عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان (ادوار تحکیم وحدت)، 45 روز پیش در حالی در دفتر ستاد شهروند مهدی کروبی بازداشت شد که به گفته شاهدان عینی، ماموران امنیتی او رابا خشونت هر چه تمام تر و ضرب و شتم شدید و بدون ارائه هیچ حکمی با خود بردند، اکنون اما با گذشت 45 روز زندان، وی نزدیک به 20 کیلو وزن کم کرده و تعادل روحی و جسمی اش را از دست داده است.
همسر وی که دیروز با وی ملاقات داشته از این وضعیت نگران کننده با روز سخن گفته است.
همسر، برادر و فرزندان عبدالله مومنی روز گذشته در زندان اوین با او در حالی دیدار کردند که این فعال دانشجویی نه قدرت تکلم داشت و نه قدرت راه رفتن.
فاطمه آدینه وند، همسر مومنی که به شدت نگران و ملتهب بود به روز گفت: بچه های من اصلا آقای مومنی را نشناختند و به شدت از دیدن او شوکه شدیم.
وی می افزاید: از زندان اوین او را با ماشین سبز رنگی آوردند؛ از ماشین که پیاده شد اگر من و برادرش او را نمی گرفتیم می افتاد. حتی نمی توانست یک قدم راه برود. کمک کردیم و وارد اتاق ملاقات شدیم.
همسر مومنی با بیان اینکه “آنچه که می دیدیم را باور نمی کردیم” توضیح میدهد: ریش و موهای عبدالله بلند شده و کاملا به هم ریخته و صورتش از فرط لاغری به شدت سیاه شده، زیر چشم ها گود رفته و کبود بود.
خانم ادینه وند می افزاید: صدای عبدالله به شدت لرزان بود و اصلا قدرت حرف زدن نداشت و بچه ها از دیدن وضعیت او به شدت ترسیده و فقط گریه می کردند و مدام می پرسیدند چه بلایی سر بابا اومده؟
به گفته او عبدالله مومنی تعادل روحی و روانی نداشت و فقط احوالپرسی می کرد و مدام می گفت “جای من خوب است”.
خانم آدینه وند با بیان اینکه “اگر جای او خوب است پس چرا به این شکل درآمده” می افزاید: تنها چیزی که عبدالله گفت این بود که دو روزست روزه ام. ما دیگر هیچ چیزی از او نشنیدیم.
وی با بیان اینکه همسرش همچنان در انفرادی است و بازجویی او تمام نشده می گوید: همسرم شدیدا تحت فشار روحی و جسمی و شکنجه است و نزدیک 20 کیلو وزن کم کرده است.
خانم آدینه وند تاکید می کند: آن کسی که امروز دیدیم اصلا عبدالله مومنی نبود؛ فقط یک پوست و استخوانی بود که تعادل روحی و روانی و قدرت حرف زدن وایستادن و راه رفتن نداشت.هیچ چیزی از عبدالله نمانده است.
به گفته همسر مومنی این ملاقات فقط ده دقیقه و در حضور بازجوی این فعال دانشجویی صورت گرفته و بازجو با قرار دادن ضبط صوتی روی میز تمام مکالمات را ضبط کرده است.
همسر مومنی با بیان اینکه “بچه ها شوکه شده و ترسیده اند” می گوید: از وقتی برگشته ایم بچه ها فقط در حال گریه کردن هستند و نگران پدرشان که چه اتفاقی افتاده و نمی توانیم آنها را آرام کنیم.
وی با انتقاد شدید از وضعیت همسرش می افزاید: امروز که گریه بچه ها و وضعیت عبدالله را دیدم به بازجو گفتم آیا این حق ماست در زندگی که 5 شهید داده ایم و عزیزانمان رفته اند تا ما در آرامش زندگی کنیم؟ اکنون با این آدم چه کرده اید؟ چه بلایی سر او آورده اید؟
بازجوی مومنی هیچ پاسخی نداده و زود ملاقات را به پایان رسانده و مجددا مومنی را با ماشین سبز برده اند.
خانم آدینه وند می گوید: یکبار صدام زندگی مرا نابود کرد و شوهرم رفت و شهید شد که بچه های این مملکت و ما در آرامش زندگی کنیم. امروز با دیدن عبدالله در آن وضعیت، باز صدام جلوی چشمان من زنده شد. چیزی از عبدالله من نمانده و من متاسفم که اینها مدام دم از عدالت میزنند و اینگونه رفتار می کنند.
خانم مومنی که به شدت نگران و ملتهب است، توان صحبت بیش از این راندارد. روز سه شنبه نیز عبدالله مومنی را مجبور کرده بودند با همسرش تماس گرفته و از او بخواهد هیچ گونه مصاحبه و اطلاع رسانی درباره او انجام ندهد. در این تماس تلفنی مومنی با لحنی به شدت عصبی و صدایی لرزان از همسرش خواسته بود: “به جای مصاحبه درباره پرونده و وضعیت من، به بچه داری بپرداز.”
از سوی دیگر همسر مومنی روز دوشنبه خبر از تماس تلفنی این فعال سرشناس دانشجویی داده و گفته بود: صدای او به قدری ضعیف و بریده بود که در کلام اول او را نشناختم. او در جملات کوتاه و بریده بریده خود تصریح کرد که در زندان انفرادی و زیر فشار شدید بازجویی است.
