این دفتر امروزتعطیل است!

امید معماریان
امید معماریان

po_memarian_01.jpg

چگونه می تواند جامعه راتغییر داد؟ چگونه می توان مشارکت مردم را درایفای نقشی پررنگ درسرنوشت اجتماعی- سیاسی شان افزایش داد؟ چه راهی سریع وپرهزینه است؟ چه راهی آرام وکم هزینه؟ چگونه بازی “تغییر” در جامعه یک بازی “برد- برد” می شود نه” باخت – باخت” یا “برد- باخت”؟

سوال های یاد شده، دغدغه های ذهنی افرادی است که طی سالهای گذشته درفضای جامعه مدنی ایران فعالیت کرده اند. سازمان های بسیاری طی سالهای گذشته با محوریت قراردادن سوال یاد شده آغاز به فعالیت کرده اند وافراد بسیاری از حوزه مطبوعات گرفته تا دانشگاه ودولت وبخش خصوصی، عزم خود را برای کاهش نارسایی های جامعه واستفاده از همه ظرفیت های موجود برای حل آن درقامت حضور در “جامعه مدنی” بسیج کرده اند. موسسه کنشگران داوطلب، یکی از مجموعه دهها موسسه اینچنینی است که پیش از عید دو دفترش درتهران پلمپ شد تا بدین وسیله از ادامه فعالیت بازبماند. روزی که همراه با دکتر سهراب رزاقی مدیرمرکز وچندین از دیگر فعالان اجتماعی درایران، این موسسه را تاسیس کردیم، روزبزرگی بود. خوشبینی وامید همه مان به تقویت پیوندهای اجتماعی، آنچنان بود که سالها مارا دور هم نگاهداشت. دکتر رزاقی استاد دانشگاهی که سالها موضوع توسعه سیاسی ومشارکت مردم دغدغه ذهنی اش بود وهمه کسانی که بعدها درآن دفتر مشغول به کار شدند ماموریت اصلی خود را ترویج مفاهیم مرتبط به جامعه مدنی ومشارکت مردم درحل مسائل پیرامون خود از طریق افزایش آگاهی ها و مداخله موثر در رویدادهای اجتماعی قراردادند وبر جامه عمل پوشاندن به آن کوشا بودند.

چنین ماموریت اجتماعی ای بدیهی است که درمتن هیچ جهت گیری سیاسی تنگ نظرانه ای جای داده نمی شود. ارتقا فرهنگ سیاسی وافزایش مشارکت مردم درسرنوشت اجتماعی خود، نه تنها ازآرمان های انقلاب است، بلکه جزوماموریت های اصلی همه جوامع دموکراتیک است وچه چپ باشی چه راست، چنین تلاشی به تقویت پیوندهای موجود درجامعه، افزایش سرمایه اجتماعی و نشاط سیاسی می انجامد. پس کدامین حکومتی است که شهروندانش را که دراین مسیر تلاش می کننند قدر ننهد وبرصدر ننشاند؟

طی سالهای گذشته، شاهد بوده ام هنگامی که روزنامه نگاران، نویسندگان، اعضای سازمان های غیردولتی ودولتی کشورهای غربی به ایران سفر می کردند، گفت وگو با اعضای سازمان های غیردولتی ایران وازجمله اعضای کنشگران برای آنها نمادی بود از میل به تغییر از درون جامعه ایرانی. سمبلی از بلوغ جامعه ایران وقوی بودن رابطه بخش های مختلف جامعه به منظور کاهش کاستی ها.

امروزاما دفتر کنشگران بسته شده است. همه ماجرا برمی گردد به نگرش بدبینانه ای که طی سالهای گذشته برسازمان های جامعه مدنی ایران سایه افکنده است. نگرشی که هرگونه ارتباطی با خارج از کشور را مذموم می شمارد و توانایی درک پیچیدگی های مناسبات چندسویه دریک جامعه مدرن را ندارد، پای افزار توطئه دارد واحساس ناامنی امانش بریده است. نگرشی که به جای آنکه سازمان هایی را که امکانات بین المللی را برحل مسائل داخلی به کار می گیرند، مانند برخی کشورهای همسایه، مورد تشویق قراردهد، سعی می کند آنها را برای چنین کاری مذمت کند. درحالی که چنین ارتباطاتی عملا به بهبود نگاهی که نسبت به کشوروجود دارددرسطح جهانی منجر می شود. چرا که دراین رفت وآمد هاست که سوء تفاهم های فرهنگی وتصویرهای نادرست، ازاذهان زدوده می شود.

شاید به همین جهت است که سازمان های جامعه مدنی ای از این دست به مانند بوته های گزدرکویر، تنها موانعی هستند که به کاهش خسارت های طوفان های اجتماعی وسیاسی منجر می شوند ونبودشان آسیب پذیری جامعه را افزایش می دهد. همه روزهایی را به یاد می اورم که دکتر سهراب رزاقی، پشت میزدفترکارش ایده هایش را درمورد توانمند کردن سازمان های جامعه مدنی نقاشی می کرد، درکارگاه های آموزش شرکت می کرد، با خنده واندوه شرکت کنندگان همراه می شد ودرفرآیندی خلاق ودوسویه دریک یادگیری مداوم شرکت داشت. روزهایی که بهره گیرندگان ازچنین مطالبی از مذهبی ترین لایه های جامعه تا سکولارترین آنها را دربرمی گرفت و آنها را برای اقدام نسبت به حل مشکلاتی که درحوزه های مختلف وجود دارد ومی توانست با کمک آنها تغییر کند، تشویق می کرد.

