”دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” به گمانم از آن داستان هایی است که دقیقا برای خواندن انسان های دهه هشتاد ایران نوشته شده است. دهه ای که تاریکی اش کم از ظلمت دهه پس از کودتای کریه در سرزمین پارسی مان ندارد. دهه ای که آرمان واژه خنده داری….
نگاهی به کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
قصه آن بی شرافتی عاشقانه
وقتی دوان دوان خود را به قطار در حال حرکت می رساندم تا از جا ماندن جا بمانم، وقتی نفس هایم تند شده بود از فرط دویدن، خود را در حکم شخصیت اصلی فیلم “شانس کور” کیشلوفسکی می دیدم. با خود گفتم حکما حکمتی در کار بوده است تا من سوار آن قطار خلوت شوم، حدسی که درست از کار در آمد. سرنوشت من این بود تا در کوپه ای آرام گیرم و کتابی بخوانم که واژگانش هنوز مرا رها نکرده اند، کتابی با ادبیات آنچنانی که سرنوشتی خیالی روایت می کند، آنقدر خیالی که گاه خیال می کنیم خود واقعیت را جلوی چشمان گرفته ایم. گمان می کنیم با داستانی روبرو هستیم که انگار همه اش حقیقت است. اما هرقدر که جلو تر می رویم دل دل می کنیم که کاش سقوط دکتر “نون” فقط افسانه ای باشد که نویسنده آن را سروده است. افسانه باشد تا مبادا تعبیری باشد بر آن چه شاملو در شعرش گفته بود.
”دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” به گمانم از آن داستان هایی است که دقیقا برای خواندن انسان های دهه هشتاد ایران نوشته شده است. دهه ای که تاریکی اش کم از ظلمت دهه پس از کودتای کریه در سرزمین پارسی مان ندارد. دهه ای که آرمان واژه خنده داری در بازار سیاست ایرانی شده است. عهدی که وفای به عهد جای خود را به فریب کاری داده است. دهه مردن مردانگی ها و افول فداکاری. دهه ای که درقصه زندگی هامان روایت های عاشقانه جای خود را به فیکشن های هوس آلود داده است. خواندن قصه “شهرام رحیمیان” ما را می برد به چهل پنجاه سال پیش از این، سال هایی که دکتر “نون” با زنی زندگی می کرد که “نون” عاشق گیسوانش بود و به خاطر نعره های “ملکتاج” آن کاری را کرد که روزگارشان را سیاه کرد و کارشان را ساخت.
” دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد” داستانی است که راوی دوگانه دارد. داستان مدام میان “دانای کل”( روایت داستان از زبان نویسنده) و راوی “اول شخص” ( روایت از زبان شخصیت اصلی داستان) دست به دست می شود که ترفند هوشمندانه از جانب نویسنده است تا خواننده همزمان بتواند هم به نجوای دل و پریشانی صمیمانه “دکتر نون” از زبان خودش گوش فرا دهد و هم قادر باشد کنش ها و حرکات او را، با فضا سازی های منحصر به فردی که از جانب دانای کل ارائه می شود، تجسم کند.
قصه، قصه مردی است که تا پیش از کودتای مرداد 1332 از نزدیک ترین رجل سیاسی به محمد مصدق نخست وزیر فقید بوده و مناسبات پاک بازانه ای با وی داشته است. ماندنش در کنار مصدق نه به خاطر نسبت خانوادگی است و نه سودای وزیر شدن در سر دارد. دکتر “نون” زمانی به مصدق گفته حاضرم به خاطر شما رفتگری نیز بکنم. اما روزی در کنار دکتر فاطمی(از نزدیک ترین افراد به نخست وزیر) با مصدق عهدی می بندد، عهدی که پس از کودتا شکسته می شود و متعاقب آن روح و جان دکتر نگون بخت را نیز در می نوردد و زندگی او و همسرش ملکتاج- که ناخوداگاه در شکسته شدن عهد دکتر نون مقصر بوده- را زیر و زبر می کند.
