دقیقا با شمایم، ای شرقی غمگین که مثل کوه نوری. این روزها من و مای ایرانی هر جا که هستیم از دالانِ ترسناک و پر حادثه تاریخ می گذریم. کنار دستمان، فروریختن امپراتوری های عربی است، اما این تاریخ ما نیست. دست ما از تجربه پینه بسته و خسته ایم از این تکرار مکرر و بی ربط به ما.
دوسال از بیداری خیابان گذشت. راه ما راهپیمایی سبز بود با سکوتی سرشار از ناگفته ها و هنوز در تفسیر نگاه ندا مانده ایم.
ظالمی که حکم قتل داد، تنهاتر از همیشه در بن بست می تازد، فکر می کند، اشکال کار در قانون اساسی است و اگر تاجگذاری کند، دنیا به کامش می شود، چه باید کرد که مستبدین در پرده آخرِعمر، تا دلقک بازی درنیاورند از این دنیا نمی روند.
تقدیر مدتهاست که منتظرمان نشسته. در این دوسال اگر که خیابان به کوچه باغ آزادی نرسید، تقصیر از ماست. دستهای بی شمار ما ازهم جدا شد، برخی ناامید شدند، بعضی ماندند و نیامدند و عده ای رفتند و نماندند.
ما در قبالِ قولمان که اگر میرحسین و کروبی زندانی شدند، قیامتی شود، مسوول بودیم و هستیم. ما به وجدانمان بدهکاریم که آزادیم و صدها آزاده به زندان. همه ماها که به موسوی و کروبی رای دادیم و دل به اصلاح و تغییر بزرگ بستیم، باید می دانستیم آن برگه رای، تنها نام نویسی ای بود برای رفتن تا آخر راه.
اگر امروز رهبر پیش دستی می کند و می خواهد در قانون اساسی دست برد، مقصر ماییم که همه یکباره و یک صدا فریاد نزدیم که باید قانون اساسی نوسازی شود و فقیه مُطلقه اش اخراج.
این بیرون، این خارج، آنها که به کینه های قدیمی دستشان را عقب بردند، بد کردند و آن سبزهای مهاجر که دستِ دوستی پیشکسوتان نفشردند هم بدتر و این چند نفری که “سبز اللهی” را بر دهانها انداختند از همه بدتر.
ما مقصریم دوست من. هنوز اول راهیم و آن جنبش عظیم که در دل ایرانیان گرم است، اتاق همدلی و فکر ندارد. شورای سبز امید، نیامده در پیله ای رفت و نه دیگران همراهی کردند و نه آغوش گشاده ای داشت که این چند نسل اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور را همراه کند. چه بهتر بود که جبهه ای شکل می گرفت از همه آنها که معترض اند و مردم هنوز دوستشان دارند، از هنرمندان و دانشگاهیان و روحانیان و البته سیاسیون، با هدفی مشخص و در دسترس. مثلا آزادی موسوی و کروبی. گرنه از این دو نماینده آن دوعزیز در بند که هنوز با هم هماهنگ نیستند، کاری بر نمی آید.
اگر سرمایه های ایرانی آنقدر بخیلی می کنند که شبکه رسا و سایت جرس تا خاموشی فاصله ای ندارند و بعضی بی انصافان هم نیشی باز می کنند و خنده ای در دل که چه بهتر نباشند، دیگر مقصر جمهوری اسلامی نیست. تقصیر از “جنتی” درون ماست. از این دشمنی که با خود می کنیم، خواهیم مُرد. حیف است. باید کاری کرد تا بانگ جرسی بیاید.
ما مقصریم نازنین. جمهوری اسلامی سفاک تر از رضاشاه که هر چه قبیله و پیوند و خاندان بود را برکند، به جان انجمن ها و سندیکاها و هر گونه تجمعی افتاد و در این سالها حلقه واسطه روشنفکران و دانشگاهیان با بدنه جامعه را قطع کرد، اما اگر او کار خود کرد ما کار خود نکردیم. اگردانشگاه به این وضع افتاده که دیگر خروشی ندارد و دانشجویان پیامبرانه به میان مردم نمی روند، مقصر ماییم که بی تفاوت ماندیم. اگر وکلای آزادیخواه به زندان می افتند و کانون وکلا به چرتکه انداختن و حق الوکاله مشغول است، اگر بازار تهران به مالیاتی بر می خیزد و بر باد رفتنِ اقتصاد ملی می بیند و دم برنمی آورد، اگر طبقه متوسط ایرانی در حال سقوط است و باز هم دست از تجمل گرایی بر نمی دارد و برای خاموشی وجدانش “فارسی وان” می بیند، مقصر ماییم که از آگاه شدن می گریزیم.
این روزها شیطان صادقانه وسوسه می کند که به خدا و ملت ایران، اعتماد نکن، اما محرمانه با شما می گوییم هیچ وقت از خدا و ایران ناامید نمی شویم.