آیه های زمینی

نویسنده

درباره ی “به هادس خوش آمدید” بلقیس سلیمانی

حسن محمودی

بخشی از رمان “به هادس خوش آمدید” ، نوشته ی بلقیس سلیمانی

“به هادس خوش آمدید”. رودابه شانه ی راستش را از زیر قطرات آب چرک کنار کشید. در فلزی را پیش کرد. غیژ لوله های زنگ زده در سرش پیچید. دختری که گفته بود به هادس خوش آمدید، با تنه راهش را باز کرد. بازوی رودابه به دیوار سیمانی  پناهگاه کشیده شد.  همهمه ای پر طنین اما مبهم مثل یک باد گرم پاییزی به صورتش خورد. نور محو همه چیز را چرک و مه آلود کرده بود. از میان ردیف پتوهای پهن شده گذشت. دخترها با سر و موی ژولده کنار هم دراز کشیده بودند. بوی نا و رطوبت، کالباس و ترشی تمام پناهگاه را پر کرده بود.

رودابه پاهایش را روی زمین می کشید و آهسته جلو می رفت.

رودابه وسط راهرو، میان ردیف پتوها ایستاد. دختری که از روبروه می آمد بازوی چپ او را گرفت، لبخند زد و آهسته و نامتعادل از کنارش گذشت.

رودابه خم شد، پتویی را از وسط راهرو برداشت و روی پتوی دیگری گذاشت.

دختر با غیظ پتو را وسط راهرو پرت کرد.

رودابه کفش هایش را درآورد، آن ها را داخل کیسه ی پلاستیکی گذاشت، به دقت لبه های کیسه را بهم گره زد، کناره پتو را بالا گرفت و آن را کنار بالشش گذاشت.

رودابه پتوی تا خورده  را از روی بالش برداشت، بالش را به دیوار سیمانی پناهگاه تکیه داد و پتوی زیر بالش را مرتب کرد.

 

 

شایعه دهان به دهان، محله به محله، شهر به شهر، کشور به کشور چرخید. لطفعلی خان زنگ زد که: هر طور هست بلیط تهیه کن بیا کرمان.

خانم شهناز گریه کرد و شیرش را حرامش کرد که مایه ی دقش بوده و هست.  تهمینه از اراک زنگ زد و به هر چه دانشگاه و دانشجو بود، بد و بی راه گفت. منوچهر خان خندید و گفت: انشاءالله شهید بشی بلکه فامیل شیخانی به جایی برسند.

احسان چهاربار زنگ زد و اصرار پشت اصرار که: امشب برو خونه دایی یوسف. برزو خان زنگ زد که:  نمون خوابگاه، برو خونه ی یوسف خان.

کتاب خداوندان اندیشه ی سیاسی را برداشت، تا به نیاوران برسد غروب شده بود.

یوسف خان متعجب و خندان در را به رویش باز کرد، دستش را دراز کرد و رودابه برای اولین بار به او دست داد. مهندس سابق شرکت نفت صورتش را چهار تیغه کرده بود. رودابه عطر نفس گیر او را به ریه هایش فرستاد و فکر کرد می تواند برای تولد احسان از همین عطر بخرد.

مهندس برگشت، صورتش را نزدیک رودابه برد و آهسته گفت: “ای بلا.” رودابه خودش را پس کشید.

ما کی باشیم جناب مهندس که شما را تحویل بگیریم یا نگیریم.

رودابه از لحن خودش جا خورد. بی پروایی دخترانه اش در لحنش بود.

رودابه فقط یک بار خانه ی مهندس دوش گرفته بود و هیچ وقت هم خاطره ی آن حمام را به خاطر حضور احسان، مهندس، برزو خان و مادرش فراموش نکرد. اولین بار بود به جز خانه ی خودشان و خواهرهایش جای دیگری حمام می کرد. وقتی از حمام بیرون امد مهندس برایش سوت کشید.

برزو خان خندید، احسان اخم کرد، مادرش سرخ شد و رودابه تا دو ساعت از اتاق نیلوفر بیرون نیامد.

 

نگاه:

تکراری تاثیرگذارو قابل تامل به گمانم “بازی آخر بانو” و “ خاله بازی” دو رمان قبلی بلقیس سلیمانی با رمان سوم او، «به هادس خوش آمدید» از جهت جسارت نویسنده اش در بیان بخشی از واقعیت مغفول مانده ی جامعه ی ایرانی در چند دهه ی اخیر و نگارش حرفه یی اثر، فاصله یی بسیار زیاد دارد. اما درعین حال چیزی دور از انتظار به نظر نمی رسد. “به هادس خوش آمدید” رمان سهل و متنعی است که بشدت قصه گوست و شاید همین نکته به مذاق آن ها که عادت دارند اثر داستانی را در وهله ی نخست با فرم و چگونگی ساخت و سازآن بسنجند، چندان خوش نیاید. این مسئله بدان منظور نیست که “ به هادس خوش آمدید” فاقد تکنیک باشد، بلکه، رمان دغدغه ی گفتن داستان سرایی درباره ی دختر دانجشویی از یکی از شهرستان های کرمان به نام رودابه را دارد که در دهه ی شصت در بحبوحه بمباران تهران به توصیه ی نامزدش برای درامان ماندن از حمله ی هوایی به خانه ی یکی از بستگان دور خود می رود و باکره گی اش را یوسف خان برای انتقام عشق شکست خورده ی دوره ی جوانی اش، از طایفه ی شیخ خانی ها از او می گیرد و حال رودابه همزمان با محوشدن آثارخان زادگی اش براثر انقلاب ۵۷ با عزیمت یوسف خان به خارج از کشور در نزد خانواده اش، ادر گرفتن انتقام ناکام می ماند. رودابه با نامزدش بهم می زند، احسان، مات و مبهوت از زیرو روشدن احوال رودابه به جنگ می رود و رودابه نیز برای تسکین زخمی که براو واردشده، روانه ی جبهه ی جنگ برای کار فرهنگی می شود و در آنجا در مواجه با خواستگاری برادر رزمنده یی و شهادت احسان به زادگاهش برمی گردد و …

