سنجش میزان حساسیت ایرانیان؟

نویسنده

mohammadsharif.jpg

چندی است که در رسانه‌ای که به مدد تک‌صدایی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران و تحمیل بر مطبوعات ‏کشور ما مورد اقبال قرار گرفته است و جاذبه‌ای مولود دافعه تک‌صدایی فوق دارد و از این حیث باید اقبال خود را ‏مدیون آمرین پنهان و مباشرین آشکار این تک صدایی بداند، تخریب شخصیت‌هایی پی‌گرفته می‌شود که به گمان ‏اینجانب سکوت بر آن زیبنده نیست و دور نیست که این سکوت مصالح ملی ما را هدف قرار دهد. این احتمال این ‏ظن را تقویت می‌کند که سیاستگذاری برای این برنامه (و نه ماموران اجرای آن که هر کسی می‌تواند باشد) در پی ‏دستیابی به هدفی دیگر غیر از هتک حرمت اشخاصی است که آماج این ظلم قرار گرفته‌اند‎.‎

انتخاب دکتر ابراهیم یزدی به عنوان یک چهره شاخص ملی- مذهبی جهت هتک حرمت و عریان بودن ادبیات ‏اهانت‌آمیز به کار گرفته شده توسط مجریان برنامه، این تصور را در ذهن فراهم می‌آورد که آیا برنامه‌ریزان آن از ‏این طریق سنجش میزان حساسیت ایرانیان به ذخائر ملی خود را در دستور قرار نداده‌اند؟ و دستیابی به نوعی ‏داده‌های آماری را پی نمی‌گیرند؟ نکته دیگر، اندیشیدن در این مورد است که فارغ از هدفی که برنامه‌ریزان سیمای ‏آمریکا از طریق متهم کردن چهره‌های پاک سیاسی ایران درپی آنند، عمده کردن این مباحث در وضعیتی که آزادی ‏بیان و جریان آزاد اطلاعات وضعیت اسفباری را در کشور ما سپری می‌کند، خردمندانه است؟ آیا پرداختن به این ‏مباحث، فرعی کردن و به حاشیه بردن درد مشترک شمرده نمی‌شود؟

پاسخ این پرسش‌ها روشن نیست و این ابهام پرداختن به موضوع این یادداشت را با تردید همراه می‌سازد‎.‎

شناخت من از دکتر ابراهیم یزدی علاوه بر مطالعه ده‌ها پرونده که به صورت غیر مستقیم به ایشان نیز وصل ‏شده، منطق و خرد او در تصمیم‌گیری است. این شناخت بر دو امر دلالت می‌نماید:یکم، اولویت دادن به مصالح‌ ‏ملی در برابر به مخاطره افتادن حیثیت حزبی و شخصی و دوم: اتخاذ روش‌های خردمندانه در برابر مخاطرات ‏ملی و بسنده ننمودن به ارائه روش و مباشرت فعال در جهت مقابله با این قبیل مخاطرات. این دو امر اوصافی ‏است که وی را در ذهن اینجانب به‌عنوان یک ذخیره باارزش و موثر در اوضاع و احوال به شدت مخاطره‌آمیز ‏فعلی، جای داده است. اقدامات ایشان در دورانی که تمامیت ارضی کشور ما در برابر تجاوز نظامی ارتش عراق ‏در آغاز یورش این ارتش به مخاطره افتاده بود، مصداقی از باورهای فوق است. موضع‌گیری ایشان به عنوان ‏وزیر امور خارجه دولت موقت پس از مراجعت به عراق و دیدار با مقامات عراقی، مبنی بر اینکه ایران قصد ‏صدور انقلاب خود را ندارد و تبعات آن، پرتوی از دوراندیشی و خرد ایشان است. اینجانب هیچگاه افتخار وکالت ‏ایشان را در برابر اتهامات مطروحه در دادگاه‌های انقلاب نداشته‌ام و اینکه در اینجا در برابر اتهاماتی که مجریان ‏برنامه فارسی سیمای آمریکا متوجه ایشان کرده‌اند، درصدد دفاع آز او بر آمده‌ام، مبتنی بر چنین پیشینه‌ای که در ‏صورت وقوع می‌توانست آگاهی عمیق‌تری از دکتر ابراهیم یزدی به دنبال داشته باشد، نیست. لیکن از آنجا که در ‏پرونده راجع به بازداشت شخصیت‌های ملی- مذهبی در اسفندماه سال 1379 در منزل محمد بسته‌نگار افتخار ‏وکالت چند نفر از آنان به اینجانب اعطا شد، به خود اجازه دادم که در برابر اتهامات برنامه‌ریزان سیمای فارسی ‏آمریکا نه فقط از او، بلکه از چهره‌هایی که در دفاع از این پرونده با آنان آشنا شدم و یک جریان پیشینه‌دار و پاک ‏سیاسی را مشاهده کردم، دفاع کنم و این اقدام را وظیفه خود و سایر وکلایی می‌دانم که همانند من تجربه‌ای ‏پرافتخار در دفاع از این پرونده داشته‌اند‎.‎

