یکی از پیامدهای مهم انتخابات اخیر این بوده که انتقادات کم سابقه ای به رفتار و عملکرد آیت الله خامنه ای وارد شده است و همزمان، حملات بی سابقه ای علیه علی اکبرهاشمی رفسنجانی شکل گرفته و همچنان ادامه دارد. اولی، حامی احمدی نژاد و دیگری، مخالف او. رفسنجانی در سال 68 نقش مهمی در انتخاب آقای خامنه ای به مقام رهبری را ایفا کرد و خامنه ای هم در سال 87 نقش محوری در حمایت و انتخاب مجدد احمدی نژاد.
رفسنجانی بارها در خصوص نقش خود در انتخاب آقای خامنه ای گفته که “آیتالله خامنهای پیش از اینکه کاندیدا شوند، اعلام کردند که بنده ولایت فرد را قبول ندارم، به همین دلیل کاندیدا نمیشوم که پس از یکسری صحبتهایی که انجام دادیم، ایشان را متقاعد به کاندیداتوری کردیم که در نهایت برای رهبری نظام رأی آوردند”.
تشدید انتقادات از خامنه ای
اما 19 سال بعد، در حالی که انتخاب مجدد احمدی نژاد در پی آنچه “تقلب انتخاباتی” خوانده می شود، اعتراضات گسترده ای را به همراه آورده بود، آیت الله خامنه ای بلافاصله از وی و نتیجه انتخابات دفاع کرد و گفت: “رئیس جمهور، رئیس جمهور همه ملت ایران است و همه و از جمله رقیبان دیروز باید یکپارچه از او حمایت و به او کمک کنند”.
این اظهارات آقای خامنه ای پیش از آن بود که شورای نگهبان سلامت انتخابات را تایید کند و همزمان بود با اعتراضات میلیونی شهروندان که تنها درچند روز نخست آن دهها تن در جریان تیراندازی نیروهای لباس شخصی کشته شدند و صدها تن هم دستگیر شدند. منتقدین، آقای خامنه ای را متهم کردند که به دلیل جانبداری از احمدی نژاد و نیز حمایت ضمنی وی از سرکوب معترضین، صلاحیتش را برای رهبری جمهوری اسلامی از دست داده است.
و در همین پیوند بود که آقای خامنه ای آماج انتقادات کم سابقه ای قرار گرفت. تندترین واکنش مربوط بود به فتوای آیت الله منتظری که در پاسخ به پرسشهای محسن کدیور اعلام کرد: “ولایت کسی که با شرع و عقل و میثاقهای ملی مخالفت کند جائرانه است”. همچنین در ادامه همین انتقادات، جمعی از علما و فضلای حوزه های علمیه قم، اصفهان و مشهد با انتشار نامه ای از مجلس خبرگان درخواست کردند تا صلاحیت ادامه رهبری آقای خامنه ای را بررسی کند. بعلاوه، مجمع نمایندگان ادوار مجلس هم طی بیانیه ای که خطاب به آقای رفسنجانی، ریس مجلس خبرگان رهبری نوشته بودند، تلویحا خواستار برکناری آیت الله خامنه ای شده بودند.
تشدید انتقادات از رفسنجانی
در عین حال سهم آقای رفسنجانی نیز از حملات حامیان دولت کم نبوده و به گفته محمد هاشمی برادر اقای رفسنجانی، وی روزهای سختی را سپری می کند. در ظاهر، انگیزه منتقدین آقای رفسنجانی از طرح اتهامات علیه وی، مسائل مالی وی و فرزندانش و نیز آنچه که حمایت وی از میر حسین موسوی و “اغتشاشات” اخیر می خوانند، ذکر می شود. اما این انتقادات از چهار سال پیش شروع شد. از زمانی که انتخابات هشتم به دور دوم رسید و محمود احمدی نژاد، در یک انتخابات جنجالی، هاشمی را شکست داد و رییس جمهورشد. آنزمان نیز بحث “تقلب” در انتخابات از سوی معترضین مطرح شد و هاشمی رفسنجانی گفت: “به خدا پناه می برم”. در طول چهار سالی که گذشت بارها اقای رفسنجانی تلویحا انتقاداتی را نسبت به عملکرد آقای احمدی نژاد، هم در حوزه خارجی و هم داخلی مطرح کرد. اما اوج این اختلافات زمانی بود که محمود احمدی نژاد در جریان مناظره با میرحسین موسوی که از صدا و سیما پخش شد، به رفسنجانی و اعضای خانواده اش حمله کرد و اتهاماتی را علیه آنان مطرح نمود.