لذت بودن وماندن درچنین فرآیندی است که همه ناملایمات بخش غیرانتقاعی را برعلاقه مندان به آن هموار می کند. چرا که می توان دمادم یک تغییر نامحسوس را در یک بازه زمانی مشاهده کرد. امروز ازاینکه کسانی مانند دکتر رزاقی خانه نشین شده اند، احساس غمگینی بسیاری می کنم. روزهایی را به یاد می آورم که او درپاسخ کسانی که برای بازدید ازموسسه می آمدند، استوار وقرص صلابت جامعه ایرانی را به رخ می کشید وازاراده مردم ایران به عنوان مهمترین عامل تغییر صحبت می کرد. وقتی آنها شاهد مثال می خواستند اوبه فعالیت هایی اشاره می کرد که در”کنشگران داوطلب” ودیگر موسسه های مشابه درحال انجام بود. می دیدم درچهره های آنان که به فکر فرو می روند وسرخود را تکان می دادند. چرا که از لبنان گرفته تا افغانستان، چنین جامعه مدنی فربهی با سابقه درخشانی از سنت های اجتماعی معطوف به همکاری، اساسا بی نظیربه نظر می رسد.

بعضی وقتها هنگامی که در “کنشگران” برای تامین منابع مالی برنامه های خود با مشکل مواجه بودیم ویا نامهربانی هایی را ازکسانی که درهضم چنین مناسیاتی مشکل داشتند مشاهده می کردیم، باخود می گفتم که اگربه جای مقامات دولتی بودم چگونه با چنین انجمن ها وافرادی برخورد می کردم؟ همیشه هم به این نتیجه می رسیدم که جز حمایت وتشویق کار دیگری نمی شد کرد. ومگرچه کار دیگری می شد کرد؟ وقتی جمعی ازشهروندان همت می کنند که برای تغییر جامعه ازامکانات موجود با کمترین هزینه استفاده کنند تا ثبات وپایداری قابل اتکاتری به بخش های جامعه بدهند، مسائل آن را به رو بیاورند وبرای حل آن با کمک بخش های دیگر چاره اندیشی کنند آنگاه یک دولت سالم وبه روز، چه موضعی باید دربرابرآنها اتخاذ می کند؟

درهمه این مدت، به یاد می آورم که دکتر رزاقی صبورانه از ادامه فعالیت سخن می گفت وانگار نه انگاراین ناملایمات خم به ابرویش می آورد. شاید یکی از دلایلی که باعث می شد ادامه راه آسان تر شود، چنین رویکرد بی توقعی بود که به او به عنوان یک عضو جامعه مدنی داشت. صبوری مدنی و شکیبایی ذاتی او عملا بخشی ازمنش وماموریت خدمتگزاران جامعه مدنی ایران است.

طی سالهای گذشته به خصوص پس ازآمدن محمود احمدی نژاد برتخت قدرت، کسانی که مسئول، تدبیر امورجامعه مدنی وسازمان های آن هستند، نه تنها با وحشت به چنین حضوری نگاه می کنند بلکه با اقداماتی که به دلیل رویکردهای خود به مقوله مردم ومشارکت آنها دارند، عملا به انسداد مجاری حضور آنها اقدام می کنند. اقدامی که تنها به بدبینی مردم نسبت به نهادهای حکومتی می انجامد وامید آنها رابرای برقراری ارتباط با آنها به ناامیدی تبدیل می کند. رویکردی که مردم را خانه نشین می کند. بسته شدن دفتر موسسه کنشگران داوطلب که یکی ازسازمان های پیشرو درعرصه توانمندسازی سازمان های جامعه مدنی بود، به همراه مرکز کارورزی سازمان های غیردولتی که مدیریت آن را محبوبه عباسقلی زاده به عهده دارد وموسسه آهی که به ارائه خدمات حقوقی می پردازد درکنار مشکلاتی که برای بسیاری دیگر ازاین نوع سازمان ایجاد شده است، نشانه بسیار بدی است. نشانه ای ازاینکه نهادهای حکومتی آنچنان احساس ناامنی می کنند که مهمترین بازوهای تغییر اجتماعی را نادیده می گیرند وبرحیاتشان خط بطلان می کشند.

نشانه بدی ازاین است که عوامل تغییر درجامعه، عملا خانه نشین می شوند وحکومت گوش ها وچشم های خودرا کر وکور می کند. خانه نشین شدن استاد دانشگاهی که فعالیت های اکتیویستی را برفعالیت های اکادمیک ترجیح داد ودراین راه ازهیچ چیزکم نگداشت، نشانه بدی است. این قدرناشناسی مزمنی که در این سالها تاروپود جامعه را فراگرفته وتوسط کم مایگان حکومتی ترویج می شود، نشانه بدی ازناسلامتی وافول سرمایه اجتماعی است. تفسیر این نشانه های بد، بسیارنگران کننده به نظر می رسد. کاشکی هرکاری به اهلش سپرده می شد. امروز این دفتر بسته است وصدای هیاهوی مردمی که روزی به آنجا می رفتند وچشمانشان از هیجان فعالیت های اجتماعی می درخشید دیگر شنیده نمی شود. این روزها روزهای بدی است برای جامعه مدنی ایران، هم برای دکتررزاقی، کنشگران، زنان دستگیرشده، معلمان، رانندگان، کارگران، روزنامه نگاران وخیلی ها دیگر… چقدر می توان به این لیست اضافه کرد؟ راستی این مملکت را چه می شود؟ چه کسی می تواند با چنین سرعتی خراب کند؟ راستی چه کسی؟