در زمانه سیاه و سفید کردن نیستیم. ما از آرمان شهر و آرمان فرد گرایی فاصله گرفته ایم اگر چه بی آرمان نیستیم، از همین روست که بر خلاف سنه گذشته نقد از شخصیت های مشهور به معنای حذف و توهین آنان نیست.
در دنیای امروز کسانی که نقد می شوند مقبول ترند از آنان که در هاله مقدس پیچیده شده و نقد آنان ممنوع می شود. برتراندراسل فیلسوف و متفکر معتقد بود اصلا کسی بزرگ نیست تا نقد نشود، مثال او ناپلیون بناپارت بود که معبود نظامیان جهان بود و هست در حالی که مسوولیت شکست هایی با اوست و نقد های تند علیه وی نوشته شده. شاید به همین دلیل امپراتور همیشگی نام گرفت.
اما در فرهنگ ایرانی هنوز این عادت شیرین مخالفانی دارد در حالی که چون نیک بنگریم شریعتی و آیت الله منتظری از آن رو بزرگ داشته می شود که یکی از زمان حیات خود مدام نقد شد و دیگری خود کتابی در نقد خود نوشت.
نگارنده بیشترین نقد از خود را از مهندس سحابی شاهد بوده ام هم از مهندس میثمی. نقد منصفنه می تواند از سوی کسانی صورت بگیرد که در بررسی شخصیت ها حتی به آن شخص خوش بینی داشته باشند. این منقدان کسانی هستند که با بررسی همه جانبه و فراز ونشیب مواضع و رفتار های یک فرد هم بر او و هم بر پیروان وی و هم بر روزگار خود اثر می نهند.
اما نمونه های دیگر هم هست. چنان که چهره های اصلی انقلاب ۵۷ از عیار سنجی و نقد به دور مانده اند. به عنوان نمونه مرحوم آیت الله بهشتی. وی به عنوان شخصیت متنفذ انقلاب و سال های نخست جمهوری اسلامی بارها به دلیل مواضع اش در برابر مصباح یزدی و هم دفاعش از کسی مانند میرحسین موسوی، تحسین و تجلیل شده که جا دارد اما گله از دفاعی است که پسران محترم وی و برخی از نزدیکان ایشان از تمام فعالیت اولین نفر اول قوه قضاییه جمهوری اسلامی انجام می دهند. به عنوان نمونه دکتر علیرضا بهشتی در دفاع از پدر، در مهر نامه شماره 36 آن جا که در دفاع از وی به عنوان سمبل تعادل و اعتدال یاد می کند.
این درست است که گروه های مخالف در اوایل انقلاب با انتقادهای تند و پخش شایعات بی اساس به آیت الله بهشتی شاید ظلم کرده باشند اما
اما آن چه فرزندان در دفاع از پدر نوشتند هم همه ماجرای فعالیت دکتر بهشتی نبود ایشان مواضع و رفتاری داشت که جای نقد و بررسی انتقادی دارد که اگر به نکات توجه نشود نتوانسته ایم از گذشته بازخوانی منطقی و اصولی داشته.
در این جا برخی از مواضع و رفتار وی را که جای نقد بررسی دارد بیان می کنم.
۱ – تاسیس حزبی که احکام نهائی آن باید مورد تائید ۵ نفر روحانی برجسته قرار بگیرد. در این مورد شهادت دکتر پیمان و دکتر ملکی که حاضر به پذیرش این نگاه نبودند شاهد ما است.در حالیکه این دید با رسم حزبی نمی خواند در نهایت به نوعی تداعی کننده نظارت همراه با حق ویژه از سو قشری خاص تلقی می شود که با دموکراسی حزبی سازگار نیست.دکتر ملکی در خاطرات خود به این مهم پرداخته است.
