اصرار علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در نادیده گرفتن نام محمد خاتمی در ماجرای ابراز تسلیت برای درگذشت خواهر محمد خاتمی، رییس پیشین جمهوری اسلامی، هر گونه تردیدی در شکل گرفتن حصر رسانه ای خاتمی از ناحیه رهبر جمهوری اسلامی را از بین می برد. همچنین بار دیگر این فرض را تایید می کند که تمایلی از سوی آقای خامنه ای برای برداشتن حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی وجود ندارد چرا که افزودن بر فهرست محصورین با احتمال آزادی رهبران جنبش سبز سازگار نیست. اگر این اقدام با اقدام آقای خامنه ای در تسلیت گفتن به محمود احمدی نژاد مقایسه شود می توان نتیجه گرفت که آقای خامنه ای اصرار دارد نشان دهد که همچنان به آقای احمدی نژاد نزدیک تر است تا دیگر رؤسای جمهوری ایران.
حصر رسانه ای خاتمی به طور ضمنی به معنای حصر سیاسی حسن روحانی رییس جمهوری ایران نیز هست. به تعبیر دیگر آقای خامنه ای به آقای روحانی می گوید نه حرفی از برداشتن حصر موسوی و کروبی بزند نه نام خاتمی را برزبان آورد. احتمالا تعیین تکلیف اکبر هاشمی رفسنجانی نیز سپرده شده است به نمایندگان خبرگان رهبری که چنان که آقای علم الهدی امام جمعه مشهد گفته است ناتوان تر از آن هستند که نظری مغایر با نظر رهبر جمهوری اسلامی ابراز کنند.
مجموع این اتفاقات نشان می دهد که آقای خامنه ای احساس می کند در آنچنان شرایطی از نظر قدرت سیاسی قرار دارد که می تواند همه افکار عمومی مردم ایران را نادیده بگیرد و نگران حفظ ظواهر قانونی اقدام خود نیز نباشد. اما منشا این احساس قدرت کجاست؟ و این احساس بی نیازی به مشارکت سیاسی و اجتماعی نیروهای سیاسی و جامعه مدنی هم سو با آن متکی به چه قدرتی است؟
حکومت آقای خامنه ای در شرایط بسیار لرزانی از نظر درآمدی قرار دارد. کاهش قیمت نفت و دورنمای افزایش تحریم ها در صورت کنار کشیدن امریکا از مذاکرات هسته ای شرایط مالی بسیار سختی را پیش روی اقتصاد کشور نهاده است. افزایش بیکاری و تورم نتیجه طبیعی این شرایط است و آنچه به عنوان اقتصاد مقاومتی در تبلیغات اطرافیان خامنه ای ابراز می شود سطحی تر از آن است که هیچ اقتصاد دانی آن را جدی بگیرد.
نسلی از فروشندگان نفت از طریق دور زدن تحریم نفتی هم مانند بابک زنجانی به زندان افتاده اند یا دستشان در داخل و خارج رو شده است. خشکسالی و بی آبی چشم انداز کشاورزی و صنعت را بیش از پیش به مخاطره انداخته است و افزایش آلودگی های محیطی بر سختی های زندگی در گوشه و کنار ایران و در مرکز ایران افزوده است. حتی به گفته مقام های دولتی ایران، امکان حفظ همین سطح تولید نفت نیز بدون سرمایه گذاری خارجی با تردید روبروست. پس رمز احساس قدرت خامنه ای در کجا نهفته است؟ دو فرضیه را می توان در اینجا مطرح کرد یکی امیدواری به رسیدن به توافقی با امریکا که تا حدی به سست شدن تحریم ها منجر شود و دیگری امید به فلج کردن دولت روحانی در صورت شکست مذاکرات و گرفتن انتقام شکست خوردن در مذاکرات از دولت روحانی. می توانیم به میزانی که به روند مذاکرات خوشبین یا بدبین باشیم، یکی از این دوجانب معادله را بپذیریم. اما ببینیم در هر یک از دو حالت چه رخ خواهد داد:
در صورت به نتیجه رسیدن مذاکرات طی چند ماه رویای حل و فصل سریع همه مشکلات به پایان خواهد رسید و نیاز کشور به مشارکت گسترده همه نیروها برای بازسازی ویرانی های سال های اخیر خود را تحمیل خواهد کرد. ویرانی هایی که اکبر هاشمی رفسنجانی به تازگی آن را با ویرانی های سال های جنگ مقایسه کرده است. افزون بر این، پایان مثبت مذاکرات به معنای افزودن تعهدات تازه به تعهدات عملیاتی و سیاسی دولت ایران خواهد بود. به این ترتیب اقای خامنه ای ناگزیر خواهد بود مانند بازگشت از تندروی های دوره احمدی نژاد در دو سال اخیر، باز هم از تندروی های امروز خود عقب نشینی کند.
در صورت شکست مذاکرات دورنمای اقتصادی کشور وخیم تر خواهد شد و به احتمال زیاد آقای خامنه ای از آن برای بستن بیشتر دست و پای دولت روحانی و تحمیل مجلسی دست و پا بسته تر توسط شورای نگهبان استفاده خواهد کرد. این احتمال برای مردم احتمال تلخی است اما برای آقای خامنه ای و حامیان تندرو او، چندان بدتر از احتمال اول نیست.
احتمالا آقای خامنه ای تمایل بیشتری به بستن بیشتر فضا، حتی به قیمت سختی های بیشتر برای مردم دارد تا باز کردن فضا و اقتصادی پر رونق تر به قیمت کاستن از تسلط سیاسی خود و تندرو ها.
نمی توان با قطعیت از هیچ یک از این احتمال ها سخن گفت اما در هر حال این ارزیابی نشان می دهد که انداختن خاتمی به حصر رسانه ای، نشانی از سودا های بزرگ تر است که در سر خامنه ای و تندرو ها می گذرد؛ سودا های بزرگتری که احتمال مقاومت جامعه ایران در برابر این میل فزاینده به استبداد را نادیده می گیرد.