در واکنش به اظهارات احمدی نژاد، آقای رفسنجانی نیز نامه ای به آیت الله خامنه ای نوشت و در بخشی از آن عنوان کرد: “اگر فردی در موقعیت ریاست جمهوری بدون مراعات شأن و منصب مقدسش خود را مجاز به ارتکاب چنین گناهان کبیره و اخلاقشکن علیرغم سوگند به مراعات شرع و قانون بداند، چگونه میتوانیم خود را از پیروان نظام مقدس اسلامی بدانیم؟”.
و اوج این تنشها زمانی بود که رییس خبرگان رهبری حتی در مراسم تنفیذ و تحلیف آقای احمدی نژاد شرکت نکرد و یکی از بزرگترین غایبان آن بود.
رویارویی بر سر ماهیت حکومت
اکنون با در نظر گرفتن موارد ذکر شده پرسش این است: آیا تشدید انتقادات از اولین و دومین شخص قدرتمند]اگر جایگاه دومین شخص قدرتمند را برای رفسنجانی قائل باشیم[ در جمهوری اسلامی در عرض دو ماه گذشته، صرفا به دلیل حمایت یکی از احمدی نژاد و مخالفت دیگری با وی است؟
از یک سو “کشف احمدی نژاد”، سپس انتخاب وی به عنوان رییس جمهور در دوره نهم، همچنین کارنامه ضعیف وی در همه حوزه ها و بحران سازیهایش و از طرف دیگر، برنده شدن جنجالی وی در انتخابات اخیر تاثیر زیادی در تشدید این تنشها داشته است اما فراتر از ضعفهای اجرایی احمدی نژاد و “بحث تقلب” در انتخابات، به نظر می رسد که سرچشمه این رویارویی ها، به اختلافات بر سرنوع قرائت ها از ماهیت حکومت در ایران بازمی گردد.
به عبارتی به نظر می رسد دو طیف سیاسی درون حاکمیت، با دو بینش متفاوت و مخالف یکدیگر در مقابل هم صف آرایی کرده اند: حامیان “جمهوری اسلامی” و طرفداران “حذف جمهوریت” که هدف تشکیل “حکومت اسلامی” را در سر می پرورانند.
گروهی، همزمان با اینکه با “ولایت فقیه” موافق هستند اما بر این باورند که منشا قدرت و مشروعیت حکومت، زمینی است و “انتخابات” و حضور مردم می تواند توازن مشروعیت را جابجا کند. اما گروه مقابل معتقدند که منشا قدرت الهی است و این مردم نیستند که به یک حکومت مشروعیت داده یا از آن مشروعیت زدایی می کنند.
و در اینجاست که این فرض که جناح اقتدار گرا، حاضر به پرداخت این همه هزینه کلان باشد تنها به این دلیل که محمود احمدی نژاد چهار سال دیگر رییس جمهور باشد، کمی خوشبینانه به نظر می رسد.
سابقه این رویارویی
به نظر می رسد ریشه این اختلافات برمی گردد به تاویل هایی که از بحث “ولایت فقیه” وجود دارد. آیت الله خمینی، در اواخر دهه 1340 در زمان تبعید خود در نجف، این تئوری را برای طلاب درس خارج مطرح کرد که بعدها متن این درسها، به صورت کتابی تحت دو عنوان”حکومت اسلامی” و”ولایت فقیه” منتشر شد. اما در این کتاب، از نقش مردم در اعطای مشروعیت به حکومت فقیه سخنی به میان نیامد.
