به جای ما فریاد کنید :آزادی
بیانیه بزرگان درخاک خفته نمایشنامه نویسی ایران:
” تنها صداست که میماند “ و ما چیستیم جز صداهایی که در لابهلای سطرهای نوشتههایمان پنهان مانده است؟ صداهایی خاموش مانده که طنینش را در صدای شما زندگان میجوید. ما نمایشنامهنویسانِ درگذشته هرچند دیگر زنده نیستیم، اما اکنون در این خواب مرگآلودمان صدای حنجرههای خونبار را میشنویم و در این زمانهی پر رنج، همچنان نگران مردم این سرزمینایم. ما دیگر زنده نیستیم تا نگران زندگی و آزادی خویش باشیم، و یا نگران باشیم که در سیاهچالههای اسارت به کارهای نکرده اعتراف کنیم. مرده بودن به ما شجاعت سخن گفتن بخشیده است، هر چند غبطه میخوریم به شما زندگان که با تمام هول و هراسهایی که ما از همین جا هم احساسش میکنیم، همچنان سخن میگویید و با کارهایتان امید به زیستن را امتداد میدهید.
در اینجا روی سخن ما نمایشنامهنویسانِ مرده با اهل تئاتر است که شنیدهایم میخواهند راوی صادق روزگار خود باشند.
ما هر چند در روزگار زنده بودنمان به اندیشههای گوناگون اعتقاد داشتیم، اما در اینجا همه بر یک اندیشه متفقیم: ما خواستار آزادی و عدالت برای مردم سرزمینمان هستیم. ما شاید میتوانستیم به گونهای دیگر عمل کنیم که نکردیم، اما حاشا که هرگز شرمندهی قلم خویش نیستیم. از ما این بر میآمد. اما با این همه احساس میکنیم که شاید میشد کارهای دیگری کرد؛ شاید میشد میراث آزادی قلم و بیان را برایتان به میراث گذاشت. از همینروست که ما همواره خسران روزهایی را که از دست دادیم احساس میکنیم.
دوستان! فرزندان! این زمانه را دریابید و خود را به تمامی بر آن بیفکنید. خوشا بر شما که زندهاید و در این لحظه زندگی میکنید و میتوانید در کنار مردم، تاریخمان را رستگار کنید. هرگز نپندارید که شما برای نجات خود میکوشید! شما برای نجات همهی ما میکوشید. شما بر همهی ما پرتو آزادی خواهید افکند؛ نمایشهایمان را از پستوهای غبار گرفته بیرون خواهید آورد و به صحنه خواهید آورد. به جای ما و از زبان ما خواهید نوشت و باری دیگر ما را زنده خواهید کرد. پس شما برای نجات همهی تاریخ ستمدیدهی این سرزمین میکوشید. شما باید پیش از آن که در کنار ما بایستید، زندگی و شادی را تجربه کنید. پس بر شماست تا از این روزگار بنویسید و از همهی آنچه که ما نتوانستیم بنویسیم و با خود به این جهان آوردیم. نمایش خود را خلق کنید و صحنههای نمایش را اشغال کنید. جشنوارههای حقیر را رها کنید و جشن خویش را بسازید.
ما از آنسوی زندگی با شما هستیم و چشمان نگرانمان به شماست. شما بازیگران، کارگردانان و نمایشنامهنویسانِ زنده به نیابت از ما بر صحنه باشید و در صحنه باشید؛ از زبان ما بنویسید و به جای ما سخن بگویید. ما از همین کرانهی مرگ که بر آن ایستادهایم بشارتتان میدهیم به صبحی قریب که در پیش است.
فتحعلی آخوندزاده ـ میرزا آقا تبریزی ـ مؤیدالممالک فکری ارشاد ـ کمالالوزاره محمودی – ذبیح بهروز - حسن شیروانی ـ نصرت نویدی- صفی - غلامحسین ساعدی ـ اکبر رادی ـ بیژن مفید ـ مهین تجدد - عباس نعلبندیان ـ سعید سلطانپور