پیش از این گفتم که از آنجا که دکتر ابراهیم یزدی را شخصیتی می‌دانم که مصالح ملی را بر حیثیت حزبی و ‏شخصی اولویت می‌دهد و از آنجا که اشاعه مباحث فرعی از قبیل هتک حرمت شخصی خود را در برابر درد ‏مشترک نبود حق بنیادین آزادی بیان برنمی‌تابد، لذا در نوشتن این مطالب تردید داشتم. از این جهت با یکی از ‏موکلین خود که رقم ناچیز حدود 14 سال زندان در عصر جمهوری اسلامی را در پیشینه خود دارد، مشورت ‏کردم. او نیز ضمن تاکید بر اینکه عمده کردن این مباحث در برابر هتک حرمت دکتر ابراهیم یزدی احیانا مطلوب ‏خود وی نیست، به من پاسخ داد. تجربه سالیان حبس این موکل در سلول‌های انفرادی در بازداشتگاه‌های متعدد ‏منجمله زندان معروف 59 واقع در پادگان عشرت‌آباد و آرامش وی در برابر این مصائب، به زبان راندن و به قلم ‏نوشتن ساده می‌نماید‎.‎

او با چشمانی نجیب و بیانی آرام پرداختن به هتک حرمت دکتر ابراهیم یزدی و سایر شخصیت‌های ملی- مذهبی در ‏برابر درد مشترک فقدان آزادی بیان را، مطلوب توصیف ننمود. او همچنین توصیه کرد که اگر تصمیم به نوشتن ‏مطلبی در این باب گرفتم، لحن پرخاشگرا نه رایج در لوایح دفاعیه را در انشاء این مطلب به کار نگیرم و این ‏توصیه‌ای است که از به کار گرفتن آن عاجزم. چگونه می‌توان نگرش او به دکتر ابراهیم یزدی را شنید و به هتک ‏حرمت دکتر توسط برنامه‌ریزان و مجریان خوابیده در سمور سیمای فارسی آمریکا پرخاش ننمود؟ اصولا، چرا ‏باید شخصیت‌هایی چون سحابی و ابراهیم یزدی موضوع تخریب قرار گیرند؟

اینجانب بر مبنای تجارب خود به عنوان یک وکیل دادگستری که در پرونده‌های مرتبط با حقوق فردی و آزادی‌های ‏عمومی و حقوق منبعث از اسناد حقوق بشر، ورود دارد، به این پرسش اینگونه پاسخ می‌دهم‎:‎