با این وجود آقای خمینی در سالهایی که به انقلاب ایران منجر شد، هیچ گاه از حکومت ولایت فقیه حرفی نزد، حتی پس از انقلاب و در جریان رفراندوم “جمهوری اسلامی، آری یا خیر؟” هم وی درباره ولایت فقیه چیزی نگفت.
هاشمی رفسنجانی پیرامون آن روزها و بحث ولایت فقیه چنین می گوید: “در شورای انقلاب نیز این مساله به ذهن ما و امام نیز خطور نکرد، حتی مراجع هم معترض آن نشدند. پس از آن امام با بحث خبرگان موافقت کردند و بحث ولایت فقیه در آن جمع شروع شد”.
بحث حکومت ولایت فقیه در ایران، پس از تشکیل مجلس خبرگان برای تدوین قانون اساسی طرح گردید که در آنجا آیت الله خمینی صراحتا از ولایت فقیه حمایت کرد. بنیانگذار جمهوری اسلامی، تنها دو جمله مشهور پیرامون اهمیت رای مردم در مشروعیت بخشی به حکومت دارد. نخست این گفته که “میزان رای ملت است” و دوم اینکه “مجلس در راس امور است”.
کسانی که از جمهوریت]در کنار اسلامیت[در نظام ایران حمایت می کنند، عمدتا با استناد به این دو جمله آقای خمینی قصد دارند تا حمایت آیت الله خمینی را از جمهوریت نظام توجیه کنند.
آنطرفتر، مخالفان جمهوریت نظام، مدعی هستند که آیت الله خمینی اساسا اعتقادی به جمهوریت نداشته و صرفا به دلیل “مصلحت” ترکیب “جمهوری اسلامی” را ایجاد کرد.
این منازعات در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی شدت بیشتری گرفت. آنجا که آیت الله مصباح یزدی و یکی از شاگردانش به نام محسن غرویان، هر دو گفتند که آیت الله خمینی هرگز در دل به چیزی به نام جمهوریت و حق مردم در انتخاب رهبران و سرنوشت سیاسی اعتقادی نداشته و اگر در جایی بر میزان بودن رأی ملت تاکید کرده تنها از سر اضطرار و برای رهایی از فشار روشنفکران یا تبلیغات غربی بوده است.
آنها همچنین مشروعیت نظام سیاسی را از آن خدا دانستند و در خصوص “کشف ولی فقیه” تاکید کردند: “در کشف او نیز رای مردم فاقد اعتبار است. مهم، کشف اوست از هر راهی که باشد؛ حتی اگر تمام یا اکثریت ملت مخالف باشند، او حاکم است. حکومت از آن اوست و حکماش نافذ است”.
موافقان و مخالفان “جمهوریت” نظام
شکی در این نیست که محمود احمدی نژاد، هم چهارسال پیش و هم در انتخابات اخیر از حمایت آیت الله مصباح یزدی برخوردار بوده است و شماری از منتقدین آقای احمدی نژاد همواره از این موضوع ابراز نگرانی کرده اند که آقای احمدی نژاد به نوعی ابرازی در دست همان تفکری است که قصد حذف “جمهوریت نظام” و ایجاد “حکومت اسلامی” را دارد.
آیت الله مصباح یزدی در ۲۱ مرداد ۱۳۸۸ در جمع گروهی از هنرمندان بسیجی در موسسه آموزشی امام خمینی در قم اینگونه استدلال کرد که: “وقتی رییسجمهوری از جانب رهبری نصب و تایید میشود به عامل او تبدیل شده و از این پرتو نور بر او نیز تابیده میشود و لذا وقتی ریاست جمهوری حکم ولی فقیه را دریافت کرد اطاعت از او نیز چون اطاعت از خداست”.