۲ – اصرار بر ریاست جمهور شدن که به کشمکش با اولین رئیس جمهور ایران ختم شد و ادامه یافت.دکتر بهشتی نگاه به پست ریاست جمهوری داشت اما در آن زمان آقای خمینی به اشغال پست ریاست جمهوری توسط روحانیون موافق نبود.(۰خاطرات سحابی جلد دو ص ۱۱۲ )
دکتر بهشتی به رهبری یک حزب بر کل امور کشور باور داشت.با روی کار آمدن بنی صدر این سیاست دچار چالش جدی شد. از نظر حزب جمهوری اسلامی رفتار بنی صدر باید در چهارچوب سیاست حزب قرار می گرفت.
۳ – اصرار به انحصارطلبی حزبی که در حقیقت باز از کار حزبی در ایران تجربه خوبی به نمایش گذاشته نشد.مرحوم بهشتی به عنوان دبیر کل حزب مدیریت کشور را تا حد انحصار حزبی باور داشت و با وجودی که می دانست که حزب جمهوری اسلامی دارای توان کافی برای رفتار حزبی نیست اما دخالت حزب در امور را با عمده کردن خطر لبیرال ها و هم بنی صدر توجیه می کرد.
۴ – ترسیم و توضیح این که موجی از افراد تندرو مذهبی در کشور بر پا خواسته و نباید با آن ها مخالفت کرد، استدلال قابل قبولی از جانب یک چهره اعتقادی نیست.که در این مورد دو نمونه قابل ذکر است مهندس سحابی در( جلد دوم ص ۸۰)خاطرات خود تصریح می کند که بعد از سخنرانی وی در ترمینال خزانه در نقد اصل ولایت فقیه دکتربهشتی به وی گفته است که برخی از دردها را باید درسینه نگاه داشت در حالیکه باز به تصریح سحابی وی در تصویب این اصل در بررسی قانون اساسی جمهوری اسلامی تلاش جدی کرد.
نمونه دیگر دفاع از لایحه قصاص است که کل قانون گذاری مدنی و حقوقی در ایران را به عقب برد. وی از لایحه قصاص دفاع جانانه کرده است آن هم با توجه به وجود قانون مدنی ۱۳۰۷ه.ش که می توانست اصلاح شود. قانونی که با شرع هم خوان بود. مرحوم مدرس بر آن قانون صحه شرعی گذاشته بود.
۵ – دفاع از و استفاده ار جناح راست و تندرو مذهبی (به تعبیر خود ایشان )در حمله به لیبرال ها از جمله اعضای نهضت آزادی و هم استفاده از این جناح علیه آقای بنی صدر که به قطبی شدن حکومت در ایران انجامید و به تعبیر محمد حجتی کرمانی بهتر بود که سرنوشت اولین مقام کشور چنین نشود که شد. همه می دانیم که مثلث سه نفری آقایان بهشتی و خامئه ای و هاشمی در حزب جمهوری اسلامی در عمل به انحصارقدرت و هم کنترل رفتار رهبر انقلاب به نفع یک جریان انجامید که به نفع کشور نبود.
۶ – نگاه اقتصادی دکتر بهشتی دارای نوسان بود که متاثراز جو سیاسی هم بود. وی درآغاز از سرمایه داری مومن یا مسلمان سخن می گفت سمیناری هم در این رابطه برگزار کرد. سحابی در جلد دوم خاطرات خود( ص ۱۱۸- ۱۱۹)به تغییرنگاه اقتصادی دکتر بهشتی اشاره می کند که بعدها گفت اقتصاد کشور باید دولتی شود دلیل وی هم این بود که چون پایگاه اصلی انقلاب جوانان هستند و جوانان هم دارای نگاه دولتی به اقتصاد هستند که به مساوات گرایش دارند پس باید برای رضایت ایشان هم که شده است اقتصاد را به سوی دولتی شدن و هم مساواات در پرداخت حقوق ها برد. وی تصریح کرده بود که دوستان ما که به گفته مهندس سحابی مقصود مجاهدین انقلاب بودند، باور به فاصله حقوقی بیش از ۲ یا ۳ برابر ندارند
تذکر: به نظر می رسد که دراگر اوان انقلاب اگر حزب جمهوری اسلامی برای حذف رقیبان به نیروی راست امثال مصباح متوسل نمی شد. جریان راست تا این حد قدرت نمی یافت.