یکم: استواری و ماندگاری بر معیارهای مرتبط با رفاه و سعادت ملی و نفوذناپذیری در دفاع از این معیارها در ‏برابر مصالح حزبی و شخصی. عمل به حرفه وکالت در دفاع از متهمین سیاسی به‌گونه‌ای که در یک زمان وکیل ‏ناچار به دفاع از موکلینی گردد که متهم به ارتباط با جریان‌هایی بوده‌اند که گاه با یکدیگر برخورد نظامی نیز ‏داشته‌اند از اقتضائات این حرفه است‏‎.‎

حضور اینجانب در پرونده‌هایی با این اوصاف دلالت دارد که دکتر ابراهیم یزدی مصداق شخصیت‌هایی است که ‏در ماندگاری بر معیارهای مرتبط با رفاه ملی و نفوذناپذیری و پایمردی در این امر را پیشینه او مشاهده نمود. ‏پرسش‌های بازجویان ملی- مذهبی‌ها در مورد نقش نهضت آزادی در شکل‌گیری ائتلاف ملی- مذهبی‌ها، پی‌جویی ‏این امر در پرونده‌های دانشجویان مرتبط با حزب ملت ایران، تکرار این رویه در پرونده‌های دانشجویان مرتبط با ‏انجمن‌های اسلامی دانشجویان و در پرونده‌های دانشجویان مرتبط با سازمان دانش‌آموختگان (دفتر تحکیم) و برخی ‏پرونده‌های دیگر بازتاب وصف فوق در شخصیت دکتر ابراهیم یزدی است. روابط عمومی دادگاه‌های انقلاب ‏اسلامی در تاریخ 26 اردیبهشت سال 1380 اطلاعیه‌ای در مورد ملی- مذهبی‌ها و استراتژی آنان صادر می‌نماید ‏و ضمن بند دو آن اظهار می‌گردد: “یکی از متهمان در مورد سازماندهی براندازی به روش استحاله نظام توضیح ‏می‌دهد با مشورت و هدایت آقای ابراهیم یزدی رئیس گروه غیرقانونی نهضت آزادی شرکت جامعه روز تاسیس ‏شد تا بتواند به سازماندهی مطبوعات زنجیره‌ای بپردازد…” این اطلاعیه در روزنامه اطلاعات مورخ 27 ‏اردیبهشت 1380 درج شده است. در خبر مندرج در این روزنامه به نقل از اطلاعیه مزبور همچنین آ‌مده است: ‏‏”پس از آنکه گروه غیرقانونی نهضت آزادی و سازمان منافقین در نخستین ساعات روز جمعه 18 تیرماه 1378 ‏اطلاهیه می‌دهند و به دروغین اعلام می‌کنند عده‌ای در درگیری‌های کوی دانشگاه تهران کشته شده‌اند…” ‏

