محمدجواد اردشیر لاریجانی، یکی از عناوین درخور جمهوری اسلامی را دراختیار دارد: رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه. در روزهای اخیر چند رخداد پیوسته به هم، در رابطه با شخص حقیقی و حقوقی جواد لاریجانی بهوقوع پیوسته، و او را چونان حلقهای واسط و رابط، در کانون این رویدادها قرار داده است. آنجا که تصویری برجسته از مثلث مشهور دکتر شریعتی، “زر و زور و تزویر” و “تیغ و طلا و تسبیح”، خودنمایی میکند و استبداد زیر پردهی دین بهروایت کردار اقتدارگرایان ملموس میشود.
نخست؛ نگارنده شنیده که دادگاه تجدیدنظر به محکومیت وی در ماجرای تصرف اراضی ملی در ورامین و سوءاستفاده از زمینهای مزبور در کاربری غیرقانونی (دامداری و حفر چاه) رأی داده است. باید دید آیا برادر بزرگ، از امکان قانونی دراختیار برادر کوچکتر (صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه) سود خواهد برد یا نه. امکانی که به موجب ماده ۱۸ اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۸۵ متحقق میشود: چنانچه حکمی از دادگاه صادر شود و به مرحلهی قطعیت برسد، ولی به تشخیص رئیس قوه قضاییه رأی مزبور خلاف بیّن شرع باشد، امکان اعاده دادرسی و رسیدگی مجدد به دعوای منتهی به حکم مزبور وجود دارد.
اگر این شنیده (محکوم شدن جواد لاریجانی توسط دادگاه تجدیدنظر) قطعی و علنی شود، باید منتظر تکاپوی “رییس ستاد حقوق بشر دستگاه قضایی جمهوری اسلامی” بود. او البته مثل برخی دیگر از میلیاردرهای محکومشده، نیازی ندارد که چند صد میلیون به خواهرزادهاش دهد تا از مادهی پیش گفته، منتفع شود. دو اخوی، در دستگاه قضایی همکار هستند و امکان دیدار بهقدر لازم، میسر است.
همزمان با رویداد پیش گفته، لاریجانی در اظهارنظری توهینآمیز، “احمد شهید”، نماینده ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران را هدف دشنام و ادبیاتی سخیف قرار داد. جالب آنکه او ضمن همین سخنان مدعی میشود که “در مورد حقوق بشر ادبیات فرهیختهای وجود دارد و لازم است کسانی که وارد این عرصه میشوند به ادبیات فرهیختهخواهی و فرهیخته وارد شوند.” جواد لاریجانی در سخنرانی مزبور، ایران را “ستاره درخشان” دموکراسی و حقوق بشر توصیف میکند. البته از نظر کسی که معتقد است، “در نظام جمهوری اسلامی هیچ زندانی سیاسی وجود ندارد”، این ارزیابی از وضع حقوق بشر و دموکراسی در ایران، قابل پیشبینی است. او در همین اظهارنظر جدید از ضرورت “حفاظت از کرامت انسانی” میگوید. وی اما دربارهی جایگاه کرامت انسانی شهروندان ایران (از روزنامهنگاران و فعالان سیاسی گرفته تا باورمندان به آیینی جز تشیع به روایت حکومت، و نیز از کارگران و فارغالتحصیلان بیکار دانشگاه و جوانان جویای کار گرفته تا معتادان و زنان و دختران جوانی که مجبور به تنفروشی میشوند) توضیحی نمیدهد.
چنین است که رییس ستاد حقوق بشر قوه قضاییه منتفع از قدرت و منزلت و ثروت در جمهوری اسلامی، در آستانهی سومین سالروز حبس غیرقانونی و حصر غیرانسانی رهبران جنبش سبز، در سیمای جمهوری اسلامی بار دیگر میکوشد برای کانون مرکزی قدرت، جلوهگری کند؛ مدعی میشود که “ماهیت فتنه یک کودتای تمامعیار علیه نظام بود که با مشارکت وسیع آمریکا، دول اروپایی، رژیم صهیونیستی و تمام ضدانقلاب همراه بود.” این سخن جدیدی نیست؛ او بارها جنبش اعتراضی شهروندان دموکراسیخواه ایران پس از کودتای انتخاباتی ۸۸ را چنین مورد هجمه قرار داده، و در مقابل از مواجههی عادلانه و قانونمند دستگاه قضایی خبر داده؛ “کارنامه قوه قضائیه در دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در برابر کودتاگران فتنه ۸۸ بسیار درخشان بود.”
