مقایسه زندگی و مرگ ستاره فرمانفرما 91 ساله که هفته گذشته درلس آنجلس و دور از وطن چشم از جهان فرو بست و نیز حاج خانم دولابی 85 ساله؛ پیرزن همسایه ما در باغ شازده که از معدود یادگارها و بازمانده های دوران کشف حجاب در ایران است نمایانگر دو جهت گیری متفاوت منحنی اجتماعی فرهنگی جامعه ایران است که در دو نهایت مختلف الجهت در جهان های گوناگون سیر می کنند.
ستاره فرمانفرما اولین دختر ایرانی است که حدود 70 سال پیش با سابقه ای از یک خانواده اشرافی، به عنوان دختری که از شوهر کردن باز مانده پول جهیزیه خود را برداشت و به تنهایی از راه مشهد،زاهدان،کراچی، و بمبئی راهی آمریکا شد و از لس آنجلس سر در آورد تا به جای شوهر داری درس بخواند و ناشناخته های عالم را تجربه کند.
برعکس ستاره فرمانفرما، حاج خانم دولابی وقتی سربازان رضاخان چادر از سر زنان می کشیدند از ترس بی آبرو و حیثیت شدن همراه مادر و خواهرانش چند سال در خانه ماند و جز برای حمام رفتن در معیت مردان محرم از خانه بیرون نیامد.حاج خانم دولابی تاکنون با هیچ مرد نامحرمی سخن نگفته است. اگر در منزل آنان کسی نباشد و از روی اضطرار زنگ در به صدا درآید گوشه در را باز می کند و با چند سرفه کوتاه می فهماند که کسی پشت در است که نمی خواهد صحبت کند. حاج خانم که بسیار مهربان ومهمان نواز است تاکنون جز چادر مشگی سر نکرده است و رهگذرهای خیابان جز یک چشم او را از زیر چادر ندیده اند. نوه نتیجه های او که کم هم نیستند شباهت چندانی به او ندارند ولی تعداد زیادی از آنها که دانشگاه رفته هستند و تحصیلات عالی هم دارند نماز و روزه شان ترک نمی شود.خانواده حاج خانم دولابی او را همچون جواهر یا موزه ای یک نفره می پایند و جوان ترها می گویند که رکورد حاج خانم در حرف نزدن با نامحرم را می توان در رکوردهای گینس ثبت کرد.
حاج خانم دولابی و ستاره فرمانفرما با دو ظاهر و دو دنیای متفاوت دو شاخه تناور جامعه ریشه دار و تناور ایران هستند که طیف سکولار وطیف مذهبی ایرانیان را نمایندگی می کنند که انکار یا ندید گرفتن هر یک از آنان نگاه غلط و کج و معوجی از ایران را به دست می دهد.
امثال ستاره فرمانفرمای ایرانی در سراسر جهان کم نیستند که آرزو دارند روزی در ایران زندگی کنند و کسی آنها را کافر و طاغوتی و لامذهب و ولنگار نخواند و بدون حجاب و پوشش هم، شهروند این مملکت به حساب آیند. البته مشابه حاج خانم دولابی هم کم نداریم که نوع نگاهشان از ایران و جهان به شکلی است که واقعا اعتقاد دارند که اگر بانک مرکزی سالی 110 میلیارد دلار درآمد دارد این از برکت ولایت اسلام بر ایران است که مراسم روضه خوانی و سینه زنی و شب های احیایش چنان شلوغ است که اگر سوزن بیاندازی به زمین نمی رسد. شاید دو طیف ایرانیان مذهبی و سکولار یکدیگر را آدمیانی عجیب و غریب ببینند، اما واقعیت حضور همزمان نوادگان بسیار گسترده این دو طیف را در ایران نمی توان انکار کرد.
وقتی تاریخ تحولات سیاسی اجتماعی نیم قرن اخیر کشورهایی مانند فرانسه انگلیس آمریکا را با ایران امروز مقایسه می کنیم شاهد یک تفاوت فاحش بین آنان و ایران امروز هستیم. کشورهای فوق برای مدیریت کاراتر جامعه خود، متفاوت و دگرگون بودن گرایشهای فرهنگی و اعتقادی و رنگ به رنگ بودن انواع تفکرهای سیاسی را پذیرفته و تسلیم این واقعیت عینی شده اند که هیچ کس و هیچ طیفی را با هر طرز تفکر، هر قدر هم که رفتار متفاوتی داشته باشد نباید حذف کرد.و برعکس تا حد امکان باید شرائطی را فراهم کرد تا هر طیف برای کل اجتماع مفید تر و کارا تر باشد و فرصت پیدا کند تا در رقابتی آزاد مفید تر بودن خود را به کل اجتماع به اثبات برساند. دقیقا بر اساس همین نگاه است که شاهدیم که اتباع آمریکا انگلیس و فرانسه یا ژاپن دهها سال است که دیگر از کشور خود نمی گریزند یا حداقل مانند ایرانیان در مجامع جهانی به عنوان شهروند درجه دو عالم به شمار نمی روند و از بی اعتباری پاسپورت های خود احساس سرخوردگی نمی کنند.
