دانشجویان توسط دیپر دانشجویان چپ جذب و با معرفی به گروه های مطالعاتی دانشجویی تحت آموزشهای تئوریکی قرار گرفتند که آموزگارانشان در واقع خودشان بودند. دانشجویان چپ پیوندهای قوی ای با جنبش کارگری برقرار کرده بودند و به دلیل شرکت در فعالیتهای اجتماعی و مددکاری با دردها و واقعیت های تلخ اجتماع از نزدیک برخورد داشتند و به همین دلیل بر عقیده ی خود استوارتر بودند. هرچه که فضا بسته تر شد جنبش چپ دانشجویی رادیکالتر عمل کرد و بیشتر قدرت گرفت تا جایی که احساس شد در دانشگاه رقیبی ندارد و مانند یک میدان جاذبه ی قوی همه ی دانشجویان را به نرمی جذب خود می کند. گوشه هایی از قدرت دانشجویان چپ در همین بازداشت دسته جمعی شش ماه اخیر کاملا مشخص است. بیانیه ها و حمایت جنبش کارگری، نهادهای بین المللی، احزاب چپ در سراسر دنیا، دانشجویان دانشگاههای مختلف ایران و… از دانشجویان بازداشت شده نهادهای اطلاعاتی و امنیتی را دچار سردرگمی کرده است. آنها می خواستند در همان ابتدای کار این جنبش را در نطفه خفه کنند اما اشتباه آنها این بود که ابتدایی که آنها برای جنبش چپ دانشجویی متصور شده بودند، دوران اوج گیری این جنبش بود. و چون در همه جای دنیا حکومتهای اقتدار گرا از تشکیل هر نوع جنبش اجتماعی درهراسند، طراحان امنیتی حکومت از اوج گیری و نوع عمل سیاسی و مبارزاتی جنبش چپ دانشجویی دچار ترس و وحشت شدند و برخورد گسترده و برنامه ریزی شده ای را تدارک دیدند که باز هم به نظر من به رشد و قدرت گیری جنبش چپ دانشجویی کمک فراوانی خواهد کرد. اکنون فعالان چپ دانشجویی- چه آنان که در زندان هستند و چه آنان که آزاد شده اند-به دلیل سنگینی و وسعت برخوردی که با چپ دانشجویی شد به یکباره صاحب چنان تجربه و پختگی خاصی شده اند که حیرت آور است. به عنوان مثال شخصا فردی را مدتی قبل از این بازداشت دسته جمعی ملاقات کرده بودم که تازه در اول راه بود و دیدش به مسائل چندان عمیق نبود. اما سلول انفرادی و بازجویی و فشارها، از او فردی ساخته است که ژرفای تئوریک و نگرشش نسبت به مسائل ـ در عین سادگی ـ اصلا قابل مقایسه با چند ماه پیش نیست. کاملا به این گفته ی لنین اعتقاد دارم که فضای زندان همچون رحم است. نیروهایی که همه بالقوه استعداد رشد و پرورش دارند وارد آن می شوند و در دورانی کوتاه یا دفع می شوند و یا تبدیل به نطفه هایی بالفعل می شوند.
برخی می گویند فعالان حقوق بشر و سایر فعالان سیاسی و اجتماعی در جریان سرکوب دانشجویان چپ به درستی از آنان حکمایت نکرده اند. آیا شما هم چنین نظری دارید؟
متاسفانه این یک واقعیت است. فعالان سیاسی راست هیچگونه حمایتی از دانشجویان چپ نکردند. رسانه های خبری که با بازداشت چند روزه ی فلان دانشجوی لیبرال پر می شد از مصاحبه، مقاله، عکس و خبر، در مقابل بازداشت گسترده ی 43 دانشجوی چپ که بعضی از آنها از چهره های مطرح و با سابقه ی جنبش دانشجویی بودند تحرک خاصی از خود نشان ندادند. حتی هنگامی که دانشجویانی ازاد شدند و خبر رفتارهای وحشتناک با دانشجویان چپ در همه جا پیچید بازهم هیچ واکنشی از سایت ها و رسانه های خبری وابسته به نیروهای لیبرال دیده نشد. اگر از دید یک نیروی سوم به مسئله نگاه کنیم دانشجویان زندانی جنبش چپ، قربانی منافعت طلبی و انحصارطلبی عده ای در - داخل و خارج - جنبش دانشجویی شدند. من به عنوان عضو کوچکی از جنبش چپ به شخصه انتظار چنین رفتار و برخوردی را از طرف این ها داشتم و به هیج وجه تعجب نکردم. تمام سعی جنبش چپ این بود که بر پایه ی یک اتحاد دموکراتیک، نیروی قویتری با شرکت همه ی نیروهای موجود برای رسیدن به آرمانهایی بر پایه ی دو اصل اساسی آزادی و برابری تشکیل شود اما با روشن شدن ماهیت افراد و گروه هایی که اکنون از نظر ما غیر قابل اعتماد و ناسالم هستند بسیاری از گزینه های موجود برای این اتحاد حتی غیر قابل مطرح شدن هستند.
در مورد گروه های حقوق بشری هم باید بگویم تا وقتی دیدگاه های فانتزی بر رفتار آنها حاکم است کاری از پیش نخواهد رفت. من مخالف تهیه ی طومار، خبر رسانی و راه انداختن کمپن های حمایتی-اینترنتی- نیستم ولی آیا دفاع از حقوق اولیه انسانی افراد در مقابل حکومتهای اقتدارگرای ناقض حقوق بشر با این سه ابزار محدود امکان پذیر است؟حکومتها نیروهایی مادی هستند و بانیروهای مادی افسار گسیخته خواست خود را جبرا به مردم تحمیل می کنند. آیا می توان با امضا و فعالیت در دنیای مجازی در مقابل این نیروی مادی ایستاد؟ از نظر من هرگز.
به فعالیت حقوق بشری در حال حاضر به عنوان یک کار سیاسی-اجتماعی شیک، پاستوریزه و کم خطر نگاه می شود در حالی که اگر صداقت، پیگیری و مصلحت گریزی وجود داشته باشد تجربه نشان داده است مدافعان جدی و پیگیر مسائل حقوق بشر بیشتر از دیگران مورد غضب حکومت ها قرار می گیرند. در واقع گروه های حقوق بشری مستقل از همه سو تحت فشار هستند.
فعالیت حقوق بشری هم از نظر من یک فعالیت فرا ملیتی است. فعالان حقوق بشر واقعا مستقل در ایران هم امکانات وسیعی ندارند و در عرصه ی بین المللی با انتخاب های زیادی مواجه نیستند.