نگاه♦ سینمای جهان

محمد عبدی
محمد عبدی

زندگی مولیر به کارگردانی لورن تیرار د راروپا بر پرده سینما هاست. نگاهی داریم به این فیلم.

 

زندگی مولیر بر پرده سینما

رازهای آن مرد

 

 

مولیر- کارگردان: لورن تیرار

بازیگران: رومن دوریس، فابریس لوچینی، لورا مورانته، ادوارد بائر، لودیدین سانیه

محصول 2007، فرانسه،

 

molier1.jpg

بیوگرافی نویسان همواره از واقعه مهم و رازآمیزی در جوانی مولیر- این یکی از معروف ترین نمایشنامه نویسان فرانسوی که در قرن هفدهم می زیست- سخن به میان می آورند و روایت های مختلفی را از ناپدید شدن او در 22 سالگی نقل می کنند. این که مولیر در این مدت با چه کسانی برخورد کرد و آنها چه تاثیری بر نمایش های او گذاشتند، دستمایه مهمی برای بیوگرافی نویسان او بوده است.

امروز اما “مولیر”، فیلم تازه سینمای فرانسه درباره این نمایشنامه نویس، دقیقاً روایتش را بر وجه رازآمیز زندگی او استوار می کند و سعی دارد جنبه های ناروشن - اما مهم و اساسی- وقایع آن چند ماه را در زندگی مولیر ردیابی کند. این که فیلم در نهایت چقدر به تاریخ وفادار می ماند و چقدر می تواند قصه عاشقانه اش را آب و تاب داده باشد، اساساً شاید نکته چندان مهمی نیست؛ چرا که شخصیت مولیر در واقع بهانه ای است برای روایت یک عاشقانه زیبا که با جهان تئاتر پیوند می خورد.

فیلم با یک تردید شروع می شود: مولیر می خواه دبرای خانواده سلطنتی یک تراژدی اجرا کند، اما آنها اصرار دارند که نمایش باید کمدی باشد. فیلم از همین جا بحث اصلی اش را آغاز می کند: ایا مرزی بین تراژدی و کمدی وجود دارد؟

فیلم همین مفهوم را تا انتها ادامه می دهد، هم با درگیری مولیر در خلق تراژدی یا کمدی و هم جهان خود فیلم که بین تراژدی و کمدی در نوسان است: گاه می خنداند و گاه می گریاند. فیلم اساساً جذابیتش را از همین نکته کسب می کند؛ این که ترکیب موفقی است از کمدی و تراژدی.

molier2.jpg

مولیر در نهایت به این نتیجه می رسد که درباره بزرگ ترین عشق زندگی اش و مهمترین دوره زندگی اش - همان بیست و دو سالگی مرموز- به جای تراژدی، کمدی بنویسد. در یکی از زیباترین صحنه های فیلم، او پس از سال ها بر بالین زنی که دوست می داشته و حالا آخرین لحظه های زندگی اش را می گذراند، ظاهر می شود و زن از او که گریان است می خواهد او را بخنداند. مولیر که تعجب کرده، علت را می پرسد و زن به او یادآوری می کند که معنای وجود او خنداندن است و با تلخ ترین و دلگیرترین لحظه های زندگی می شود شوخی کرد. این شاید مهمترین لحظه زندگی مولیر باشد که جهان نمایشی او را رقم می زند.

مولیر قصه عشق اش را به همان زن در قالب کمدی اجرا می کند، در حالی که در پشت صحنه با تک تک دیالوگ ها اشک می ریزد. فیلم از یک کمدی پر شر و شور به ملودرام اشک انگیزی بدل می شود که تلخی زندگی را به تماشاگرش می چشاند. از شخصیت هایی حرف می زند که فراتر از زمان حرکت می کنند، اما جبر زمان آنها را در بر می گیرد و سرنوشت غم انگیزی را رقم می زند. فیلم بینهایت تلخ است و از جهان تنگ و بسته ای حرف می زند که مناسباتش تمام عشق های باشکوه را ویران می کند.

در عین حال اما فیلم سعی دارد معنای زندگی را در جای دیگرتری سراغ کند: در آفرینش هنری؛ چیزی که همه ما به آن دلخوش کرده ایم و با آن زنده ایم. فیلم معنای زندگی مولیر را در نمایشنامه هایش جست و جو می کند و نه عشق شکست خورده اش، و موکد این نکته تلخ است که هنرمندان در زندگی شخصی بازنده های بزرگی هستند که تنها می توانند ببازند و در بهترین حالت از باخت های خود در خلق هنری استفاده کنند. فیلم در واقع موید نظر بورخس است که معتقد است: “هنرمند باید بداند هر اتفاقی که برای او می افتد، مثل گل رس دستمایه ای است برای آثارش و باید آن را بپذیرد.” این گل رس اما گاه - مثل صحنه های آخر فیلم؛ مولیر گریان در پشت صحنه تئاتر و در واقع پشت صحنه جهان نمایشی اش- با اشک های هنرمند می آمیزد.