کارگری به نام “ علی چراغی” به دلیل اینکه سد معبر کرده بود، توسط پیمانکاران منطقه چهار شهرداری تهران کتک خورد و برای اینکه به درک عمیقی از سیاستهای شهرداری برسد، چنان مجروح شد که یک هفته بعد، یعنی چند روز قبل در بیمارستان درگذشت. شهردار منطقه چهار تهران گفت که « کشته شدن این کارگر ربطی به شهرداری ندارد.» در همین رابطه با یکی از معاونین شهردار تهران که خواست اسمش فاش بشود، ولی چون پررو بود ما اسمش را فاش نمی کنیم، مصاحبه سرگشاده ای کردیم که خواندن آن را توصیه می کنم. نام این معاون را “ شهرداری” نوشتیم.
ما: اخیرا یک دستفروش به عنوان اینکه سد معبر کرده، توسط کارکنان شهرداری تهران کشته شده است، لطفا بگوئید چرا؟
شهرداری: این موضوع چنانکه شهردار منطقه چهار هم گفت، به شهرداری مربوط نیست.
ما: یعنی به وزارت علوم مربوط است؟
شهرداری: ممکن است، چون وزارت علوم با بکارگیری برخی اساتید ضدانقلاب از جمله فمینیست ها اسامی برخی افراد بیگناه از جمله یکی از پسرخاله ها مرا به عنوان بورسیه غیرقانونی اعلام کرده و اصلا بعید نیست این دستفروش بیگناه را هم کشته باشد، ولی به هر حال تقصیر ما نیست.
ما: ولی همه می دانند که افرادی که این کارگر دستفروش را کشته اند، لباس شهرداری با آرم شهرداری تهران را پوشیده بودند.
شهرداری: من تکذیب می کنم.
ما: چی را تکذیب می کنید؟
شهرداری: این که افرادی که این کارگر را کشتند، کارکنان شهرداری تهران بودند.
ما: ولی آنها لباس شهرداری تهران را پوشیده بودند.
شهرداری: این کارگران پیمانکار بودند، یعنی کارمند دائمی شهرداری نبودند. نه جزو معاونین شهردار بودند، نه جزو مدیران شهرداری، فقط پیمانکارانی بودند که مدت کوتاهی است که با شهرداری قرارداد دارند و این افراد کارمند شهرداری محسوب نمی شوند.
ما: این افراد چه مدتی است کارگر پیمانکار شهرداری هستند؟
شهرداری: خیلی کوتاه است، حدود پانزده سال و سه ماه و یازده روز، پس ملاحظه می کنید که اینها کارمند دائمی شهرداری نیستند. اکثر کارمندان دائمی شهرداری حداقل دو و حداکثر هشت سال است که با آمدن سردار باغیرت در شهرداری کار می کنند و این که این افراد پانزده سال با شهرداری کار کردند، نشان می دهد کارمند شهرداری نیستند، اصلا این یک دعوای خصوصی بود.
ما: یعنی بخاطر غیرت دینی و این مسائل یا مسائل مالی با هم درگیر شدند.
شهرداری: تقریبا. کاملا خصوصی بود. این کارگران پیمانکار به این دستفروش خدابیامرز گفتند که چرا سد معبر کردی، بعد هم او را یک ساعت کتک زدند و در همین حال این کارگر بدون اینکه شان و موقعیت شهرداری را رعایت کند، کشته شد. ما هیچ تقصیری نداشتیم.
ما: پس مسئله خصوصی نبود….
شهرداری: چرا، خصوصی بود. ما در مواردی مثل کتک کاری ماموران شهرداری با مردم اصلا دخالت نمی کنیم. یک کارگر شهرداری کتک می زند، یکی هم ممکن است کشته بشود، این به ما مربوط نیست.
ما: یعنی کشته شدن یک کارگر توسط ماموران شهرداری به شما مربوط نیست؟
شهرداری: بله، مربوط نیست. ما میادین میوه و تره بار ایجاد کردیم که در آنجا میوه های تازه و خیلی خوشمزه با قیمت مناسب توزیع می کنیم و به این خدمت افتخار می کنیم و شما باید این چیزها را مورد توجه قرار بدهید…
ما: قطعا ما از شما بخاطر توزیع میوه ممنونیم، ولی چرا کشته شدن یک کارگر دستفروش توسط ماموران شهرداری به شما مربوط نیست. مامور شما ایشان را کشته….