وقتی دو سر منحنی رفتار جامعه ایران را با حضور ستاره فرمانفرما و حاج خانم دولابی بررسی می کنیم به این نتیجه می توان رسید که مدل توسعه اجتماعی فرهنگی ترکیه و مدل تسامح و تساهل سکولارها و مذهبی ها در این کشور از معدود راهکارهایی است که اتخاذ آن در آینده ممکن است مانع بیشتر پاره و پراکنده شدن جامعه ایران شود. توسعه اقتصادی اجتماعی و نیز جا افتادن نگاه متعادلی از اسلامگرایی زمینه ساز پی ریزی پایه های تحمل اجتماعی و فرهنگی در جامعه ترکیه شد. این است که طی سالهای اخیر شاهد آرامش در خانواده هایی هستیم که دخترانشان به لحاظ تفکر مذهبی یا سکولاری که دارند رفتارهای اجتماعی کاملا متفاوتی از خود بروز می دهند اما هیچیک از آنان تظاهر به چیزی نمی کنند که اعتقادی به آن ندارند و بر خلاف ایرانیان، ذهن هیچکس درگیر پنهان کردن چیزی از دیگری نیست.چنین جامعه ای بر خلاف ایران از آرامش و سلامت روانی قابل توجهی برخوردار است. امروزه دختران خانواده های شهری در ترکیه با روسری و حجاب کامل و یا با لباس کاملا باز و آزاد با آرامش در کنار یکدیگر زندگی می کنند و باز برخلاف ایرانیان، زندگی آنان فاقد تنش و استرس است.در چنین جامعه ای نه کسی برای اعتقادی که دارد تکفیر و مرتد اعلام می شود و نه به خاطر حجاب و پوشش سراسری امل و عقب افتاده خوانده می شود.
نیاز ایرانیان به در پیش گرفتن راه ترکیه و گسترش تحمل اجتماعی بین متدینین و سکولارها نیازی فوری است که زمینه های واضح و آشکاری از آن در ایران امروز بروز کرده است.
حدود سه هفته پیش وال استریت ژورنال نتیجه حیرت آور تحقیق و نظر سنجی یک موسسه اسراییلی پیرامون تحولات جدید جامعه ایران را منتشر و اعلام کرد که رخدادهای جدید در روان شناسی و طرزتفکر ایرانیان از پرونده هسته ای این کشور کم اهمیت تر نیست.بر اساس این تحقیق که مبنای آن ارزیابی ارزشهای پایه ای انسانی بوده و مبتنی بر دادن پاسخ مثبت با منفی به سئوالات کلیشه ای هم نبوده از حدود هزار ایرانی در ایران 4 سئوال پرسیده شده است:
آیا دیدگاههای شخص ثالث برای شما مهم است، آیا تصمیم های مهم زندگی را خودتان می گیرید، خلاقانه فکر کردن چقدر برای شما مهم است، دوست دارید دیگران را اداره کنید یا اداره شوید.
نتیجه نظر سنجی نشان می دهد که جامعه ایران هنوز سنتی است اما ارزش های لیبرالی مبتنی بر آزادیخواهی،خود اتکایی، نوع دوستی، و حقوق بشر از اهمیت قابل توجهی برخوردار شده است. در این نظر سنجی 94 درصد بر آزادی انتخاب مسایل مهم و 71 درصد بر رواداری در مقابل دیگران تاکید داشتند. نتایج نظر سنجی حاکی از این است که از میان 47 کشور در حال توسعه، ایران رتبه 23 را دارد و از همه جالب تر اینکه توسعه فکری ایرانیان حتی از هند، روسیه و کره جنوبی هم پیش تر است.
حال با بروز چنین تغییر و تحولاتی چگونه می توان ایران را هنوز به دو قطب ستاره فرمانفرما یا حاج خانم دولابی تقسیم کرد یا حقوق هم زمان هر دو را در کشور نادیده گرفت. جامعه امروز ایران بسیار زنان تحصیل کرده ای دارد که با حجاب سر سازگاری ندارند اما روزه ماه رمضان آنها مانند آرایش روزانه شان ترک نمی شود یا خانواده هایی بسیار مذهبی که دخترانشان را به تحصیل در خارج از کشور تشویق می کنند و فرزندانشان را در رعایت شئونات مذهبی آزاد می گذارند. این ها تحولاتی هستند که نمی توان آن ها را نا دیده گرفت و حاکی از فاصله گرفتن جامعه ایران از رفتار دوقطبی و جا افتادن تدریجی تساهل و تسامح در ایران است. حداقل اسراییلی ها که این را می گویند.