به این ترتیب، پس از انتخابات اخیر این گمانه زنی ها و نیز “خطر از بین رفتن جمهوریت” و “بی توجهی به آرای مردم” بیش از پیش تقویت شده است. برای درک بیشتر موضوع به این اظهارات که سوی حامیان هر دو گروه بیان شده، توجه کنید:
علی اکبر هاشمی رفسنجانی در خطبه های آخر نماز جمعه تهران در 26 تیر تاکید کرد که حکومت “ما” باید”جمهوری اسلامی باشد” و افزود “هدف مقدس ما بازگرداندن اعتمادی است که مردم را وارد میدان کرد” و همچنین از قول آیت الله خمینی گفت: “مردم اگر همراه ما باشند همه چیز داریم و اگر مردم راضی نباشند، حکومت غیرممکن است”.
بلافاصله محمد یزدی، عضو مجلس خبرگان رهبری در واکنش به اظهارات آقای رفسنجانی گفت: “حکومت اسلامی مشروعیت خود را از خداوند میگیرد و مقبولیتش را از مردم. صرف همراهی مردم، مشروعیت نظام را ایجاد نمیکند”.
سید محمد خاتمی در جلسه شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز در 28 تیر گفت: “در مسائل اخیر جمهوریت و اسلامیت نظام لطمه دیده است و باید این دو رکن نظام ترمیم شود”.
همچنین آیت الله مصباح یزدی، در اولین اظهار نظرش پس از انتخابات گفت: “امروزه بسیاری از افراد حتی حکم رهبری و فرمایشات ایشان را مانند حکم و مصوبات مجلس شورای اسلامی میدانند و میبینیم برای اینکه حتی این حکمها را از میان ببرند و اجرا نکنند، اعتصاب و شورش راه میاندازند و حتی آنهایی که میگفتند انتخابات باید باطل شود نیز از جمله این افراد بودند”.
آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان نیز در خطبه های نماز جمعه در روز 9 مرداد تصریح کرد:
“بدانید مشروعیت مسوولین از ولایت فقیه است و ولایت فقیه به آنها مشروعیت می دهد و روز تنفیذ هم ولایت فقیه به آنها مشروعیت می دهد”.
- میر حسین موسوی در گفتگو با سایت قلم نیوز گفت: “خواسته مردم دفاع از جمهوریت نظام در کنار اسلامیت آن است و شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد در بیان این جنبه از مطالبات آنان نقش راهبردی دارد”.
در این بین، آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی در خطبه های نماز جمعه 29 خرداد تلویحا گفت”نظر رییسجمهور نزدیکتر از نظر آقای هاشمی به بنده است”. این در حالی است که وی از حامیان سرسخت آقای احمدی نژاد در چهارساله گذشته بوده است و پس از انتخابات رسما با تنفیذ وی، امیدها برای برگزاری انتخابات مجدد و نیز اعتراف به “وجود تقلب” را تقریبا از بین برد.
بنابراین پس از انتخابات، آقای خامنه ای نیز عملا در جبهه مقابل قرار گرفته است. جبهه ای که دولت، شورای نگهبان، ومجلس خبرگان منهای رفسنجانی نیز در آن قرار دارند ومدافعان این جبهه معتقدند که “مقبولیت نظام” را شاید مردم تعیین کنند اما عملا اعتقاد چندانی به این موضوع ندارند که “مشروعیت نظام را مردم تعیین می کنند”.
طرفداران این تفکر در همه لایه های قدرت در ایران حضور دارند. از ریاست قوه قضاییه گرفته تا ریاست شورای نگهبان، از رییس دولت گرفته تا بخشی از فرماندهان سپاه و بسیج. به بیانی دیگر، اکنون هم قوه قضاییه را در اختیار دارند، هم قوه مجریه و هم شماری از آنها در قوه مقننه حضور دارند.
آخرین “سنگر”ی که توسط این طیف فکری فتح شده، ریاست قوه قضاییه می باشد. به عبارتی، آیت الله صادق لاریجانی رییس جدید قوه قضاییه هم به نظر می رسد که به این گروه وابستگی دارد. وی در یکی از مباحثاتی که در سال ۱۳۸۵ درباره منشاء حقانیت و مشروعیت دولت و حکومت در ایران صورت گرفته بود، گفته بود که: “فعلیت و کارآمدی حکومت ها به رای مردم بستگی دارد اما رای مردم به حکومت مشروعیت نمی دهد”.
