خانه داری و از خود بیگانگی زنان

راحیل آشناگر
راحیل آشناگر

میل دارم مقاله ام را با جمله ای از هیتلر آغاز کنم : ای زنان در رختخواب، آشپزخانه و کلیساست …

 احتیاجی به توضیح نیست که خانه داری چیست و چگونه کاری ست. آنچه همه به طور کلی درباره آن می دانیم تعریف جامعی ست که لزوم تبیین جزییات درباره آن را از نویسنده سلب می کند. آنچه مسلم است و از حوزه بحث خارج است این است که صرف کردن وقت در منزل برای انجام اموراتی چون پخت و پز و رسیدگی به کارهای تکراری هر روزه کاری ست که همه ما ناگزیر از انجام آنیم اما این موضوع که این کار را جنسیتی کرده و از زنان انتظار داشته باشیم هر روز به کارهای خسته کننده و ملال آور خانه بپردازند که سهم بزرگی در ایجاد افسردگی و کنار زدن زنان  از صحنه اجتماع دارد، بحث دیگری ست.

 برای درک انتقادهای فمینیستها از خانواده مردسالار لازم است شکاف میان مرام های زندگی خانگی و تجربیات زنان در مقام همسر و مادر را بررسی کنیم. بتی فریدان(1963) افسردگی مادران آمریکایی طبقه متوسط در دهه 1960 را (مشکلی که اسم ندارد) نامید؛ از سوی دیگر لیز استانلی و سو وایز(1983) گفته اند که بسیاری از زنان میان خانواده خودشان و نهاد خانواده تفاوت می گذارند، به این معنا که نهاد خانواده را مطلوب می دانند حال آنکه اغلب احساس می کنند خانواده خودشان با انتظاراتی که از زندگی خانوادگی دارند مطابقت نمی کند.

 دخترها با این امید و آرزو بزرگ می شوند که ازدواج کنند و روز عروسی را با شکوه ترین لحظه زندگی خود می دانند. اما زندگی زناشویی به ندرت آن چیزی از آب در می آید که انتظار داشته اند حقیقت از رویا فاصله ای بسیار دارد. به گفته جسی برنارد(1973) ازدواج از نظر زن و مرد دو چیز متفاوت است و مردان بهره بیشتری از ازدواج می برند. برای زنان متاهل احتمال ابتلا به بیماری های روانی بیش از زنان مجرد و بیش از مردان مجرد است در حالی که برای مردان متاهل این احتمال بسیار کم است. زنان اغلب از سر ضرورت اقتصادی ازدواج می کنند، زیرا نمی توانند برای اداره زندگی خود پول کافی در بیاورند و بنابراین فقط از رهگذر ازدواج است که دسترسی به زندگی آبرومندانه برای ایشان امکان دارد. چنین تصور می شود که هر زن مجرد به حمایت یک مرد احتیاج دارد و همین خود فشار دیگری برای ازدواج است. از سوی دیگر، مردان با ازدواج به مزایای اقتصادی و اجتماعی دست می یابند، از آنان پذیرایی و مراقبت می شود، از کار خانگی( بدون مزد ) زنانشان برخوردار می شوند، و غالبا در زمینه وظایف شغلی خود نیز کمکهای (بدون مزد) دریافت می کنند.

 به وضوح مشخص است که در این رابطه به اصطلاح برابر و همسرانه، مرد است که بیشترین سود نصیبش می شود و زن که از محیط خانه پدری ( جایی که به او آموخته اند چگونه باشد تا از عهده همه کارها به خوبی بر آید و هیچ جای کارش نلنگد!!) روانه خانه ای می شود که قرار است در آن آرامش بیابد و به آرامش برساند اما در عمل فقط بخش دوم، یعنی به آرامش رساندن است که در فهرست وظایف او قرار می گیرد( که البته بگذریم از این که، زنی که خود آشفته، خسته و افسرده است چگونه می تواند باعث آرامش شخص دیگری شود؟! ) تحلیل هایی چون این، به خوبی می تواند دلایل مشکلات میان زن و مرد در نظام خانواده و در پی آن تربیت غلط و ناصحیحی که به اندازه طول تاریخ ریشه دارد، را مشخص سازد.  در این زمینه می توان مطالعه و تحقیق و کارهای عملی بسیاری انجام داد که به عقیده من می تواند نقاط تاریکی از نظرات فمینیستی و محق بودن آن را، چه در جهت منافع زنان و چه مردان، روشن سازد که مردان هم می توانند از برابری با زنان، به زندگی بهتری دست یابند. . زنان علاوه بر عهده دار بودن کارهای خانه و بزرگ کردن فرزندان گاهی در شغل همسر خویش هم به او یاری می رسانند. تمام این کارها وظیفه زن تلقی می شود و نه تنها در بیشتر مواقع قدردانی و تشکری از او به عمل نمی آید بلکه در صورت مشاهده اشتباه یا کم کاری کوچکی ممکن است از طرف همه فامیل حتی خانواده خودش مورد ملامت و بازخواست قرار گیرد.

 به این ترتیب زنان خود را در دنیایی می یابند که هر روزه عهده دار کارهایی روتین هستند، اموری که نیاز به هیچ برنامه ریزی، آینده نگری، مطالعه و خلاقیتی ندارد و انسان را دچار از خود بیگانگی از آنچه هست و آنچه انجام می دهد می کند. شی ء بی اختیاری که مهره ای ناچیز است در کارخانه بزرگ و مرد سالار جامعه. .

