زنان ایرانی

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

از این هفته روزهای یکشنبه دراین ستون از زنان ایرانی می خوانید. گاهی به قوانین ناظر بر زنان،گاهی به چگونگی اجرای آن، پرداخته می شود. گاه وضعیت زنان در مناسبات اجتماعی و خانوادگی بررسی می شود،گاه مهم ترین خبری که در هفته پیرامون زنان ایرانی انتشار یافته را نگاه می کنیم.

زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، مالی و سیاسی زنان ایرانی لحظه به لحظه خبر ساز شده و دستجات گوناگون حکومتی با عناوین محافظه کار، اصولگرا، اصلاح طلب، اعتدالی و در مجموع با مبانی دینی، برای زنان در تمام حوزه های خصوصی و عمومی، تصمیم گیری می کنند. با این وصف زنان ایرانی درون و بیرون کشور، همه جا دیده می شوند و به صور مختلف،حضور خود را در برابر چشمان ما می گذارند.

این ستون همچنین  فراخوانی است برای خوانندگان روز تا آنچه را نسبت به زنان غیرمنصفانه می یابند با نویسندگان این ستون در میان بگذارند.از شما دعوت می شود آنچه را کمتر در مطبوعات و شبکه های اجتماعی به آن می پردازند و به گونه ای با زنان ایرانی ارتباط دارد و طرح آن ممکن است مفید باشد، با ما به اشتراک بگذارید.

 

هجوم به زنان سیستماتیک است

هجوم به زنان و کرامت و حقوق انسانی آنها البته از همان روزهای پیش از پیروزی آقایان شروع شد و همیشه ادامه داشته است. اما هجوم دیگری به صورت سیستماتیک و با هماهنگی نهادهای پر زور حکومتی، پس از سرکوب جنبش 1388 شکلهای تازه ای به خود گرفته و به عبارت دیگر قبای نو بر تن کرده است. گویا لابیرنت های تو در توی امنیتی جمهوری اسلامی عجز خود را در برابر وقوع آن رویداد تاریخی، این گونه توجیه کرده اند که زنان جوان ایرانی، موتور نیرومند آن جنبش بوده اند و هرگاه اعتماد به نفس بیشتری پیدا کنند، باز هم اسباب زحمت می شوند. شاید با این داوری امنیتی بوده که هجوم سیستماتیک جدید را سامان داده اند و شخص مقام رهبر با تاکید بر ضرورت زاد و ولد و نقش خانگی زنان، مبانی تئوریک این هجوم را در اختیار گذاشته است. ویژگی های این هجوم جدید حکایت از آن دارد که اندیشه های دایناسوری ضد زن، در این دو سه سال بدون نگرانی و کاملا آزادانه، خود را تعریف و تبلیغ کرده است. در آرشیو صدا و سیما چند سالی است سخنوری های وقیحانه بر ضد شخصیت و کرامت انسانی زنان انباشته می  شود. روندی که حتی در جمهوری اسلامی ایران بی سابقه است و درجات وقاحت آن قابل توصیف نیست. ریشه های جریان اسید پاشی را می توان در ادبیات مستهجن، توهین آمیز و خنده های تمسخرآمیز فقیهان سخنور که حق خواهی زنان را به سخره می گیرند، پیدا کرد. اگر حساب و کتابی در کار بود، این سخنوران و همتایان آنان در مقام ائمه جمعه و انصار حزب الله و جمعی از نمایندگان مجلس که هجوم را دارند قانونی می کنند، بر کرسی اتهام می نشاندند. ولی با کدام بضاعت قضائی؟ آنکه دست خودش در مظلمه است و فقط با محاکمات غیر منصفانه و بازداشت و اعدام، می خواهد بحران های اجتماعی ناشی از انواع فساد حکومتی را کنترل کند که قادر نیست از دردهای اجتماعی بکاهد.

به صورت ساده تری هم می شود به موضوع پرداخت و آن اینکه هر ترفندی زده اند، زنان ایرانی با پیشینه های پر ماجرای تاریخی، تبدیل نشده اند به الگوئی از زنان عربستان سعودی و شاید هجوم سیستماتیک جدید که جریان اسیدپاشی روی بدن شریف زنان ایرانی، شمه ای از آن است، از شکست حکومت دینی در خانه نشین کردن زنان ایرانی خبر می دهد. زنان ایرانی به گفته کسانی که راه رفت و برگشت به ایران را دارند، همه جا با اجازه و بی اجازه حکومت دیده می شوند. این آن چیزی نیست که رهبران انقلاب اسلامی انتظارش را داشتند و عجیب نیست اگر خشم و شکست آنها به هجوسرائی و تمسخر تبدیل شده باشد.

 به هر دری زدند تا زنان را خانه نشین کنند. نشد که نشد. اینک بر طبل ناجوانمردانه ای می کوبند که البته در کوتاه مدت زنان را خانه نشین می کند یا اساسا روبنده های مد روز و وسائل درمان های اولیه برای خنثی کردن اثرات اسید را با خود حمل می کنند. مقصود اینکه در برابر این هجوم هم تجهیز و مقاوم می شوند. اما در خانه نمی نشینند.

در باره حوادث اخیر،  دو نظر در مطبوعات ایران و شبکه های اجتماعی خارج از ایران، دارد می چرخد:

1 – دست موساد و عوامل صهیونیستی در کار اسید پاشی است. این نظریه را کیهان حسین شریعتمداری تبلیغ می کند.

