از آنجا

نویسنده

تولستوی؛ یکصد سال بعد همچنان بر فراز قله ادبیات

آنا رایسکایا

بیست نوامبر ۲۰۱۰، یک قرن از مرگ لئو تولستوی، یکی از بزرگترین و معروف‌ترین نویسنگان روسی، گذشت.

میراث تولستوی از همان روزهای زندگی‌اش، محصور مرز و بوم نبود و با گذشت بیش از صد سال نیز آثارش همچنان از برترین کتاب‌های ادبی جهان به شمار می‌رود.

فراز و نشیب‌های زندگی تولستوی فراوان‌اند اما در بین آنها، قله‌ای است که پس از صعود به آن، هیچ‌گاه فرود نیامد و هیچ‌وقت به زیر کشیده نخواهد شد: قله ادبیات.

هزاران هزار نفر در سراسر دنیا کتاب‌های تولستوی را می‌خوانند. از وی ۱۱ رمان، هفت اثر فلسفی، چند نمایشنامه و چندین داستان کوتاه، و نیز تعداد زیادی دفاتر یادداشت روزانه و نامه به جا مانده است.

سروش حبیبی، کاظم انصاری، کریم کشاورز، صادق سرابی، علی اصغر خبره‌زاده و علی‌محمد حق‌شناس از سرشناس‌ترین مترجمان آثار و نقد آثار و زندگی تولستوی به زبان فارسی هستند.

لئو تولستوی در سال ۱۸۲۸ میلادی در یاسنایا پالیانا از توابع تولا، حدود ۲۰۰ کیلومتری جنوب مسکو در خانواده‌ای اشرافی به دنیا آمد. او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در ۹ سالگی از دست داد و نزد عمه‌اش پرورش یافت.

در ۱۶ سالگی در رشته زبان‌های شرقی در دانشگاه قازان ثبت نام کرد، اما سه سال بعد تغییر رشته داد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت. اساتیدش می‌گفتند که او نه استعداد و نه علاقه به تحصیل داشت و تعجب نکردند وقتی که تولستوی دانشگاه را رها کرد.

او چند سال با استفاده از ثروت پدریش به عیاشی پرداخت و برای فرار از طلبکارانی که در قمار به آنها بدهکار شده بود، وارد ارتش شد و در جنگ قفقاز شرکت کرد.

آغاز نویسندگی تولستوی به همین دوره باز می‌گردد. داستان‌های قفقازی و زندگی‌های سه‌گانه‌اش(کودکی، نوجوانی، جوانی)، در همان سال‌ها نوشته شد و او را در زمره نویسندگان مطرح قرار داد.

تولستوی در سال‌های ۱۸۵۷ و ۱۸۶۰ دو بار به اروپا سفر کرد و در آنجا در جمع بزرگترین فیلسوفان و نویسندگان اروپایی و نیز لیبرال‌های روسی که از خفقان سیاسی نظام تزار به اروپا فرار کرده بودند، تحول شدید فکری را تجربه کرد.

او در نامه‌ای مربوط به این دوره نوشت: حقیقت این است که حکومت دسیسه‌ای است که نه تنها شهروندان خود را استعمار، بلکه آنها را فاسد می‌کند، طبعاً من هیچگاه تابع هیچ حکومتی نخواهم بود.

تولستوی پس از بازگشت به میهن به فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی پرداخت و داستان‌های فراوانی برای کودکان و نوجوانان نوشت. در سال ۱۸۶۲ تولستوی ۳۴ ساله با سوفیا آندر ژونا برس که ۱۶ سال از او جوانتر بود ازدواج کرد.

آنها صاحب ۱۳ فرزند شدند که پنج تن از فرزندانشان در کودکی مردند. نخستین سال‌های زناشویی برای تولستوی توأم با خوشبختی بود و شاهکارهای ادبی‌اش چون جنگ و صلح و آنا کارنینا را در همین دوره نوشت.

سوفیا منشی و مدیر ادبی‌اش بود و نقل است که او دستنویس هزار و ۴۰۰ صفحه‌ای جنگ و صلح را هفت بار بازنویسی کرد.

اما نیمه دوم این ازدواج برای تولستوی رنج‌آور بود. او در پی یک انقلاب درونی، زندگی اشرافی را محکوم کرد و مبلغ ساده‌زیستی شد و همسرش او را هیچگاه درک نکرد.

در همان دوره بود که با عقاید بنیادی کلیسای ارتدوکس به مبارزه برخاست که این باعث صدور حکم ارتداد وی از سوی کلیسا شد.

تجربه‌های روحی تولستوی در آخرین رمانش به نام رستاخیز انعکاس یافت، در آن دوره شهرت ادبی تولستوی در اوج بود. همچنین عقاید فلسفی و اخلاقی‌اش پیروان بسیاری پیدا کرده بود

اما او روز به روز مأیوس‌تر و خسته‌تر می‌شد. در نوامبر ۱۹۱۰، تولستوی ۸۲ ساله مخفیانه خانه‌اش را ترک کرد تا مطابق باورهای جدیدش زندگی متفاوتی را بیازماید اما او در این راه مریض شد.

مدیر موزه تولستوی در آستاپوفو، ایستگاه راه آهنی که تولستوی در آن درگذشت، درباره روزهای پایانی عمر او می‌گوید: او می‌گفت برای صادق بودن باید بندها را پاره کرد. آزمون و خطا کرد. برداشت و رها کرد. از دست داد و به دست آورد و همواره مبارزه کرد.

او ادامه می‌دهد: فروتنی تولستوی در روزهای پایانی عمرش تکان‌دهنده بود. به ویژه که او به پزشکان خود گفت که اسمم مهم نیست، بنویسید مسافر قطار شماره ۱۲ هستم. همه ما در این زندگی مسافریم، فقط عده‌ای سوار می‌شوند و عده‌ای هم پیاده.

خانه‌ای که تولستوی روزهای آخر زندگی‌اش را در آن سپری کرد از آن پس دست‌نخورده باقی مانده است. از جمله نوشته‌هایی که در آن زمان طرفدارانش روی دیوار به جای گذاشتند؛ « نابغه. استاد حقیقت. خورشیدی که قلب‌های مردم دنیا را گرم کرد.

در روزهای پایانی عمرش، تولستوی در جمع هوادارانش گفت: آنچه اکنون برایتان می‌گویم به کارتان خواهد آمد. اما زمانی به یاد سخنانم خواهید افتاد که در میان‌تان نیستم. نیکی کنید و بخشنده باشید، ثمره آن را خواهید دید.

منبع: رادیو فردا