نوشتن از آنانی که دربندند، کاری است دشوار. اگر آشنا نباشی با زندانی، بیم از آن داری که حق مطلب را دربارهاش بیان نکنی و اگر آشنا باشی، نمیدانی از کجا آغاز کنی و به کجا ختم، که قادر باشی هیچ چیز را ناگفته نذاری.
نوشتن برای مسعود باستانی عزیز، آن هم در روز تولدش که از پشت میلهها گذر عمر را نگاه میکند، دشواری بزرگتری نیز دارد. قرار است از مسعودی بنویسی که سالها هر چه در توان داشت، در طبق اخلاص گذاشت تا صدای آنانی باشد که صدایشان در هیاهوهای سیاسی به جایی نمیرسد. همو که بسیاری از خوانندگان روزنامهها، با مطالعه اخبار و گزارشهای او، از مصایبی که بر کارگران میرفت آگاه شدند. فعالیتهایی که در نهایت حکم زندان برایش به یادگار گذاشت. هنوز فراموش نکردهایم گزارشهای او را که در زمان اعتصاب غذای اکبر گنجی، از بیمارستان مینوشت و باز هم زندانی دیگر را به جان خرید. سخت است درباره چنین فردی نوشتن. همانی که در سالهای گذشته تلاش کرد در چارچوب قانونی کشور، تغییری ایجاد کند. حالا مسعود باستانی در زندان است و قرار است همبندانش، جشنی کوچک برای اوترتیب دهند.
این نوشته بنا ندارد به ذکر خاطرات از مسعود باستانی بپردازد و از خوبیهای او تعریف کند – که مثنوی هفتاد من کاغذ میشود – دوستان دیگر خاطرات بیشتر و مفصلتری را خواهند نوشت. قصدم بر این است که به نکتهای دیگر بپردازم که در روزهای گذشته و بخصوص پس از مرگ دردناک سیامک پورزند – رویه تلخ خود را بیشتر نشان داده است.
مسعود باستانی – و هزاران تن چون مسعود باستانی – برای دفاع و انتشار عقایدی به زندان رفتند که همه ما به آنها ایمان و باور داریم. ایجاد جامعهای دموکراتیک و با رعایت قواعد حقوقبشر، آرزوی همه زندانیان بوده که اکنون در بند روزرا به شب متصل میکنند. همان مطالبهای که بسیاری را به خیابان کشاند، برخی جان خود در این راه گذاشتند، برخی به زندان رفتند و برخی دیگر مجبور به ترک وطن شدند. مسعود باستانی اگر امروز در زندان است، برای انتشار همین عقاید است و اگر کودتاگران وی را در زندان کردهاند، به دلیل ترس از نشر چنین عقایدی است.
در این شرایط، آن کس که در زندان است، تنها به حمایتهای دوستان و یاران خود در بیرون دل خوش است. برای زندانی که زندگیاش در محیطی شش متری میگذرد، دانستن این نکته که در خارج از زندان فراموش نشده و دیگران همچنان وی را در خاطر دارند، خود بزرگترین شادیهاست.
این را نه از آن جهت میگویم که زندانیان، برای معروف شدن به زندان رفتهاند یا آنکه برای کاری که کردهاند، انتظارات خاصی داشته باشند. بلکه از این جهت که در خاطر داشتن آنچه زندانیان انجام دادهاند و یادآوری تلاشهای آنان، یکی از بزرگترین خدماتی است که میتوان به آنان کرد.
این یادآوری، از آن جهت لازم است که در روزگار نامراد امروز، که نه برخی مدیران روزنامهها نامی از همکاران سابق خود میبرند و نه برخی همکاران سابق، که در رسانههای عناصر کودتا استخدام شده اند، یادی از آنها میکنند ـ که لابد نفع در آن نیست ـ کار برای دیگر همراهان سختتر شده است. مبادا روزی که نام مسعود باستانی و دیگر زندانیان دربندی را فراموش کنیم که همیشه و در سختترین شرایط به پای آرمانهای خود ایستادند و بر عهدی که با مردم داشتند، وفا کردند.
امیدوارم مسعود عزیز باستانی، خیلی زود، آزاد شود و پیام دوستان خود را بشنود که امروز یکصدا خطاب به او فریاد زدند: تولدت مبارک آزاد مرد!