ازقلعه تا خیابان

نویسنده

po_shirzad_abdollahi.jpg

برش اول: خانم معلم میان سالی با مقنعه مشکی ومانتوی سورمه ای و دست های گچ آلود، به فاصله 20 متر از ایستگاه اتوبوس کنار خیابان ایستاده است. او منتظر تاکسی نارنجی است. چند متر جلوتر پیرزنی به عصایش تکیه داده. خود روهای شخصی نرسیده به خانم معلم چراغ می زنند. سرعتشان را کم می کنند وبا چشمان دریده به صورت او زل می زنند. خانم معلم اخم کرده و نگاه تندش نقطه ای در فضا را نشانه گرفته است. پیکان، پراید، پژو، وانت نیسان و… راننده هایی با موهای مشکی، خاکستری و حتی یکسره سفید، بعد از چراغ و بوق و نیش ترمز، گازشان را می گیرند و می روند و از مقابل پیرزن بی اعتنا و به سرعت می گذرند. این مردان ساکنان همین شهر شلوغند.

برش دوم: مدارس دخترانه باید مانند حوزه های علمیه خواهران استتار شوند. خانم منظرخیر حبیب الهی عضو شورای شهر تهران گفت: در زمان شهرداری دکتراحمدی نژاد، طرح استتار مدارس دخترانه تدوین شد و چندین مدرسه نیز مشمول این طرح قرار گرفت. وی با تاکید بر اینکه ساخت مدارس پسران و دختران باید متفاوت باشد افزود: در حال حاضرساخت مدارس دخترانه به نحوی است که حیاط در جلو ساختمان قرار می گیرد. باید طوری عمل شود که دور تا دور مدرسه دخترانه ساختمان و وسط آن حیاط باشد.

در یک سال گذشته مشابه این سخنان را زیاد شنیده ایم: اعزام طلاب به مدارس، واگذاری امتیاز تاسیس مدارس غیرانتفاعی به مساجد و بسیج، تشکیل مدارس جوار حوزه های علمیه، ممنوعیت تدریس دبیران مرد در آموزشگاه های دخترانه، طرح ساماندهی مد ولباس، تشکیل معاونت پرورشی در مدارس، دینی کردن کتاب های درسی مدارس و…


اولین ویژگی مشترک همه این طرح ها دخالت ناموجه حوزه سیاست و ایدیولوژی در حوزه اجتماع است. دومین ویژگی این طرح ها این است که در 28 سال گذشته حداقل یک بار آزموده شده و اگر قابلیت اجرایی داشته اند به اجرا درامده اند و نیازی به طرح مجدد آنها نیست. مطرح کنندگان این گونه طرح ها هم دو گروهند اول آرمان گرایانی که تصور می کنند در 27 یا 16 سال گذشته کشور به وسیله مشتی آدم و آزداه و لیبرال مرعوب اداره می شده و بدیهی است که آدم هایی با این مشخصات نمی توانسته اند کار خوب بکنند. معلوم است که آدم هایی مثل هاشمی و خاتمی و شاید میرحسین موسوی، با سرسختی جلو دینی شدن کتاب های درسی را گرفته اند و احتمالا طرفدار کشف حجاب وبی بند وباری بوده اند! آنها حتی حاضر نیستند کتاب های درسی سال های گذشته را ورق بزنند. گور پدر واقعیت! آنقدر تکرار می کنیم تا خودمان وشاید هم مردم باور کنند. گروه دوم آدم های واقع بین و زرنگی هستند با مخاطبانی آرمانگرا و قدرتمند خارج از حوزه آموزش وپرورش. عده ای مرتبا کلمات کد داری مثل حوزه، طلاب، تربیت دینی، حجاب، استتار را تکرار و وانمود می کنند که تمام هم وغمشان همین مسایل است و قبل از آنها این مقوله ها در آموزش وپرورش مهجور بوده. تکراراین حرف ها مخاطبان خاص را راضی می کند وگویندگان پاداش سخنانشانرا می گیرند. اگر هم روزی کسی پرسید: پس چه شد ان وعده ها ؟ گناه را به گردن مافیای پنهان در آموزش وپرورش می اندازند. به این ترتیب تصور می کنم این گونه طرح ها قابلیت اجرایی ندارند واز حد حرف و نقشی بر کاغذ فراتر نمی روند. اگر این حرفها برای وزارت بحران زده آبی ندارد برای گویندگان نان ومقام می آورد.

برمی گردیم به موضوع استتار مدارس دخترانه.