مهندس عزت‌اللـه سحابی شخصیتی است که هزینه اقبال مردم به ملی- مذهبی‌ها را با سپری نمودن حدود 480 ‏روز حبس انفرادی در وضعیتی وحشتناک در زندان 59 می‌پردازد. وحشت هاله سحابی پس از اولین ملاقات با ‏پدر خود به دنبال این دوره زندان و مشاهده درد و رنجی که بر سیمای پدر نقش بسته بود، هیچگاه از خاطر من ‏زدوده نمی‌شود. در جریان این دوره زندان بازجوها به کرات به شخصیت‌های ملی – مذهبی اظهار می‌دارند که ‏می‌خواهیم شما را به نقطه صفر برسانیم. اینجانب با مشاهده صدها صفحه بازجویی در پرونده‌های موکلینم، فکر ‏می‌کردم که برای مطالعه پرونده یکی از آنان (تقی رحمانی) باید چند روز وقت اختصاص بدهم ولی با پرونده‌ای ‏محدود در چند صفحه مواجه شدم، موکل در مورد علت این وضعیت گفت هر بار پس از چندین ماه انفرادی او را ‏به بازجویی می‌بردند و به لحاظ اناطه پاسخ به پرسش‌های بازجو به روشن شدن موجبات قانونی بازداشت، مجددا ‏به سلول برگردانده شده و چند ماه بعد این سناریو تکرار و تکرار شده است. او نهایتا پس از یک سلسله بحث‌های ‏اقناعی با اینجانب پذیرفت از خود دفاع کند و ابتدا بر آن بود که مادام که موجب قانونی بیش از یک سال حبس ‏انفرادی او روشن نشود، به پرسش‌های دادگاه نیز پاسخ نمی‌دهد. هنگامی که برای اولین‌بار دکتر محمدحسین ‏رفیعی استاد شیمی دانشگاه تهران که از زندان جهت ملاقات با اینجانب آورده شد را دیدم که بر فرق سر او منطقه ‏پینه بسته‌ای مشابه پینه مهر نماز روی پیشانی ایجاد شده و وقتی که علت را جویا شدم گفت چون طول سلول ‏انفرادی محل نگهداری‌اش از قد او کوتاه‌تر بوده و شب‌ها حین خواب به ناچار سر او با دیوار سلول برخورد مداوم ‏داشته، این پینه بر سر او ایجاد شده است. گویا برنامه‌ریزان و مجریان این برنامه‌ها در برنامه فارسی سیمای ‏آمریکا از اینکه دکتر یزدی هزینه پایمردی بر رفاه ملی را اینگونه پرداخت ننموده، در صدد برآمده‌اند که قصور و ‏کوتاهی برنامه‌ریزان پرونده‌ ملی- مذهبی را با هتک شخصیت وی جبران و این هزینه را مطالبه کنند. درخصوص ‏این روش توجه آنان را به مطلب مندرج در روزنامه کیهان مورخ 21/8/80 معطوف می‌نماید. این مطلب با ‏عنوان “براندازی حکومت‌ها، از رویا تا واقعیت” و به عنوان بخش یک از مطلب دنباله‌دار “بررسی شیوه‌های ‏متفاوت براندازی به روایت اسناد” چاپ شده است‏‎.‎

روزنامه کیهان از نوشته یک محقق آمریکایی به نام پروفسور جیمز بیل درباره اعضای کابینه مرحوم بازرگان نقل ‏می‌کند که در توصیف دکتر ابراهیم یزدی می‌نویسد: ‌”ابراهیم یزدی تحصیلکرده آمریکا و از طرفداران آمریکا و ‏دارای شخصیت نفوذناپذیری است…” حال باید از پروفسور فوق‌الذکر که روزنامه کیهان به ترویج دیدگاه او در ‏مورد اینکه ابراهیم یزدی طرفدار آمریکا است پرسید که چگونه ممکن است رسانه رسمی آمریکا به تخریب ‏شخصیت کسی بپردازد که این پروفسور که کیهان او را به عنوان “محقق” توصیف نموده، طرفدار آمریکا معرفی ‏نموده است؟ روزنامه مزبور در بخش دوم مطلب فوق (کیهان مورخ 22/8/80) ضمن معرفی کتاب “موج سوم ‏دموکراسی”، اثر ساموئل هانتینگتون مدعی می‌گردد: “طبق برخی شنیده‌ها ابراهیم یزدی سرکرده گروه غیر ‏قانونی موسوم به نهضت آزادی مطالعه این کتاب را به اعضا و هواداران این گروه توصیه می‌کرده است.” این ‏روزنامه در قسمت‌های بعدی این مطلب در همین شماره مدعی می‌شود که این کتاب به‌عنوان یکی از کتاب‌های ‏مطالعاتی جریان برانداز تعیین شده که “بنا به ادعای ابراهیم یزدی توسط وی به ایران آورده شده”. اینجانب ‏امیدوارم نویسنده این مطلب حال به چگونگی برخورد بخش فارسی سیمای آمریکا با دکتر ابراهیم یزدی توجه ‏نموده و به این نکته اندیشه کند که چرا مواضع او در سال 1380 با مواضع بخش فارسی سیمای آمریکا در سال ‏‏1387 در مورد دکتر ابراهیم یزدی این چنین با یکدیگر مانوس و هم‌آوا شده‌اند. آیا طرح این پرسش با ‏برنامه‌ریزان سیمای فارسی آمریکا برای تخریب شخصیت‌های ملی- مذهبی منجمله دکتر ابراهیم یزدی نیز ‏بجاست؟

