خروشخوانی
شاپور احمدی
فردا به چیزی خواهم اندیشید. کدام چیز؟
تاج روشنی از گل.
سه تن خواهیم بود
زال و کیخسرو و ایزد سروش .
در باران گداختهای که بر سینهمان میریزد
فانوس بلند خود را بر میگیریم.
پیش از آنکه پا در سنگلاخ پهناور نهیم
درنگ میکنیم تا سایههایمان را بیابیم
لابهلای بادام و بلوطهای پست و بالا.
پنداری میگریزند مانی و روزبهان و کسی دیگر.
کدام کس؟
آخر ای خداوندگار ما کجایی؟
در گوشم ترانهای میخوانی
نمیدانم با کدام صوت، کدام حرف.
هیچ به خیالت نمیآید بوی توله و کرهی بهاری نیمروز.
پای کوههایی که سنگی نبودند هنوز
دربهدر میدویدم تا در خلوت دیگربار آبگیری بجویم.
آن گاه آسمان چندان کوتاه و درخشان شد
که دشت تفتیده ناگهان
با خشخش آویشنها و فوارهی برکههای سفالیاش
در گنبد سبز آن تابید.
سراسیمه بر سنگریزههای شیری آسمان پا نهادم.
باد خوشی از سرزمینهای نیمروزی به سویم وزید.
گویی این خوشبوترین بادها را به بینی خود در مییافتم.
آن گاه خواهر سپیدبازوی خود را شناختم
پانزدهساله و دلیر
تاج روشنی بر سر و کوزهی آبی در دست
در نظرم داناتر و زیباتر از هر ایزدی آمد.
اکنون پادشاه امروز کیست؟
خروسی همچنان بیپروا میخروشد از خانهای دوردست.
گرگ و میشی در دمدمههای پگاه از کنار هم میگذرند.
در راه بیصدای مرگ گاهی مینشینیم.
بر چهرهمان موشهای قهوهای دُم میمالند.
در سوتی بریدهبریده و ناشناس نماز میخوانیم.
چندان ستمگریم که بر دریچهی آسمان
جز تکوتوکی مرغکانی بیزادورود
نتاراندهایم ما
خیل ناکسان.
ایزدسروش. یکی از بزرگترین ایزدان در دین مزداپرستی، و نماد شنوایی و پرهیزگاری است. خروس نماینده و کارگزار ایزد شبزندهدار (سروش) بر روی زمین است.
از انبوه اقیانوس مواج
والت ویتمن
برگردان: جاوید ثقفی
۱
از انبوه اقیانوس مواج،
قطره یی آرام آمد به پیش ام،
زمزمه کنان:“دوست ات دارم .
پیش ازآن که بمیرم،
طی کرده ام راه درازی را،
فقط برای دیدن ات، لمس کردن ات.
نمی توانستم بمیرم،
بی دیدن یک باره ات،
چراکه،
هراس داشتم از دست دادن ات را.”
۲
(اینک دیده ایم یک دیگر را،
خیره گشته ایم،
احساس امن می کنیم.
صلح آمیز به اقیانوس برگرد، عشق من!
من هم پاره یی از اقیانوس ام عشق من-
من و تو نه چندان دور از هم ایم.
حلقه وار بمان،
با تمامی جاذبه ی مولکولی ات،
وه که چه کاملی.
اما، من و تو را،
جدا می کند وسوسه ی دریا.
ساعتی، جدا می افتیم.
ابدی نخواهد بود این.
شتاب نکن.
فاصله یی است کوتاه.
میدانی؟
من به هوا سلام می کنم،
به اقیانوس و به خاک،
همه روزه، هنگام غروب،
برای تو عشق من.)