باربارا والتر
بوش از زمان آغاز جنگ عراق، این مطلب را روشن کرده که ایالات متحده تا زمانی که کار تمام شود در آنجا باقی خواهد ماند و پیروزی در نهایت با آمریکا است. این شعار تکراری مانع از قبول شکست آمریکا توسط رییس جمهور می شود، اما از سوی دیگر باعث می شود از آموخته هایمان در مورد جنگ های داخلی کشورها بعد از جنگ جهانی دوم تاکنون غفلت کنیم.
وقوع حدود 125 جنگ داخلی از سال 1945- کشمکش هایی که منجر به بروز دست کم هزار کشته به ازای هر جنگ شده - بیانگر چند نکته است: اول این که جنگ تمدن ها در عراق برای سال های سال ادامه خواهد داشت. این نبرد باید به پیروزی قطعی یکی از طرفین شیعه یا سنی در آنجا ختم شود و هیچ توافق ادامه یابنده ای در کار نخواهد بود. ضمنا” طرف ضعیف تر هرگز هیچ توافقی را امضاء نکرده و سلاح هایش را زمین نخواهد گذاشت زیرا در این صورت دیگر نمی تواند بر سر شرایط توافق چانه زنی کند.
جنگ داخلی هرگز زود تمام نمی شود. میانگین طول مدت همه جنگ های داخلی از سال 1945 حدود 10 سال بوده است. درگیری ها در برمه، آنگولا، هند، فیلیپین، چاد و کلمییا بیش از 30 سال ادامه داشته است. جنگ در افغانستان، کامبوج، لبنان، سودان و پرو هریک بیش از 15 سال طول کشیده است. حتی جنگ داخلی قبلی در عراق علیه کردها 14 سال طول کشید.
از نظر تاریخی می توان گفت جنگ داخلی فعلی در عراق که در مراحل ابتدایی خود است، به هیچ وجه قرار نیست نبردی آسان و کوتاه مدت باشد.
درس دیگری که از تاریخ گرفته می شود این است که هرچه تعداد جناح های درگیر در جنگ داخلی بیشتر باشد، این کشمکش برای مدت طولانی تری ادامه خواهد یافت. در عراق گروه های مختلفی در این درگیری حضور دارند که از سوی نیروهای خارجی فراوانی حمایت می شوند و این مانع دستیابی به یک توافق در شرایط فعلی می شود. نه تنها نمی توان یک سخنگوی واحد را برای تمام گروه های شیعه یا تمام گروه های سنی در عراق پیدا کرد، بلکه مجلس عراق هم در سرکوب خشونت ها ناتوان مانده است.
این نظیر مشکلی است که لبنان در جنگ های داخلی سال های 1975 تا 1991 با ورود گروه های مسلح رقیب به خشونت های فرقه ای تجربه شد. ضمنا” این خود دلیلی است برای این که چرا پایان یافتن آن جنگ کار چنان مشکلی شد.
جنگ های داخلی به ندرت در نتیجه یک توافق ضمن مذاکره خاتمه می یابند. در مطالعه ای که برای نوشتن کتابی انجام داده ام، فهمیدم 76در صد جنگ های داخلی در نیمه دوم قرن بیستم فقط وقتی تمام شدند که یکی از طرف ها بر تمامی رقیبان پیروز شده است. تنها 24 درصد جنگ ها با انجام نوعی مذاکره به عنوان راه حل، پایان یافته اند. این تعیین می کند جنگ در عراق پای میز مذاکره تمام نمی شود بلکه همه چیز در میدان جنگ تعیین خواهد شد.
عراق در بر گیرنده گروه های مختلفی از شیعیان و سنی هاست، آن ها از مذاکره برای طول دادن درگیری ها استقبال می کنند. می توان قدرت و درآمدهای نفتی را تقسیم کرد اما مساله دشوار این است که به هیچ وسیله ای نمی توان توافق های به دست آمده را لازم الاجرا کرد. چگونه می توانید سنی ها را متقاعد کنید که با زمین گذاشتن سلاح هایشان مانع از آن شوند که شیعیان ساختار قدرتی نظیر ایران در عراق برپا کنند؟ سنی ها اقلیتی از جمعیت هستند که بیش تر در مناطق نفت خیز اما فقیر کشور زندگی می کنند و این مساله آنها را مستحق بهره مندی از این منابع می کند.
مقامات آمریکایی از ایجاد یک توافق قدرتمند با مشارکت سه گروه نژادی اصلی در عراق حرف می زنند زیرا آنها نمی دانند چه فاجعه ای در پیش است. فشار برای مصالحه مشروط در آنجا کاری ساده لوحانه است و هیچ پشتوانه تاریخی یا سیاسی برای آن وجود ندارد.
دو نتیجه بیشتر محتمل و موجه که برای این کشمکش قابل پیش بینی است عبارتند از ایجاد یک دولت تندروی اسلامی شیعه با پشتیبانی ایران و یا برقراری یک دولت سنی مرتبط با القاعده.
یکی از چیزهایی که در 60 سال گذشته آموخته شده این است که برقراری توافق صلح تنها در حالی عملی است که یک گروه سومی برای لازم الاجرا کردن توافق و نیز حمایت از حقوق گروه ضعیف تر در کار باشد. برای همین بود که 40 هزار نیروی ناتو پس از امضاء توافق دیتون در بوسنی مستقر شدند. شکست توافق ها در رواندا هم به دلیل نبودن همین گروه سوم بود.
مشکل در عراق این است که به نظر نمی رسد هیچ گروه سومی مایل به تضمین توافق ها شود. هیچ کس اعتقاد ندارد حضور ایالات متحده پس از سال 2009 ادامه خواهد یافت و یا این که خروج آنها با جایگزینی نیروها از سوی اتحادیه اروپا همراه خواهد بود.
این چه معنایی برای درگیر بودن ایالات متحده در ماجرا دارد؟ یک نتیجه گیری این است که اگر ما برنامه ای برای حضور بسیار طولانی مدت در عراق نداریم، هیچ منفعتی هم از بودن در آنجا برای چند سال بیشتر نخواهیم برد. فعلا” حضور بیشتر ایالات متحده در آنجا منجر به کشته شدن سربازان آمریکایی بیشتر می شود و به القاعده کمک می کند حامیان بیشتری را جذب خود کند.
این چیزی نیست که مسولان سیاسی در واشنگتن مایل به شنیدنش باشند. دلیلش این است که دولتی که در عراق بر سرکار خواهد آمد به احتمال قوی وابسته به حمایت تندروهای خاورمیانه خواهد بود و نه یک حامی یا خیرخواه ایالات متحده.
مساله غم انگیز در مورد جنگ های داخلی عراق این است که ما با سرنگونی صدام حسین شرایطی را ایجاد کردیم که بر اثر آن بیش از پیش متوجه شدیم که اساسا چرا این همه مدت از او حمایت می کردیم.
منبع: لس انجلس تایمز – 2 اکتبر