۷ – در خاطرات مهندس سحابی (جلد دوم ص ۵۶ -۵۷) آمده است که روحانیون عضو شورای انقلاب مواضع دو گانه داشتند یعنی در شورا موضع هماهنگ می گرفتند اما در بیرون به لبیرال ها و نهضت آزادی حمله می کردند. زنده یاد عزت الله سحابی ( در جلد دوم خاطرات ص ۵۶ ) نقل می کند که دکتر بهشتی از همین زاویه و در دفاع از اقتصاد دولتی در جلسات شورای انقلاب تندترین حملات را به دولت مهندس بازرگان می کرد که با وساطت مطهری و هاشمی، تعدیل می شد.
۸ – طرح مسئله التقاط و از این طریق یاری رساندن به روند حذف نیرو های سیاسی.در حالیکه همکاری و آشنایی دکتر بهشتی با نهضت آزادی ها و دکتر پیمان و دکتر ملکی در گذشته می باید دلیل می شد که در برابر موج راست افراطی مذهبی از این افراد دفاع کند. در حالیکه آقای بهشتی گاه راست افراطی مذهبی را علیه این چهره های ملی – مذهبی و برخی چهره های ملی تقویت کرد.
عمده کردن خطر التقاط، در عمل حزب جمهوری اسلامی را به بستر جریانات راست افراطی مبدل کرد که در نهایت حزب هم مغلوب همان جریانی شد که رهبری آن می خواست آن را کنترل کند و هم به وسیله آن جریان رقیبان را حذف کند. نباید فراموش کرد که اگر دکتر بهشتی قبل از انقلاب در برابر تندی مصباح به شریعتی نقد داشت اما بعد از انقلاب به همین طیف راست روی خوش نشان داد و در مناظره تلویزیونی همراه با آقای مصباح در نقش مدافع دین، در برابر جریان چپ توده و فدائی ظاهر شد.
۹ – مواضع دکتر بهشتی در رابطه با دوستان قدیمی خود یعنی بازرگان چرا تا این حد دچار نوسان شد این سوالی است که بسیاری از هواداران هر دو، با گذشت سی و اندی هنوز پاسخ درستی برای آن نیفتاده اند.
۱۰-مهندس سحابی در جلد دوم خاطرات خود( صفحه ۸۸ )می نویسد که جریانی تلاش کرد که مسئله کردستان را با روش نظامی حل کند. دکتر بهشتی از این جریان و افراد حمایت کرد. در حالیکه سحابی می گوید که به آقای بهشتی توضیح داده است که راه حل هیئت حسن نیت با روش جنگ نمی خواند اما آقای بهشتی دلایل سحابی را نمی پذیرد.
موخره -:نگارنده در پی نقد جریانات و افراد دیگر در این مقاله نبوده ام که در این مورد به نقادی مواضع همه جریانات معتقد هستم. اما احساس می شود که نباید به دلیل وجود راست افراطی یعنی جریان مصباح یزدی، فراموش کرد که حزب جمهوری اسلامی و گروهی به رهبری دکتر بهشتی سیاست حذف جریانات ملی را در پیش گرفتند.
این سیاست عاقبت دامن میانه روها را در حزب جمهوری اسلامی گرفت و منجر به حذفشان شد. چنان که امروز کار به جایی رسیده است که آثار دکتر بهشتی و هم مطهری با اما و اگر ها و ملاحظات چاپ می شود.
وضع امروزی جامعه ایران مصداق سخن زنده یاد عزت الله سحابی است که در جواب دکتر بهشتی که گفته بود که موجی در جامعه به راه افتاده، باید سوار آن شد تا بتوان مهارشان کرد می اندازد، ابراز داشت و نوشت که :گاهی موج ها آن سان خطرناک هستند که موج سوار را با خود می برند. لذا همیشه نمی توان سوار موج شد.(خاطرات جلددوم ص۵۷)