پاسخ جواد لاریجانی را یکی از خویشان او (برادر همسر علی لاریجانی) میدهد. علی مطهری که این روزها ازجمله “اصولگرایان حقیقی جامعه سیاسی ایران” محسوب میشود، در واکنش به گفتار و کردار ماکیاولیستی جواد لاریجانی، میگوید: “تکلیف فتنه مانند تکلیف بخشی از زمینهای کشاورزی و دامداری شما برای مردم مشخص نیست و هنوز حکم آن اعلام نشده است.”
اگر علی مطهری به قدرت و ثروت و منزلت برآمده از جمهوری اسلامی و متکی به آن، در برابر “اصول”اش بیاعتنایی نشان میدهد و تحریف حقیقت را برنمیتابد و خموشی پیشه نمیکند، جواد لاریجانی بهمثابهی یکی از نمادهای برجستهی درآمیختگی و همدستی “ملک و مالک و ملا”، از استبداد زیر پرده دین و دولت نفتی، کامجویی میکند و به فکر املاک و «توتفرنگی»های خویش است.
۳۵ سال پس از پیروزی انقلاب ۵۷، محمدجواد اردشیر لاریجانی تکیه زده بر ریاست ستاد حقوق بشر قوه قضاییه جمهوری اسلامی، نه تنها توضیحدهندهی وضع حقوق بشر و کرامت انسانی در ایران و جایگاه این مفاهیم در چشم هسته مرکزی قدرت در جمهوری اسلامی است، بلکه تبیینگر طبقهای است که در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه، از متن دولت رانتی ـ ایدئولوژیک و اقتدارگرا سربرکشیده و در برابر دموکراتیزاسیون مقاومت میکند. همان مثلث شومی که معلم انقلاب، دکتر علی شریعتی به تعبیر خود، عمری برای افشاء و ایضاح آن، کوشید: “زر، زور و تزویر”.
یکی از دوستان قدیمی جواد لاریجانی، ماجرای بس تأمل برانگیزی را از وی برای نگارنده نقل کرده است. راوی که از دوستان دبستان او محسوب میشود و بعدتر راهی یکسره متفاوت با وی در زندگی گزیده، میگوید: “روزی در مجالی مناسب، وقتی پس از سالها جواد لاریجانی را دیدم از او پرسیدم: تو که ریاضی و فیزیک خواندهای، دانشگاه رفتهای و غرب و مدرنیسم و مدرنیته را سالها زیستهای و تجربه کردهای چطور از نظر علمی برای خودت بحث ولایت مطلقه فقیه را توجیه میکنی؟ چطور مغز یک نفر میتواند به تنهایی بهقدر دیگران، کارآیی داشته باشد و به تنهایی برای مردمان تعیین تکلیف کند؟… جواد لاریجانی حرفم را قطع کرد و گفت: تو بعد یک عمر تحصیل و کار شرافتمندانه، الان کجا زندگی میکنی؟ چقدر درآمد داری؟… توضیح دادم که در بخش متوسط به پایین تهران و البته نه زندگیای در مشقت و نه در رفاه… جواد لاریجانی گفت: ابله! همین دیگر، فرق من و تو در همین است. من در فلان نقطهی شمال شهر پایتخت، در منزلی با فلان ابعاد و امکانات و ویژگیهای منحصر به فرد رفاهی زندگی میکنم و به دست خود، توت فرنگی تازه میچینم و میخورم… نادان، به این حرفها و کارها (ولایت فقیه) چهکار داری؟ برو زندگی کن و لذت ببر…” (نقل به مضمون)