فضایی را تصورکنید که چهارسوی آن را ساختمانی دو طبقه یا بلندتر احاطه کرده و سایه دیوارها مانع تابش مستقیم نور خورشید می شود، چیزی شبیه قلعه های باستانی والبته ماجرا به همین جا ختم نمی شود. مساله اشراف بناهای مجاور را هم باید حل کرد. هیچ پنجره ای که احتمالا چشم های اغشته به هوس غریبه ای پشت ان کمین کرده است، نباید به حیاط مدرسه اشراف داشته باشد. به این ترتیب ارتفاع دیوار های مدرسه تابعی است از بلندی بناهای دور ونزد یک. حیاط مدرسه مستطیلی است که دیوار های اجری آن آسمان غبار گرفته را قابی کوچک وغمناک می گیرند. منیژه های ما نه بر سر چاه بیژن، بلکه در بن چاهی ژرف اسیرمی شوند. این همه کور شو دور شو برای چیست؟ می گویند با این کارها می خواهند نشاط را به مدارس باز گردانند. دختران قرار است در این فضای دلگیر آزادانه ورزش وتفریح کنند و شاد باشند.

برخلاف تصورعضو شورای شهر طرح استتار مدارس دخترانه، 4 سال پیش از آمدن احمدی نژاد به شهرداری، در وزارت آموزش وپرورش مطرح وبه دلیل مشکلات اجرایی بی صدا به بایگانی سپرده شد. در سال 78 تربیت بدنی آموزش وپرورش به دوشاخه تقسیم واداره کل تربیت بدنی دختران تشکبل شد. کارشناسان بهداشت مدارس به مدیران ورزش دختران گفتند: فقر حرکتی عامل افسردگی روحی وناهنجاری های اسکلتی در میان دختران است که اثرات آ ن در نسل های اینده هم ادامه می یابد و از جمله پیامد های فقر حرکتی، بلوغ زود رس جسمی دختران ومسایل حاشیه ای بحث برانگیز ان است. مدیران جدید که همه جا با موانع فرهنگی عبورناپذیر روبه روبودند و زورشان به جای دیگری نمی رسید سرانجام چاره را در این دیدند که به جنگ معماری بی زبان مدارس بروند و با تغییر معماری مدارس، ورزش دختران را شکوفا کنند. آنها درکی از دشواری های اجرایی و مالی این طرح نداشتند. اما چند ماه بعد مدیران نوسازی با ایما واشاره به آنها فهماندند در وزارتخانه ای که 20 هزار مدرسه کم دارد وحدود 60 درصد مدارس ان یا به کلی مخروبه و یا نیازمند تعمیرات اساسی هستند، بودجه ای برای چنین طرح هایی وجود ندارد. علاوه بر آن در شهری مثل تهران با ساختمان های بلند مساله اشراف بناهای دور یا نزدیک به اسانی حل شدنی نیست. البته چون این طرح بار ارزشی داشت، هیچ یک از مسوولان علنی با آن مخالفت نکرد اما به تدریج از تب و تاب افتاد.

هدف طراحان استتار مدارس این بود که دختران در فضای کنترل شده، مانتو و مقنعه را در بیاورند و لباس و کفش ورزشی بپوشند و آزاد و سبکبال بازی کنند وبا فریاد و جیغ و داد، انرژی روانی خود را تخلیه نمایند. اما هیچ تضمینی وجود نداشت و ندارد که در فضای بسته هم، به دختران اجازه پوشیدن لباس ورزشی، دویدن و فریاد زدن بدهند. به گمان من موضوع حجاب در مدارس بیش از آنکه مقوله ای شرعی باشد موضوعی اداری، آیینی و سیاسی است. درمدارس دخترانه که همه عوامل (دانش آموز، معلم، مدیر، مستخدم و… )همگی از یک جنس ومونثند، دانش آموزان در حیاط، راهرو، کلاس و آزمایشگاه موظف به رعایت حجاب کامل هستند. معاونان مدارس به شدت مراقب حفظ حجاب دختران در داخل مدرسه اند، که از نظر شرعی توجیهی ندارد. در برخی از مدارس دانش آموزان دختر موظف به زدن هد بند برای مهار کاکل هایشان شده اند. در این میان فلسفه اصلی حجاب که پوشیده بودن در برابر نامحرم است به کلی فراموش شده است. رییس یکی از مناطق، سرزده به بازدید یکی از مدارس دخترانه می رود. زنگ تفریح است ودانش آموزان مشغول هواخوری درحیاط. رییس برای رسیدن به دفتر مدیر، عرض حیاط را می پیماید. بچه ها به او و همراهانش اعتنایی نمی کنند. کاکل ها بیرون است اما دستی برای جلوکشیدن مقنعه بالا نمی رود. انگار نه انگار که آنها نامحرمند. یکی دوساعت بعد که رییس با بدرقه مدیر ومعاون بار دیگر از حیاط مدرسه می گذرد، بچه ها با دیدن اولیای مدرسه، مقنعه ها را جلو می کشند. دختران به صورت شرطی آموخته اند که در برابر مدیر و ناظم مدرسه حجاب را رعایت کنند. اما کنترل فضای بیرون مدرسه به عهده ناظم و مدیر نیست. به همین دلیل دختران رفتاربازتری دارند.