شهرداری: چرا به این توجه نمی کنید که ما در کارهایی مانند ایجاد پارک یا آسفالت خیابانها به مردم خدمات ارائه می دهیم و ما در همین سه سال گذشته بیش از هفت میلیون سانتی متر خیابان آسفالت کردیم…
ما: من بخاطر آسفالت و تونل و پل از شما تشکر می کنم، ولی چرا کشته شدن یک کارگر دستفروش توسط ماموران پیمانکار شهرداری به شما مربوط نیست؟
شهرداری: توجه داشته باشید که ما اخیرا چندین کلاس قرآن، تعداد زیادی کلاس آموزش گلدوزی و برودری دوزی و گلکاری برگزار کردیم که این اولین بار است که در جهان یک شهرداری آموزش گلدوزی می دهد، اینها خیلی مهم است.
ما: من بخاطر آموزش گلدوزی از شما تشکر می کنم، ولی چرا کشته شدن یک کارگر دستفروش توسط ماموران پیمانکار شهرداری به شما مربوط نیست؟ اصلا چی به شما مربوط است؟
شهرداری: این سئوال بسیار خوبی بود که نشان می دهد شما به رسالت و سیدخندان مطبوعاتی تان توجه دارید. ببینید، شهرداری تهران به مسائلی مثل کانون گرم خانواده توجه کرده و ما موفق شدیم بانوان فداکار و خانه دار عزیز را به خانه شان بفرستیم و فضای کار را تفکیک جنسیتی کنیم، این کار مهم شهرداری است که گاهی مغفول می ماند….
ما: ….ولی یک انسان توسط ماموران شهرداری کشته شده، به شما مربوط نیست؟
شهرداری: دقیقا، همین که ما توانستیم کنسرت یک خانم مرفه بی درد را که دل همه ملت ایران را با خواندن ترانه های معلوم الحال به درد بیاورد، مورد هجمه گازانبری قرار دهیم و آینده مومنین را بیمه کنیم، یک عمل بسیار بزرگ بوده که در دو میلیون سال گذشته هیچ شهرداری در جهان چنین کاری نکرده….
ما: ولی یک نفر توسط مامورین شهرداری کشته شده، وظیفه شما….
شهرداری: ما توانستیم کاری کنیم که زنان منشی به جای اینکه وارد اتاق کار رئیس شان در حال خواب بشوند، بروند توی خانه شان و توی اتاق خواب شوهرشان منتظر او بمانند، این به شهرداری مربوط است…
ما: یعنی کشته شدن این کارگر به شهرداری مربوط نیست؟ در این مورد نمی خواهید جواب بدهید؟
شهرداری: ببین! داری زیادی حرف می زنی، حسن! اصغر! بگو سه تا از اون کارگرهای پیمانکار بیان، این یارو رو زیر و رو کنن، حالش جابیاد……
( صدای مشت و فریاد، صدای جیغ، صدای آمبولانس، صدای نفس نفس خبرنگار….)