گام بعدی: حذف رفسنجانی؟
با این وجود، اگر آنها در همه قوای کشور حضور دارند، چرا اعلام “حکومت اسلامی” نمی کنند؟
یکی از مهمترین موانعی که بر سر راه این گروه ]گروه و نه الزاما سازمان[ وجود دارد، مقاومت برخی شخصیتهای نظام نظیر علی اکبر هاشمی رفسنجانی است. حجم سنگین انتقادات و حملات ماههای اخیر به رییس مجلس خبرگان را احتمالامی توان در همین راستا ارزیابی کرد.
برخی از تحلیلگران بر این باورند که این گروه دارای یک برنامه دراز مدت و حساب شده برای تغییر ماهیت حکومت در ایران هستند و یکی از مهمترین دغدغه های آنها، با توجه به کهولت سن و بیماری آیت الله خامنه ای، مساله رهبری آینده کشور است و خود را از هم اکنون برای تصاحب این پست استراتژیک آماده می کنند.
در صورت فوت آیت الله خامنه ای، هاشمی رفسنجانی قدرتمندترین شخص در جمهوری اسلامی خواهد بود و مسئولیت انتخاب رهبر جدید بر عهده مجلس خبرگان رهبری است که ریاستش برعهده رفسنجانی است و طبیعتا با حضور وی در این پست مهم، حامیان ایجادحکومت اسلامی، به راحتی نمی توانند گزینه مطلوب خود را “کشف” و به عنوان “رهبر آینده کشور” منسوب کنند.
یکی از پیشنهاداتی که در هفته های اخیر و در انتقاد ازعملکرد آیت الله خامنه ای مطرح شده، موضوع “شورای رهبری” به جای “ولایت فرد” بوده است. هر چند اخیرا آقای رفسنجانی اظهار نظرجدیدی در باره این پیشنهاد منتقدین نداشته اما در گذشته وی از حامیان “شورای رهبری” بوده است و این چیزی است که از دید مدافعان حکومت اسلامی می تواند چالشی بر سر راه “کشف رهبر” آینده باشد. رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود می گوید:“در آن زمان ما حتی اعضای شورای رهبری را هم مشخص کردیم که بر اساس آن، آیت الله مشکینی، مقام معظم رهبری و آیت الله موسوی اردبیلی سه عضو این شورا بودند. عده ای طرفدار فرد بودند و عده ای شورای رهبری را ترجیح می دادند. در آن زمان مهمترین مخالفت با رهبری یک فرد را، خود مقام معظم رهبری داشتند. بنده نیز رهبری فرد را نقد کردم”.
قطعا یک مجلس خبرگان مقتدر، که ریاست آن بر عهده هاشمی رفسنجانی باشد، بزرگترین مزاحمت و مانع برای آنها محسوب می شود. به همین منظور، آنها دو هدف را احتمالا پیگیری خواهند کرد: حذف رفسنجانی و یا تضعیف مجلس خبرگان رهبری.
در این میان، برادر کوچک هاشمی رفسنجانی در گفتگویی که اخیرا با ایلنا داشته، به موضوع مهمی اشاره می کند:حذف رفسنجانی از سوی حامیان حکومت اسلامی. وی چنین نتیجه ای می گیرد:“واقعیتی بعد از ارتحال امام صورت گرفت و آن اینکه ما جمهوری اسلامی میخواهیم یا حکومت اسلامی؟ امام جمهوری اسلامی میخواستند. ولی عدهای بعدها گفتند اگر امام هم امروز بود جمهوری نمیخواست و به خاطر ملاحظات و رودربایستی با عدهای جمهوری اسلامی را مطرح کرد. البته آقای هاشمی جمهوری اسلامیای را میخواهد که امام میخواست. ولی عدهای این را نمیخواهند و به همین دلیل باید آقای هاشمی را از سر راه بردارند که به حکومت اسلامی برسند و در این راه تهمت و افترا میزنند تا به نتیجه دلخواه خود برسند”.