فاطمه ادینه وند با بیان اینکه “این اولین بار نیست که عبدالله مومنی بازداشت و زندان انفرادی را تجربه می کند اما لحن صدای او و نحوه صحبتهایش نشان می داد که شدیدا تحت فشار قرار دارد”، نسبت به زیر فشار بودن فعالان سیاسی برای اعتراف ساختگی هشدار داده و گفته بود: “من در پایان تماس تلفنی به عبدالله تاکید کردم که مبادا از قرص هایی که به آقای ابطحی دادند و او را مجبور به اعتراف ساختگی کردهاند بخورد.”
این مصاحبه چنان بازجو ها را به هراس انداخت که این زندانی را که بیش از 50 روز است در انفرادی و در شرایط ایزوله کامل و تحت شدیدترین فشارهای روحی و جسمی قرار دارد مجبور کردند با همسرش تماس بگیرد و با عصبانیت از او بخواهد هیچ گونه مصاحبه و پیگیری در باره پرونده و وضعیت او انجام ندهد.
نامه فرزندان مومنی
در 12 مرداد امسال حمیدرضا و امیر رضا مومنی، فرزندان عبدالله مومنی نامه ای برای پدرشان نوشته بودند که در آن خطاب به عبدالله مومنی آمده بود:
پدر جان سلام؛
فصل تابستان برای همه مردم، لااقل دانشآموزان، روزهای نشاط و سفر و تعطیلات است، همه در کنار پدر و مادر راهی سفر میشوند و خاطرههای خوشی را برای باقی سال به ذهن میسپارند. اما این فصل برای ما دو برادر و فرزندان همه فعالان سیاسی در بند که تنها به دلیل دفاع از مطالبات شهروندی در زندان به سر میبرند، تلخ شده است. این تلخی را اولین بار نیست که میچشیم، حداقل برای ما این سومین تابستان تلخ است، تابستان 82، 86 و اکنون تابستان تلخ 88. تابستان 82 خوب نمیدانستیم که چرا تو پدر باید راهی زندان شوی، تابستان 86 اما بیگناهیات را درک کردیم، درست آن موقع که برای بردنت به خانهمان آمدند، هر دو بار بیآنکه اتهامی ثابت شود و دادگاهی برایت برگزار شود، آزاد شدی و ما باز هم فهمیدیم که تنها گناه پدرمان دفاع از آزادی است. اما این بار جرم تو چیست، پدر؟ جرم تو شرکت در انتخابات است، این بار میدانیم که تو نه به بهانه تحریم انتخابات بلکه به دلیل رای دادن بازداشت شدهای. اکنون 40 روز از زندانی شدنت میگذرد و ما هر لحظه بیقرار این سوال را در ذهنمان تکرار میکنیم که راستی بابا کی آزاد میشود؟ جرم یک معلم آزاداندیش چیست؟ اما باز هم جوابی نداریم، تنها چشم به آسمان دوختهایم و از تنها پناهگاهمان خدا یاری میطلبیم تا تو پدر و دیگر مردانی که مانند تو میاندیشند، آزاد شوند چراکه خداوند همه انسانها را آزاد آفریده است.
نامه همسر مومنی
همسر مومنی نیز در نامه ای سرگشاده برای همسرش نوشته است: “نمیدانم تو را به کدامین گناه ناکرده به زندان افکندهاند ولی این را نیک میدانم که راهی که برادر شهیدت پیمود، تو را بر آن داشت که در راه اعتلای ایران و رعایت حقوق شهروندی و نیل به آزادی گامبرداری و از حریمشکنان آزادی هراسی به دل راه ندهی.”
در نامه خانم آدینه وند آمده است: ”راستی این روزها به این میاندیشم که برادر شهیدت برای آنکه من و فرزندانم در این کشور زندگی آرام و ارزشمندی داشته باشیم خود را به کشتن داده بود اما امروز که آرامش زندگیام را از دست رفته میبینم و تو را در زندان، وحشت وجودم را فرامیگیرد. نمیدانم چرا سارقان مسلح و قاچاقچیان موادمخدر اجازه ملاقات با خانوادههای خود را دارند اما آنهایی که برای حقوق شهروندی و آزادی انسانی به زندان افتادهاند حق دیدار با خانواده را ندارند و بدون حقوق حداقلی در زندان به سر میبرند. مگر گناه تو دفاع از حقوق شهروندی و استقلال و حاکمیت ملی نیست؟ آیا این جرم است؟ آیا خونی که این روزها بر خیابانهای تهران ریخته شد، در راستای اجرای قانون اساسی بود؟”
عبدالله مومنی پیش از این چندین بار به خاطر فعالیت های حقوق بشری و دانشجویی به زندان رفته است؛ او از جمله در ۱۸ تیر سال ۱۳۸۶ پس از حمله مسلحانه نیروهای امنیتی به دفترسازمان دانش آموختگان بازداشت و وقتی آزاد شد بسیار لاغر و ضعیف شده بود؛ ۱۴ کیلو وزن کم کرده و به شدت بیمار بود. خود وی تا کنون درباره علت این بیماری در زندان در مجامع رسمی سکوت کرده است.