در سال 1381 در جریان محاکمه ملی – مذهبی سرنوشت بازی عبرت‌آموزی را درخصوص مکان محاکمه محمد ‏بسته‌نگار رقم زد. او در سالنی محاکمه شد که در رژیم سابق محل برگزاری دادگاه‌های نظامی بود و در سال ‏‏1380نیز در همین سالن به عنوان متهم محاکمه شده بود. در جریان پرونده سال 1381 ملی- مذهبی‌ها که اینجانب ‏افتخار وکالت در هفت پرونده از 15 پرونده گروه یکم متهمین ملی- مذهبی را داشتم و هدف نهایی از بازداشت و ‏افتتاح پرونده “به نقطه صفرکشاندن” جریان ملی- مذهبی بود، جهت حصول این هدف این اشخاص هر یک از پنج ‏ماه تا 14 ماه در سلول‌های انفرادی نگهداری شدند‏‎.‎

در جریان سپری شدن این دوره حبس انفرادی گاه در سلول‌ها نورافکن تابانده می‌شد و گاه تاریکی مفرط حاکم بوده ‏است. متهمین گاه از داشتن قرآن نیز محروم می‌ماندند و حداقل در یک مورد گاه عینک زندانی نیز از او ستانده ‏می‌شد. هدی صابر در یک مقطع به بردن به بند جوانان تهدید می‌شود که در مورد آن حکایات خاصی بیان شده ‏است. در این خصوص ملی – مذهبی‌ها ضمن اعلامیه‌ای به تهدید به برخوردهای جسمی و جنسی اشاره می‌کنند که ‏به لحاظ این اعلامیه تقریبا تمامی آنها در معرض اتهام قرار می‌گیرند و بازجویی می‌شوند. در این ایام تقی رحمانی ‏در یک دوره در سلول انفرادی بندی نگهداری می‌شود که همسرش نرگس محمدی نیز در سلول دیگری در همان ‏بند محبوس بوده است؛ بندی که پیش از او فریبا داوودی مهاجر نیز زندانی بوده است؛ در این پرونده، دکتر رئیس ‏طوسی از بستر بیماری ناشی از دیسک کمر به محاکمه کشانده می‌شود. تقریبا تمامی شخصیت‌های ملی- مذهبی در ‏این پرونده به این لحاظ که التزام به قانون اساسی و نه اعتقاد به آن را باور داشتند و بر این موضع پای فشردند، ‏مورد سوال قرار گرفتند. سعید مدنی به این لحاظ که حاضر نمی‌شد به جای نام رسمی مجاهدین خلق وصف مندرج ‏در پرسش‌ها را به کار برد، با خطاب‌های مکرر مواجه شد. اینها مسائلی است که پس از سپری شدن ایام انفرادی ‏رخ داد و مفهوم حبس انفرادی منحصرا برای کسانی آشناست که خود مدتی هر چند کوتاه را در سلول انفرادی ‏سپری نموده باشند. مادام که به داخل سلول انفرادی پرتاب نشده باشی و در سلول با صدای خشک قفل آن بسته نشده ‏باشد، مفهوم حبس انفرادی قابل درک نیست. اعضای نهضت آزادی ایران در زمره معدود جریان‌های سیاسی است ‏که در دوران استبداد سلطنتی زندان مستقر در دژ برازجان را تجربه کرده‌اند. در وصف زندان برازجان محمدعلی ‏عموئی در کتاب خاطرات خود (درد زمانه، صفحات 216-215، انتشارات آنزان، تابستان 1377) می‌نویسند: ‏‏«… گاه بادهایی می‌وزید که زندگی را تعطیل می‌کرد؛ خاک باد و آتش باد. پودر نرم خاک‌های صحرای عربستان ‏به همه جا رسوخ می‌کند. آن را در دهان و گلو احساس می‌کنی. ماکس‌هایی از تنزیب در مقابل بینی و دهان ‏می‌بندیم تا از استنشاق خاک بگریزیم، اما تنفس چندان راحت نیست‎….. ‎هوای خاک ‌آلود حتی به داخل چمدان‌ها نیز ‏رسوخ می‌کند. این باد خفه کننده نزدیک به یک شبانه روز ادامه می‌یابد. با پایان یافتن آن تکان دادن لباس‌ها و زدودن ‏خاک