اما اینکه آنها خواهند توانست هاشمی رفسنجانی را که در 30 سال گذشته یکی از قدرتمندترین سیاستمداران ایران بوده است، حذف و یا وادار به سکوت کنند، موضوعی است که با قطعیت نمی توان در مورد آن به اظهار نظر پرداخت.
فاز نهایی: “کشف رهبر؟”
اگر این فرض را که تمامی تحرکات حامیان “حکومت اسلامی” از روی محاسبات و برنامه ریزی مشخص بوده است، بپذیریم، خیزشهای مهمی را که آنها مشخصا همزمان با دوران اصلاحات تاکنون انجام داده اند چنین می تواند بیان کرد:تلاش برای شکست اصلاحات و سرکوب دگراندیشان]برای مثال حتی گفته می شود صدور فتوای قتلهای زنجیره ای از سوی آیت الله مصباح یزدی داده شده است[، پیروزی مشکوک محمود احمدی نژاد به عنوان رییس جمهور در چهار سال پیش، انتخاب مجدد احمدی نژاد با وجود اعتراضات گسترده ای که به “تقلب های انتخاباتی” صورت گرفت ودر فاز نهایی، “کشف” و به خدمت گرفتن رهبرآینده کشور در راستای منافع این گروه.
به بیانی دیگر، در طی این سالها، هر آنچه که ملزومات پیشبرد این پروژه بوده است، عملا صورت پذیرفته است. اگر “صدور فتوای قتل دگر اندیشان”در دوران اصلاحات، برای این گروه ضرورتی بوده است، اگر صدور فتوا و دستور به نیروهای وابسته جهت دادن رای به احمدی نژاد، ضرورتی دیگر بوده، اگر “کودتای انتخاباتی” گام بعدی برای تثبیت موقعیت این گروه بوده، قطعا سرکوب معترضین، تلاش برای حذف یا ساکت کردن افرادی نظیر رفسنجانی، خاتمی، موسوی و کروبی و نیز منحل کردن گروههایی نظیر جبهه مشارکت، سازمان مجاهدین انقلاب نیز از مقتضیات ادامه پروژه آنها تا رسیدن به هدف نهایی آنها که تشکیل حکومت اسلامی است، می باشد.
در مجموع اکنون طرفداران یا سمپات های تشکیل”حکومت اسلامی” در پستهای حساسی قرار دارند و به زبانی دیگر، بیشتر سنگرها را فتح کرده اند. بخشی از آنها در بازوی اجرایی یا دولت حضور دارند، بخشی دیگر در سپاه و بسیج که نقش بازوی سرکوب را ایفا می کنند حاضر هستند. شماری ازرهبران نظری آنها در شورای خبرگان رهبری هستند. ریاست قوه قضاییه و ریاست شورای نگهبان هم کم و بیش سمپات های آنها به شمار می روند و حضور آنها در همه این پستهای حساس، بیش از پیش نگران کننده است.
برخی بر این باورند که گزینه مورد نظر این گروه برای رهبری آینده ایران، مجتبی خامنه ای، پسر بزرگ آیت الله خامنه ای است و در مقابل، عده ای معتقدند که برجسته کردن نام مجتبی خامنه ای، با انگیزه “رد گم کنی” صورت می گیرد.
اما نقش مردم در این بازیها چیست؟ قطعا نقش اعتراضات مردم و احزاب و شخصیتهای منتقد نه تنها بی تاثیر نیست بلکه حتی تعیین کننده می باشد. بی شک مهمترین عاملی که می تواند این پروسه و خطر” تشکیل حکومت اسلامی” را مختل یا خنثی کند، مقاومت و ادامه اعتراضات شهروندان در برابر تحرکات و برنامه های این گروه می باشد.
اکنون همزمان با قوت گرفتن “خطر حذف جمهوریت” محمود احمدی نژاد و حامیان تشکیل حکومت اسلامی آیا توانسته اند آغازی بر پایان سه دهه دوستی و همراهی آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی را کلید بزنند؟