سلیمانی در دو رمان پیشین خود، نشان داده است که نویسنده یی اجتماعی نویس است و دغدغه ی طرح مسایلی را دارد که آن ها را زیسته و ناظربوده است. اما دو رمان پیشین او، گرچه می خواهند طرح موضوع کنند و حرف داشته باشند، هم در قصه ناقص و ابتر باقی می مانند و هم این که آن قدر حرفه یی به نگارش درنیامده اند که بتوانند به مانند رمان سوم او، “به هادس خوش آمدید” تاثیرگذار باشند.

“به هادس خوش آمدید” چند سرو کله بالاتر از تمامی کارهای نویسنده اش می ایستد و آن ها را در حد سیاه مشق هایی برای رسیدن به چنین کاری باقی نگه می دارد.

دسته یی از نویسنده ها، وسواس شان اجازه نمی دهد که هرآنچه را می نویسند، منتشر کنند و دسته ی دیگر از این کار پرهیز می کنند. اما این را نمی توان کتمان کرد که مهم کارهای قابل تامل و موفق یک نویسنده است و به اعتبار همان هاست که می شود درباره اش حرف زد.

“بازی آخر بانو” و “خاله بازی” رمان هایی بودند که خوانده شدن و درباره شان حرف هم زیاد زده شد. واکنش های مختلف بود و به شهادت نقدها و یاداشت های مکتوب می توان گفت که اجماع چندانی برسر خوب یا بد بودنشان وجود نداشت. هر دو رمان هنوز هم در میان مخاطبانش طرفدار دارد و این تصور چندان دور از ذهن نیست که موافقان دو رمان قبلی نویسنده ی” به هادس خوش آمدید” همچنان بر سر حرف خود باقی باشند. رمان سوم سلیمانی قرابت زیادی با دو رمان پیشین اش دارد و همین مسئله می تواند برای “به هادس خوش آمدید” در نگاه منتقدان کارش، تقطه ضعفی اساسی محسوب شود و نویسده را متهم به تکرارخودش بکنند.

“به هادس خوش آمدید” داستانی را بازگو می کند که برای خیلی ها بخصوص هم نسل های نویسنده، ملموس است، اما مهارت بلقیس سلیمانی در این است که قصه یی از همین دیروز نه چندان دیرما را درقالب یک رمان مکتوب کرده است و نقطه قوت اساسی او در وهله ی نخست ناشی از مهارت و چیرگی نویسنده اش درروایت درست داستانش است. سلیمانی در سبک و سیاقی بارها آزموده شده، داستان رودابه را بیان می کند و در بستر روایت این داستان، بخشی از دیروز ما را به دور از هرگونه تحریف های رایج به ثبت می رساند. به “هادس خوش آمدید” تصویرفروپاشی و اضمحلال و محوشدن تدریجی طایفه یی صاحب قدرت دررژیم گذشته است که پبش از آن که ناشی از مواجه با روزگارجدیدش باشد، از پوسیدگی آدم های به بن بست رسیده ی خودش است. سلیمانی همه ی این ها را با فروپاشی شخصیت جوان و چشم امید شیخ خانی ها به تصویرمی کشد که بشدت، همه چیز، حاصل تقدیر روزگار است.

“به هادس خوش آمدید” تکرارموضوعی است که بارها دستمایه ی داستان های به چاپ رسیده ی پیش از خودش قرارگرفته است، ساختاری محافظه کارانه دارد و به لحاظ ساخت و ساز و فرم و تکنیک، حرف نویی ندارد، اما چیزی ارزش مندتر از این ها، آن را قابل تامل می کند، و آن هم این که، درهمه ی اجزای داستانی اش بی عیب و نقص است و داستانش را درست روایت می کند و از همه مهم تر این که می شود آن را یک نفس تمام کرد، و در عین حال تاثیرگذار است. و مخاطبش را از همان سطرهای نخست علاقه مند به سرانجام شخصیت اصلی اش می کند.

 

معرفی نویسنده

بلقیس سلیمانی متولد ۱۳۴۲ در کرمان، نویسنده و منتقد ادبی است. کتابهای “بازی آخر بانو”، “بازی عروس و داماد” و “خاله بازی” از آثار اوست که همگی بیش از پنج بار تجدید چاپ شده‌اند و رمان بازی آخر بانو برندهٔ جایزه ادبی مهرگان و بهترین رمان بخش ویژهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان در سال ۱۳۸۵ شده‌است. او در رشته کارشناسی ارشد فلسفه تحصیل کرده‌است و مدیر گروه مطالعات فرهنگی و فرهنگ عامه شبکه رادیویی فرهنگ می‌باشد. او بیش از هشتاد مقاله در مطبوعات نوشته‌است و برخی از داستانهای وی به زبانهای انگلیسی ، ایتالیایی و عربی ترجمه شده‌است. او داوری جایزه‌های ادبی را نیز بر عهده داشته‌است، از جمله جشنواره بین المللی برنامه‌های رادیوییو جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی.

منبع: روزنامه فرهیختگان