شروع می‌شود. چهره‌های خیس از عرق با نرمه خاکی که هوا را اشباع کرده گل‌آلود شده و به صورتک‌های ‏مضحکی می‌مانند. هر کس به دیگری می‌خندد و خود موضوع خنده دیگران است. این‌بار نوبت آتش ‌باد است؛ ‏بادی گرم و سوزان. گویی مهیب آتش‌کوره‌ای به بزرگی دژ به صورتت می‌خورد. اهالی محل آن را “تش‌باد” ‏می‌نامند. مدت وزش آن چندان طولانی نیست، اما در همان چند ساعت همه چیز و همه کس را خشک و داغ می‌کند. ‏حتی آب لوله‌ها را چنان داغ می‌کند که دست را می‌سوزاند و برای استفاده می‌بایست چند دقیقه‌ای شیر آب را باز ‏کنی تا آب تخلیه شود و نوبت به آب ولرم برسد. در تمام مدت وزش خاک‌باد یا آتش‌باد زندگی متوقف است. کاری ‏نمی‌توان کرد. حتی نفس کشیدن دشوار است. از حیاط به شترخان پناه می‌بری اما در آنجا نیز در امان نیستی…. به ‏راستی که زندگی در آن صحرای سوزان با وزش آن بادهای مسموم آن هم در آن قفس نفسگیر، کشنده است. باید ‏چشم به راه فصل پایان گرما بود تا نفسی به راحتی کشید، تجدید قوا کرد و برای سال بعد آماده شد. این وصف یکی ‏از زندان‌هایی است که مجری‎ voa ‎یکی از افسران رژیم برپا کننده آن را که فرمان کشتار مردم در روزهای ‏واپسین استبداد سلطنتی صادر کرده بود، “وطن‌پرست” توصیف می‌کند و دکتر ابراهیم یزدی نفر اول نهضت ‏آزادی را به ادعای حضور در حین تیرباران شدن او توسط جمهوری اسلامی بر جایگاه “متهم” قرار می‌دهد. به ‏راستی که “عده ای” برای سخن خود مرزی قائل نیستند‎.‎

درحقوق اداری برای توصیف رابطه بین دولت و کارکنان آن عبارت “تبعیت” به کار برده می‌شود و گرداننده ‏اصلی برنامه‌های سیمای فارسی آمریکا در مصاحبه‌های خود همواره بر این نکته تاکید می‌کند که مجری ‏سیاست‌های آمریکاست. تاریخ معاصر ایران به یاد دارد که یک دوره گروه اندکی از روشنفکرنماها تحت عناوینی ‏مثل انگلوفیل، روس‌فیل و چینوفیل قرار می‌گرفتند. در آبان‌ماه 1344 شماری از اعضای نهضت آزادی به زندان ‏برازجان منتقل می‌شوند. مهندس بازرگان، دکتر یداللـه سحابی، مهندس عزت‌اللـه سحابی، محمد بسته‌نگار، احمد ‏علی‌بابایی و تعدادی دیگر از فعالین ملی- مذهبی در میان آنها بودند. اینجانب نمی‌دانم که سیمای فارسی رادیو ‏آمریکا سرلشکر نصیری را که پس از سرلشکر پاکروان به ریاست ساواک گماشته شد را هم مثل تیمسار رحیمی با ‏لقب “افسر وطن‌پرست” توصیف می‌کند یا خیر؟ نصیری پس از اینکه به ریاست ساواک گماشته شد در اواخر سال ‏‏1343 از دژ برازجان دیدار کرد و در اوایل آبان 1344 اعضای نهضت آزادی را به آن زندان فرستاد. حال از ‏اینکه برنامه‌ریزان سیمای فارسی آمریکا نفر اول نهضت آزادی را به ادعای حضور در تیرباران نمودن یکی از ‏افسران وطن‌پرست سیمای فارسی آمریکا، بر صندلی اتهام قرار می‌دهد، چندان محل حیرت نیست. چرایی تخریب ‏شخصیت‌های ملی- مذهبی توسط این رسانه بر پیشنیه‌های نه‌چندان دور تاریخی قرار دارد. از اینجاست که می‌توان ‏در کنار عناوینی مثل انگلوفیل، عنوان امریکو فیل را هم قرار داد و به این مقوله اندیشید که چرا شخصیت‌های ‏ملی- مذهبی باید تخریب شوند‏‎.‎