دکتر نون عهد را می شکند، او به شرافت سیاسی اش پشت می کند ؛ اما نه به دلیل آنکه از تنهایی جنون آفرین زندان مجرد ذله شده بود و فراتر از آن نه حتی برای آنکه از مرگ می ترسید؛ او گمان می برد می توانست همان سرنوشت سلحشورانه دکتر فاطمی را پیدا کند اگر تنها نعره های کذب آن زن در میان نبود. اگر در دوران تحصیل در پاریس هر شب خواب دختری را ندیده بود که لباس سپید بر تن دارد و موهایش را به دست باد سپرده است. (صفحه 51)
این گونه می شود که دکتر در گذر زمان به وهمی وحشیانه دچار می شود و عذابی او را محاصره می کند که از زندگی چیزی برایش نمی گذارد جز زخم زدن به خود و زنش. جز آنکه مدام مصدق در ذهنش گام بردارد و او را به برانداختن بنیان های زندگی اش ترغیب کند. جز آنکه آن ارمنی برایش ویسکی بیاورد و کله دکتر از نوشیدن بسیار دو برابر شود. چیزی نمی ماند جز آنکه انتقام از گل هایی بگیرد که ملکتاج با دستانی ظریف و زحمت بسیار آن را در باغچه کاشته بود. دل خوشی برایش نمی ماند جز آن که از همه دل بکند و تنها شب ها، وقتی هوا تاریک تاریک می شود به بستر تنهای زنش برود و پیشانی او را بغض آلود ببوسد.
نویسنده در پرورش جملات حقیقتا بی بدیل عمل کرده و چنان ادبیات قوی و تاثیر گذاری به کار برده است که به ندرت نمونه اش را در ادبیات داستانی سال های اخیرایران دیده ایم.
قدرت نویسنده در برانگیختن شور در مخاطب، آن هنگام که “نون” معصومانه به حرمان هایی که زنش را اسیر آن ساخته می اندیشد ( صفحه 79)، وقتی که در ذهن اسیر اوهامش، برای مصدق از گناهانش می گوید (92) و یا وقتی با ملکتاج خاطرات عشق بازی های عاشقانه اش را مرور می کند (صفحه 97)، به شدت محسوس است.
از نقاط ضعف معدود تکنیکی کتاب می توان به افتادن نویسنده در ورطه تکرار در جملات و احساسات و افکار دکتر” نون” اشاره کرد. در مقابل فضاسازی های نویسنده(برای مثال شرایط دکتر نون در زندان) با جزئیات بسیارهمراه است و واژگان به اندازه ای با دقت انتخاب شده اند که تکرار در جملات ملال را برای خواننده به ارمغان نمی آورد. نویسنده از ظرافت نوشتاری مدرنی نیز بهره می برد که به نظر می رسد متاثر از ادبیات غربی است، برای مثال او برای آشنا ساختن خواننده با پیشینه دکتر نون هرگز عجله نمی کند و در قالب کلیشه های مرسوم او را به ما نمی شناساند بلکه در موقعی به هنگام و به شکلی غیر مستقیم هر آنچه لازم است را راجع به شخصیت اصلی نویسنده می گوید و مخاطب را از صبری که به خرج داده راضی می کند.
داستانی که “شهرام رحیمیان” در سال 1993 در آلمان نوشته، اگر چه مدام در فواصل زمانی جابجا می شود و چون فیلمی با تدوین غیر خطی است اما نویسنده با مهارت توانسته پیوستگی آن را حفظ نماید. گره افکنی، کشمکش و اوج همگی به زیبایی در اثر مدرن – ونه پست مدرن- “رحیمیان” به چشم می خورد
تراژدی دکتر “نون” به باور من همان چیزی است که لازم است خوانده شود تا به یاد آوریم در این مرز و بوم روزگاری آرمان و امید چگونه تار و پود انسان ها را در می نوردید، چگونه تنها یک عهدشکنی می توانست انسانی را از خود بیزار کند.
به گمانم دکتر “نون” و رنج بر باد رفتن شرافت شرقی اش باید همان تعبیری باشد که شاملو در شعرش گفته بود:
”هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم”.
“شهرام رحیمیان” در سال 1338 در تهران به دنیا آمد اما قریب به 31 سال است که به سرزمین ژرمن ها کوچ کرده است و در بندر هامبورگ زندگی می کند. رحیمیان به هیچ روی نویسنده پرکاری نیست. از سال 1985 (1364) که نویسندگی را شروع کرده تنها دو اثر به غیر از “دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد”، نوشته است :
”ممد دیوونه” و مجموعه داستان “مردی در حاشیه” که سه داستان کوتاه در خود جای داده است.