2 – دست تریبون ها، فقیهان و جماعاتی در کار است که به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، بر ضد کرامت انسانی زنان قال و مقال راه انداخته اند. ممکن است نقش آن ها غیر مستقیم به اسید پاشی منجر شده باشد. ولی در هر صورت این آقایان عموما “انگیزه های ارتکاب جرم” را در کشور ایجاد کرده و با کلام خود، جمعی را به تبهکاری بر ضد زنان انگیخته اند . حتی اگر به قانون مجازات اسلامی خودشان مراجعه کنند، ایجاد انگیزه برای وقوع جرم، جرم است و مجازات دارد. ولی کو عدالت خانه ای؟  پناه بر خدائی می بریم که جانی پروری را به نام او در کشوری مانند ایران، مشروعیت بخشیده اند.

آیا می شود این دو نظر را با هم تلفیق کرد؟ آیا می شود از جمع این دو نظر به نتیجه ای رسید؟

آسان نیست، ولی با مداخله ضوابط عقلی، غیر ممکن هم نیست.

ابتدا ببینیم این بلبشو که به بهانه کم حجابی و ساز و کار خشونت آمیز امر به معروف و نهی از منکر به راه انداخته اند به نفع کیست و به ضرر کیست؟

در درجه اول زنان ایرانی قربانیان آن هستند . اما فراتر بنگریم. نظام جمهوری اسلامی ایران از آن سودی می برد؟ پاسخ منفی است. همه اش زیان است. بیش از پیش در مجموعه جهانی هویت وحشیانه و ضد بشری و مخصوصا ضد زن را برای خود تثبیت می کند. ثبات از دست می دهد ،اعتبار از دست می دهد. نه تنها در جمعیت زنان کشور که در جمعیت مردان با هر گونه طرز فکر. پدران و پسران و برادران چگونه به حکومتی اعتماد کنند که دختر، همسر، عروس، خواهر و مادرشان در خطر اسید پاشی روزگار می گذرانند. به فرض که وزارت های متعدد اطلاعات و قوه قضائیه،  مشتی را راست و دروغ بگیرند و بنشانند روبه روی دوربین صدا و سیما تا اعتراف کنند از موساد و صهیونیسم و مانند آن دستور می گرفته اند. در عمل این پرسش جدی پیش روی رژیم گذاشته می شود : شما که از نیروهای امنیتی خود از صبح تا شام می گوئید و رجز خوانی می کنید، و بلوف می زنید که پشه را اگر جاسوس باشد در هوا می زنید، کجای کار بوده و هستید؟

بنابراین:

اولا ثبات رژیم آسیب دیده است.

ثانیا ضعف نیروهای امنیتی در برخورد با جانیان بر ملا شده است. گویا فقط  زورشان به زنان می رسد . آنها را در خیابان ها زیر پوشش امر به معروف و نهی از منکر دستگیر و با کلام کثیف و مستهجن با آنها برخورد می کنند.

نتیجه گیری:

آیا باور کردنی است که آمران به معروف و ناهیان از منکر که چپ و راست در تریبون های حکومتی شخصیت زنان ایرانی را زیر سرکوب کلام مستهجن گرفته اند، دل نگرانی دوام نظام شان را داشته باشند؟  باور کردنی است که آنها بقای نظام ولائی را با این شیوه ها تضمین می کنند؟

بدون شک سازمان های جاسوسی روی عناصر سکولار و مخالف و منتقد برای تضعیف یک رژیم دینی سرمایه گذاری نمی کنند. روی مجانین جنایتکار و خشکه مقدس هم که مجری اوامر می شوند و با یک موتور اهدائی و یک ظرف اسید، به جنگ زنان می روند، سرمایه گذاری نمی کنند. باید و شاید که سازمان های جاسوسی ، درون حاکمیت مهره های درشت چیده باشند تا با تاکید بر حقارت زنان و به لجن کشیدن زنان کم حجاب، موجبات عمل به جنایات را فراهم ساخته و اغتشاش ایجاد کنند.

بنابراین شاید بشود از جمع دو نظر که یکی حکومتی است و یکی مردمی است به این جمع بندی رسید که “دشمن” در دل نظام مقدس است. کلی آبرو و احترام و سهمیه و رانت دارد و پاشنه آشیل های آن را مثل کف دست می شناسد و در فرصت لازم، بیخ نظام مقدس را این جوری می زند. حالا حالا باید کار کنند تا تصاویر زنان شریف ایرانی با چهره های سوخته و چشمهای نابینا شده را در افکار عمومی کم رنگ کنند. این فاجعه اگر کار دشمنان چیده شده درون حاکمیت نیست، پس از کیست؟

حضور حسن روحانی را در عرصه حیات سیاسی ایران که با دهها وعده و وعید آمد،  نباید در شکلگیری این رویدادها دست کم بگیریم. با آنکه ایشان نخواسته یا نتوانسته گلی به سر زنان ایرانی بزنند، ولی دشمنان چیده شده درون حاکمیت و مرتبط با سازمان های جاسوسی جهانی، با سازمان دهی این بحران ها، دست و بال او را کاملا می بندند.

فاجعه از جنس قتل های زنجیره ای است با هدف تضعیف روحانی. فاجعه از جنس قتل های محفلی است با هدف تضعیف امنیت زنان در دوران روحانی. فاجعه از جنس زبان و ادبیات ضد حقوق بشری است و بازتابی است از دو طرح زن ستیز که هم اکنون در دست دشمنان رخنه کرده در مجلس در حال بررسی است. برخی عوامل اسید پاشی در مجلس نشسته اند. با مصونیت کامل.

پیدا کنید مساحت باغچه را!