مهندس عزت‌اللـه سحابی در سرمقاله نشریه ایران فردا (شماره 63، 24 آذرماه 1378) در بیان مفهوم اصطلاح ‏ملی- مذهبی می‌گوید: “این اصطلاح به جماعت خاصی اشاره دارد که همواره موضع انتقادی- اعتراضی نسبت به ‏حاکمیت به‌خصوص جناح انحصار و خشونت آن داشته و دارد‎….‎ملی- مذهبی‌ها مردمانی هستند که از اعتقادات ‏اصولی اسلامی برخوردارند… و به وطن ایران و ملیت ایرانی و منافع و مصالح آن علاقه و پایبندی دارند… ‏علاوه بر این دو ویژگی، ویژگی دیگر این جریان این است که در برخورد با مسائل و حوادث سیاسی- اجتماعی و ‏فرهنگی و همچنین در برخورد با حاکمان یا دیگر نحله‌ها از اعتدال و انصاف نیز برخوردار است و در مواضع ‏سیاسی- اجتماعی خود از موضع‌گیری افراطی و غیر دوراندیشانه پرهیز می‌کند. این جریان همچنین نسبت به ‏روابط تجاری و حتی سیاسی دولت با کشورهای خارجی از حیث حفظ منافع ملی و تقدم دادن آن بر هر منفعت ‏دیگری، حساسیت نشان می‌دهد.. نسبت به تمامیت و استقلال و اقتدار ایرانی حساس است و در برابر فرهنگ ‏بیگانه، به‌ویژه غرب، بر هویت و ویژگی‌های مثبت ملی تاکید دارد و نسبت به آن نه موضعی شیفته‌وار و نه ‏موضعی ضدی، بلکه آموزنده و عقلانی دارد. منادی و پیشگام نخستین این جریان مرحوم اسدآبادی بود که به علت ‏فساد و استبداد مطلقه شاهان قاجار و توسعه عمدی جهل در میان مردم از یک سو و مداخلات غارتگرانه روس و ‏انگلیس از دیگر سو به مبارزه با این دو عامل برخاست و در همان حال مردم را به اصلاح و تجدید بنای فکر دینی ‏که رنگ کهنگی و پوسیدگی گرفته بود، دعوت و تحریک می‌کرد.“‏

دقت در این متون نشان می‌دهد که تلاش جهت تخریب شخصیت‌های ملی- مذهبی از سوی برنامه‌ریزان‎ voa ‎فارسی، بر چه مبانی و پیشنیه‌های روشن تاریخی استوار است؛ قرار گرفتن تدبیر و خردورزی در کنار باورهای ‏عمیق دینی و علقه‌های ملی و پیوند با همبستگی بشریت در جامعه بین‌الملل‎.‎

‏ وکیل دادگستری

‎ ‎