 به عقیده من در این زمینه نه تنها مردان بلکه زنان هم باید مورد ملامت قرار گیرند چرا که بخشی از این روند به بردگی کشیدن زنان در نتیجه تن دادن خود آنان و قبول اندیشه پست و پایین بودن از طرف مردان است. چرا کاری که از نظر مردان بی ارزش و پست خوانده می شود باید بر دوش زنان قرار گیرد و آنها نه تنها از انجام آن شانه خالی نکرده بلکه سعی در بهتر انجام دادن آن دارند و گاهی بر سر انجام این کار میان زنان رقابت های احمقانه ای شکل می گیرد. حتی زنانی که در بیرون از منزل مشغول به کار هستند، بعد از به پایان رسیدن ساعات کاری در بیرون از منزل خود را سریعا به خانه رسانده و مشغول کارهای خانه می شوند. در مصاحبه ای که با تعدادی از این زنان داشته ام، ابراز کرده اند که خودشان به انجام این کارها علاقه دارند و حاضر نیستند این کارها را به کس دیگری بسپارند، چون هیچکس به اندازه خود آنها نمی تواند آن کارها را به همان خوبی انجام دهد!!

 برای درک مساله تقسیم کار در درون خانواده نه تنها باید ببینیم چه کسی کدام کار را انجام می دهد بلکه باید توجه کنیم که مسئولیت تضمین انجام هر کار خاصی با چه کسی است، و سپس گریبان نگرشی را بگیریم که این تقسیم کار میان ( مرد نان آور) و ( زن تیماردار) را عادلانه می داند. بخشی از بی عدالتی و عدم توازن به این بر می گردد که شمار زنانی که افزون بر اشتغال در بیرون از خانه همچنان خانه داری و آشپزی و بچه داری را بر عهده دارند روز به روز بیشتر می شود، و بخش دیگر به این سبب است که کارهای خانگی زنان نسبت به کار مزدی مردان به مراتب ساعات کار بیشتری را طلب می کند. فمنیستها اغلب این نکات را خاطر نشان می کنند که به طور کلی مسئولیت کارهای ضروری تکراری که باید به طور منظم انجام شود با زنان است، در حالی که مردان کارهایی را انجام می دهند که به خلاقیت نیاز دارد و می توان سر فرصت به آنها پرداخت. این تقسیم کار اغلب وابسته به آن است که قابلیت طبیعی زن و مرد را چه بدانند. می گویند زنان به طور طبیعی می توانند به خوبی از عهده کارهایی مثل نظافت، خیاطی، ظرفشویی، خرید روزانه، شستشو، بچه داری و آشپزی برآیند.

 دلایلی مختلفی ممکن باعث این موضوع باشد که از آن میان دو دلیل از نظر من اهمیت خاصی دارد:

۱-  تربیت خاص زنان و مردان و اجتماعی کردن آنها برای پذیرش نقش های جنسیتی .

به زعم دوبووار داستان غم انگیز زن در پذیرش دیگر بودن خود “ راز سر به مهر ” زنانگی است که از راه تربیت دردناک زنان برای نقش های منفعل یا زنانه از نسلی به نسل دیگر تداوم می یابد.

۲ - وابستگی اقتصادی زنان به مردان

 عاملی که تعیین می کند در خانواده چه کسی کار کند و چه کسی برای رسیدگی به امور خانه و بچه داری در خانه بماند، باورهای مربوط به نقش های مناسب جنسیتی است. اما عوامل بازار کار نیز این انتخاب را تقویت می کنند. به طور کلی، درآمدی که مردان می توانند کسب کنند بیشتر از زنان است پس عموما مرد شاغل است و زن بچه داری می کند. با این ترتیب زنان در تنگنای وابستگی مالی قرار می گیرند. اشتغالی که با مسئولیت خانگی جور در بیاید به ندرت درآمد کافی برای استقلال مالی زنان فراهم می کند و بیشتر زنان احساس می کنند اختیاری بر مصرف ( دستمزد خانواده) ندارند.

 البته ناگفته نماند که این دو می توانند در کنار هم تاثیر توامان برزیست زنان داشته باشند و لزوما جدای از هم نیستند.

 مسئله دیگری که در این زمینه قابل تامل است خوانش های مختلف از کار خانه است که پس از مطرح شدن بحثهای فمینیستی، زیاد با آن مواجه می شویم. وقتی صحبت از کار خانه داری می شود، عده ای از مردان ادعای آن را دارند که دیگر کسی کار خانه را کار زن نمی داند و خودشان را در این امر با او شریک می دانند اما به زعم من این تنها یک ژست روشنفکرانه است چرا که در عمل مدیریت و سامان بخشیدن خانه و امورات فرزندان به عهده زن خانه است. مردان بنا به میل و توانایی های اندکی که کسب کرده اند در یک سری از امور خانه به همسرشان یاری می رسانند که این امور شامل کارهایی می شود که بیشتر مردانه تلقی می شود.  در واقع این زن است که سنگ بنای کار های خانه بر دوش او نهاده شده و اوست که برای انجام هر کاری ابتدا باید وظیفه خانه داری و همسرداری و مادری را لحاظ کند. وظایفی که همواره برای زنان باید دارای الویت و اهمیت باشد و زن هرگز اجازه نخواهد داشت به عنوان موجودی فعال برای رقم زدن روزهای زندگیش دست به خلاقیت بزند.

 

پانویس:

منبع:مدرسه فمینیستی