احساس خطر بزرگ توسط رهبری
حداد عادل گفته که « رهبری مدتی است متوجه خطر بزرگی شده است.» بر اساس بررسی های دقیق، منابع نزدیک گفتند که نام این “ خطر” که هنوز دقیقا معلوم نیست، چیست “ دشمن ” است و رهبر حدود سی سال است که متوجه آن شده و تا امروز چندین شکل این خطر کشف شده، اسامی مختلف این خطر چنین است: استکبار، آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه، عربستان سعودی، عربستان معمولی، عربستان گاز دار، عربستان رژیمی، امارات متحده عربی، مصر، ترکیه، اسرائیل، دولت فلسطین، مردم بقیه جاهای دنیا، مردمی که در داخل بیت رهبری زندگی نمی کنند، فرهنگ غربی، روانشناسی غربی، جامعه شناسی غربی، کلا هر چیز غربی، فیسبوک، تلفن، موبایل، یوتیوب، اینترنت، روزنامه، کتاب، سینما، موسیقی غربی، موسیقی ایرانی، کلا هر وسیله ای که صدای موزون از آن بیرون می آید، روشنفکران، دانشجویان، زنان، مردانی که بیرون از بیت زندگی می کنند، کسانی که هنوز سی سال شان نشده و جوانند، کسانی که بالاتر از سی سال دارند، میرحسین موسوی، هاشمی رفسنجانی، خاتمی، روحانی، کروبی، فرجی دانا، احمدی نژاد، مشائی، اعضای نهضت آزادی، مرده های جبهه ملی، رهبران انقلاب مشروطه، کلیه پادشاهان، نخست وزیران، وزرا، وکلای مجلس تا همین دو دور قبل. بطور کلی نام این “ خطر” از نظر این رهبر “ بقیه” است.
تغییرات گسترده در قوه قضائیه
طبیعتا وقتی رئیس یک قوه آدمی مثل صادق لاریجانی باشد، برای پنج سال بعدی در سمت خودش ابقا می شود و چند روز قبل رهبر صادق لاریجانی را به عنوان رئیس قوه قضائیه ابقا کرد. این شایعه هم پیچید که صادق لاریجانی قصد دارد که کلیه مسئولان قوه قضائیه را در سطح بالای این قوه تغییر دهد و محسنی اژه ای هم معاون اول قوه قضائیه می شود. جای هیچ گونه نگرانی نیست. به نظر من هر تغییری اتفاق بیافتد نگران کننده نخواهد بود. چون وضعیت قوه قضائیه بدتر از این نمی شود. به هر حال این ماشین با همین فرمان دارد روی مردم می رود، چه سرعتش ده کیلومتر در ساعت باشد، یا سی کیلومتر یا صد کیلومتر.
نود درصدی ها
از رفیقی سئوال می کنی: « به نظرتان چند درصد از ایرانیان عامل رژیم جمهوری اسلامی هستند.» بدون یک لحظه فکر کردن می گویند: « اکثرا، بین هشتاد تا نود درصد آدمهای خودشان هستند.» بعد می پرسی: « خودشان یعنی چه کسانی؟» می گویند: « خودشان یعنی همین ساواما که صدا و سیما و بی بی سی و سی ان ان و صدای آمریکا و من و تو و رادیو فردا و بقیه را خریدند و همه روشنفکران و هنرمندان را اجیر کردند.» بعد سئوال می کنی: « به نظرتان چند درصد مردم مخالف این حکومت هستند؟» بدون لحظه ای تردید می گویند: « نود و نه و نیم درصد» بعد بلافاصله جمله اش را تغییر می دهد و توی ذهنش حساب می کند و می گوید: « نود و نه و نیم درصد، ببخشید، عمه فریده مون رو یادم رفته بود حساب کنم.» بعد می پرسی: « یعنی مردم ایران 170 درصد خودشان هستند؟ یعنی هیچ کسی بی تفاوت نیست؟» می خندند و می گویند: « چرررررا! به نظر من هشتاد درصد مردم ایران بی تفاوت هستند و اصلا کاری به سیاست ندارند.» می پرسی: « یعنی جمع افراد مخالف و موافق و بی تفاوت در ایران می شود 250 درصد کل مردم؟ مگر می شود؟» نگاه سفیه اندر عاقلی می کنند و می گویند:« ما که نمی دونیم، خودشون می دونن، اصلا بعید نیست.» یعنی حتی نمی شود به این افراد گفت که جمع جبری مردم یک جامعه نمی تواند بیش از صد درصد باشد.
این هم یک آمار که هفته قبل منتشر شد. تعداد حقوق و مستمری بگیران دولت و حکومت جمهوری اسلامی بیش از ده میلیون نفر است که با محاسبه اعضای خانوارشان حدود 50 درصد کل خانوارهای کشور حقوق بگیر یا مستمری بگیر این حکومت اند. حالا اگر دوست دارید نظر بدهید که چرا؟ … من چرا را گفتم، خودتان موضوع سئوال را تعیین کنید.