اصلا من غضنفر نیستم

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

اینها هم که بلد نیستند یک خبر مرگ بدهند. رفته بالای داربست طبقه بیستم، به اوس عباس اشتباهی گفته که “غضنفر! مادرت توی شیراز سکته کرد و مرد.” اوس عباس هم دستش لرزیده، پایش لرزیده، سمت راست صورتش از این خبر کج شده و غش کرده از همان طبقه بیستم افتاده پایین. به گزارش خبرگزاری اسکای نت از آسمان تهران، اوس عباس در حین سقوط از طبقه بیستم با خوش گفته “اصلا مادر من که شیراز نیست، چرا اونجا سکته کرده؟” و آمده و رسیده در حال سقوط به طبقه دوازدهم، یک دفعه چیزی یادش آمده و با خودش گفته “اصلا من که مادر ندارم، چرا دروغ می گن؟” و سقوط کرده و آمده پائین و در حالی که خیابان با سرعت داشته می آمده توی صورتش، رسیده به طبقه چهارم و با خودش گفته “ای وای! من که اصلا غضنفر نیستم، من اوس عباس ام” البته اوس عباس که در این واقعه جانگداز جان به جان آفرین تقدیم کرد، ولی تو رو خدا مواظب نحوه خبر دادنتان باشید.

گاهی اوقات خبرها را زمانی و جوری به آدم می دهند که هزار تا خطر برای آدم دارد. مثلا امام جمعه شومبول آباد ورامین یک دفعه در نماز جمعه می گوید “وزراتی سکولار دولت باید از قوه مجریه بیرون بروند.” همین می شود که آدم از طبقه شانزدهم شتلق سقوط می کند به زمین و درست در فاصله بیست سانتی زمین یادش می آید که اصلا مگر ما وزیر سکولار داریم که از دولت بیرون برود یا نرود؟ اصلا مگر ما می توانیم وزیر سکولار که هیچ، حتی وزیر روشنفکر دینی یا وزیر ملی مذهبی داشته باشیم که حداقل برای اینکه قانقاریای زبان نگیریم، درش بیاوریم جلوی درو همسایه که اینقدر تو سرمان نخورد.

یا مثلا یک دفعه آقای علم الهدی در نماز جمعه سرش آفتاب می خورد و بطور خودجوش جوش می آورد و نعره ای از خراسان تا جمکران می افشاند که “زنان برهنه ای که با لباس مستهجن بیایند به خیابان مورد برخورد قرار می گیرند.” حالا فرض کن داری با کاربیت در طبقه سی و هفتم تیرآهن جوش می دهی که این خبر را از رادیو می شنوی، سرت گیج می رود و دست و پایت می لرزد و هررررری پرت می شوی پائین و وسط راه در حالی که هی ساپورت و روسری های شل و ول جلو چشمت می آید و گاهی هم اسکارلت جوهانسون در لحظه سکرات موت آن وسط استریپ تیز می کند، یادت می آید که اصلا در خیابانهای مشهد زن برهنه که نداریم هیچ، حداکثرش این است که روسری یک خانم سه سانت رفته عقب یا مثلا سینه اش سه سانت اشتباهی آمده جلو، حالا اگر افتادی زمین و چنان پهن شدی کف آسفالت که صدتا مامور شهرداری هم نتوانستند با کاردک از روی زمین جمع ات کنند، دیگر کسی مسئول نیست.

یا مثلا همین سه ساعت قبل در طبقه چهل و نهم ساختمان فلان استیت خیابان هشتم نیویورک ایستاده ای روی لبه پنجره و داری برای خودت همبرگر با کانادا می خوری، بیخودی نپرسید چرا لب پنجره دارم همبرگر می خورم، مال خودم است هر جا بخواهم می خورم، ولی این دلیل نمی شود یک هو صدای آقای رهبر بیاید که “شتاب رشد علمی کشور به هیچ وجه نباید کاهش پیدا کند.” بعد از این فاجعه دست و پایت شل می شود و پرت می شوی پائین و در حالی که به طبقه سی ام رسیدی یادت می آید که “مگر رشد عالی کشور کاهش پیدا کرده؟” و یادت می آید که اصلا این خبر بیخودی است و نباید نگران می شدی و در همین حال می رسی به طبقه هفتم و یک دفعه یادت می آید که “اصلا مگر در کشور رشد علمی شتاب دارد که شتابش نباید کاهش پیدا کند؟” و در همین حال تترق می خوری زمین در حالی که می گویی “خدا لعنتت کند، مگر کشور ما اصلا رشد علمی دارد که رشدش شتاب داشته باشد و بعد شتابش کاهش پیدا کند؟” حالا خوب است ستاره باران دانشگاه هنوز متوقف نشده و فرجی دانا را مجلس طرفدار رهبر از وزارت علوم برداشته و هر کسی از خیابان انقلاب رد می شود دو تا لگد می زند به فلانجای مارکس و پوپر و اگوست کنت و امیل دورکهیم و فروید و بقیه دانشمندان علوم انسانی. مرد حسابی دیجیتالم کجا بود؟ رشد علمی چی؟ رشد علمی کجا؟ اصلا این کجاست؟ من اینجا چی کار می کنم؟ چرا من، چرا اینجا؟

 

طومار فرهنگی فتنه گران

از ادب شان هم خوشم می آید که حتی می خواهند صدای مشکوک هم از خودشان صادر کنند، قبلش اجازه می گیرند. همین ادب شان مرا کوووووشته. چهل بسیج دانشجویی، انجمن اراذل و اوباش مقیم دانشگاه و دیپلم ردی های امت شهیدپرور در چهل دانشگاه طی اطلاعیه ای به وزیر ارشاد دولت روحانی اخطار کردند که “می خواهید طومار فرهنگی فتنه گران را به هم بپیچیم؟” چنان حرف می زنند انگار در همه این سالها کاری غیر از پیچاندن طومار فرهنگی فتنه گران و دولت داشتند، منتهی معلوم نبود دارند می پیچند یا دارند صدای مشکوک تولید می کنند و برای چی پیچ پیچ شده اند؟ اصلا اگر پیچیدن طومار فرهنگی فتنه گران ممکن بود، مگر می گذاشتند تا امروز باز باشد؟ این آقایان اگر می توانستند در موسیقی را گل بگیرند، حتما این کار را می کردند، یا اگر می توانستند تا حالا شونصد بار خاک سالن های سینما را به توبره کشیده بودند. این جمعیت بسیج دانشجویی دیپلم ردی ها اخطار کرده که بزودی جمعیتی برای اعتراض به “تک خوانی” زنان جمع می کنند. واقعا اگر زمانی به کسی بگوئیم که مثلا در ایران نواختن سمفونی پنج ماهلر یا مثلا کشیدن آرشه روی ویولون یا مثلا صدای سوپرانوی زن ممنوع است، مگر کسی باور می کند. البته خودمانیم، من هم ممکن است از همین طبقه بیستم پرت بشوم پائین. “مگر ما تک خوانی زنان داریم” این طومار پیچ ها چرا می خواهند طومار چیزی را بپیچند که وجود ندارد؟