مغزها و شکم ها

نوشابه امیری
نوشابه امیری

حضور همزمان دو فیلم روی دو سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی وخبرگزاری فارس، تصویری هولناک است از آنچه امروز در میهن ما می گذرد.مشتی نمونه خروار. داستان” مغز”هایی که بر تابیده نمی شوند و “شکم” هایی که در بی پاسخی، انسان را به بربریت حوالت می دهند.

فیلم اول

فیلمی کوتاه از اعترافات آقایی به نام بروجردی. روحانی. برخی می گویند مخالف تداخل دین و سیاست است و سازندگان فیلم ـ بخوانید اعتراف گیرندگان ـ می گویند مامور است و جیره خوار و فریب خورده صهیونیسم بین الملل و “آمریکای جهانخوار”.

چه اهمیتی ندارد که روحانی باشد یا نباشد؛ دیگرانی غصه اش را بخورند که هم لباس اویند و با هر ضربه بدین لباس، بر خویش و کسوت خویش که قرار است محترم باشد، ضربه می زنند.او برای ما یک “آدم” است؛ آدمی که نظام تفکریش با نظام حاکم نمی خواند و این ناخوانی را تنها “ابراز” کرده و دیگر هیچ.

او در این اعتراف که هنوز به تلویزیون راه نیافته، اما ماهیتی یکسان دارد ـ در سایت رسمی مرکز اسناد انقلاب اسلامی - و از زندان، می گوید: “الان من فکر می کنم که از نظر ایمان، علم و عقل از هر سه تهی هستم من حتی روخوانی قرآن و مفاتیح الجنان را خوب بلد نیستم از اشتباهات خودم از پروردگار طلب عفو می نمایم. اشتباه مقاومت در برابر جلب، اشتباه و نادرستی نامه به سران خارجی، مصاحبه با رسانه های خارجی به زشتی کشاندن صدها نفر و خانواده ام را قبول دارم و روی آن توبه می کنم و از حضرت صاحب الامر و رهبر نظام مقدس اسلامی استدعای بخشش و اغماض برای خودم و خانواده ام و این گرفتاران و بندگان ضعیف النفس که در برابر القائات نفسانی ناتوانیم، را دارم و اینکه بشری جایزالخطا هستم، مستدعی گذشت و عطوفت می باشم.”

متن اعترافات

ناخوانی آنچه امروز از آقای بروجردی روی سایت هاوجود دارد با آنچه در زمان آزادی گفته، البته امر تازه ای نیست. او اولین نفری نیست که در زندان “اعتراف” می کند و از رابطه با “غرب جهانخوار” می گویدو از “فریب خوردگی” و از “براندازی” که حالا نوع نرم آن حاکمان را به جوش آورده.

داستان او از آغاز انقلاب اسلامی تا به امروز، بدون ذره ای تنوع، در باب همگان تکرار شده: آیت الله شریعتمداری، رهبران و اعضای گروه های چپ، ملی ـ مذهبی ها… هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و همه آنانی که فیلم هایشان درآرشیوهای مراکزی همانند مرکز “اسناد انقلاب اسلامی” که اداره آنها با کسانیست مانندحجت الله حسینیان، یافت می شود.

اینان، موافق شان باشیم یا نباشیم، “مغزهایی” بوده اند که ساختار رسمی تفکر حاکم بر ایران، آنان رابر نتابیده و با هر ترفند در برابر دوربینی نشانده که مجازات مشترک همه دگراندیشان است.دگر اندیشانی که اگر روزگاری دایره تهمت شان ایدئولوژیک بود، امروز همه کسانی را هدف گرفته که با تفکر نظام یکدست حاکم همخوانی ندارند.

اینگونه است که بسیاری از صاحبان اندیشه حذف شده اند؛ به شکل های گونه گون.هر چند همگان با بذر آنچه می اندیشیدند و می اندیشند به پستوهایی رفته اند که حتی در بی آفتابی هم جوانه اش نامیراست.

فیلم دوم

خبرگزاری فارس نیز، که دیگر لازم نیست بنویسیم وابسته به کیست و یا چیست ـ که از کوزه همان برون تراود که در اوست ـ خبر از غارت فروشگاه شهروند حکیمیه، در مناطق محروم پایتخت داده است. صحنه غارت هم از روی نوار سلولویید فروشگاه به سایت خبرگزاری فارس انتقال یافته است.

صحنه غارت فروشگاه حکیمیه

در این فیلم که تصویر گر تهاجم مردمانی گرسنه به فروشگاه شهروند است، آنچه بیش و پیش از هر چه در ذهن تداعی می شود، سرزمینی است در روزهای اشغال؛ در روزهای بی قانونی. مردمانی که هر چه در دسترس دیده بر دوش کشیده و یک موی از خرس کنده اند، بی نگاه به فردا.

به روایت آقای مرتضوی، اینان لابد اراذل اند و اوباش. که اگر در کشور این همه “اراذل و اوباش” وجود دارد وحتی “سردار رادان” و”قاضی مرتضوی” و “قاضی حداد” هم آنان را حریف نیستند، با اندکی عقل، باید مشکل را در جای دیگر جست؛ اما اگر مردمانند آنگاه باید گفت وقت آن رسیده که آن ساختار سیاسی که “مغز” را سرکوب می کند و از عهده “شکم” هم برنمی آید، بهراسد بسیار هم.

صاحبان اندیشه، خشونت را، حتی اگر با آن آشنا باشند، باور ندارند؛ اما آنان که به “شکم” تنزل شان داده ایم و دیگر هیچ، جز خشونت راه دیگر نمی شناسند. آنان نامداران عرصه اندیشه را نمی شناسند، اما همگی می دانند که برنج و نان چیست. در نبود اولی، اعتراض شان رنگی ندارد، در نبود دومی اما ـ لحظه اش که برسد ـ حتی دین ندارند[که دینداران باید سخت نگران آن باشند]

پس، بهراسیم!بهراسید از روز اعتراض شکم ها. بهراسید از روزی که حاصل عملکردتان هیچ نباشد جز اعتراض “شکم” هایی که اعدام دسته دسته آنان نیز چاره نیست.

در نبود “مغز”ـ چه مغزهایی که سرکوب می شوند و چه مغزهایی که به کار افتادن از خویش دریغ کرده اند ـ “بود” شکم، دودمان بر باد می دهد. این شتر پشت همه درهای این چنینی نشسته. تاریخ بخوانید.

اما حرف آخر:اینها همه گفتم تا بدانید سرکوب “ما” شما را چاره نیست. له کردن جوانان مملکت، چه سهیل آصفی باشد، چه فرشاد قربانپور، چه احسان منصوری، چه مجید توکلی و چه… چاره نیست آنگاه که تریبون به دست صاحبان بی شمار”شکم” افتد.