با خروج دانش آموزان از مدرسه مقنعه ها عقب تر می رود و کاکل های ژل زده بیرون می افتد، بعضی از بچه ها هم با لوازمی که معلوم نیست کجای کیفشان پنهان کرده اند، دستی به بر و روی خود می برند و آرایشکی می کنند. چند نفری به طرف باجه های تلفن می روند. عده ای هم به بهانه کوتاه کردن مسیر خود از وسط پارک می گذرند. نباید درتفسیر این رفتار های ساده که جلوه هایی از زندگی است دچار اغراق اندیشی شد. کنجکاوی، خودنمایی، ماجراجویی و رفتارهای متفاوت در میان تین ایجر(14-18ساله ها)های همه کشورها، دختر و پسر، دیده می شود. دو گروه در جامعه ما رفتار نوجوانان وجوان ها را زیر ذره بین گذاشته اند واگراندیسمان می کنند. دسته اول صاحبان تفکر طالبانی که زنان ودختران را شیطان مجسم می دانند وبا بزرگ نمایی این رفتارها، فریاد می زنند که فساد وبی بندوباری جامعه را فراگرفته وخواستار ایجاد محدودیت های بیشتربرای جوانان وبه ویژه دختران می شوند. آرمان نهایی آنها حذف کامل زنان از صحنه اجتماع وبازگرداندن آنها به اندرونی خانه هاست. دسته دوم بخشی از مخالفان و منتقدان دولت هستند که با بزرگ نمایی این رفتارها می کوشند سیاست های کنترل اجتماعی دولت را شکست خورده معرفی کنند. سیاست های سختگیرانه دولت در حوزه اجتماع موفق نبوده، اما برای اثبات این ادعا لازم نیست که جامعه را غرق در فساد وبی بند و باری معرفی کنیم. منتقدان از رفتارهای متفاوت فرهنگی و اجتماعی تفسیری صد درصد سکسی و غیر اخلاقی ارایه می دهند.


یکی از همکاران سوپر آتشین در دفتر مدرسه ادعا می کرد که در شهر تهران 500 هزار روسپی وجود دارد وقتی از او سراغ منبع این آمار را گرفتم با همان لهجه روستایی پاسخ داد :“مگر نمی بینی! این زنهایی که هفت قلم آرایش می کنند و به خیابان می آیند پس چه کاره اند؟ این مانتوهای تنگ و کوتاه و موهای مش کرده و پریشان نشانه چیست؟” یاد آن جوان هم ولایتی افتادم که چند سال پیش، از آن شهر مرده و راکد برای اولین بار به تهران آمده بود. روزها می رفت خیابانگردی وهرشب می گفت: تهران عجب شهر خوبی است. معنای دقیق حرف او را نفهمیدم تا چند سال بعد. او پس از بازگشت به ولایت، روز های زیادی به نقل خاطرات سفرش برای پسران همسال خود مشغول بود. خیال پردازی محض با سایه ای کمرنگ از واقعیت. دخترانی که دنبال پسرها راه می افتند. دختر پولدارهایی که عاشق سینه چاک بچه شهرستانی های فقیرمی شوند. هر روز قرار ملاقات با یکی بهتر از دیروزی. فراوانی نعمت! خیابان هایی پراز لعبت. از هر ده تا نه تا اهلش هستند.

تهران شهری است نیمه روستایی با جنبه های متضاد وخرده فرهنگ ها و سبک های متفاوت زندگی. امثال آن هم ولایتی خیال پرداز با تصورات کج و معوج در تهران فراوانند. خانم معلم میان سالی با مقنعه و مانتوی سورمه ای به فاصله 20 متر از ایستگاه اتوبوس کنار خیابان ایستاده است. او منتظر تاکسی نارنجی است. چند متر جلوتر پیرزنی به عصایش تکیه داده… خود روهای شخصی نرسیده به خانم معلم چراغ می زنند. قیافه او را ارزیابی می کنند. سرعتشان را کم می کنند. خانم معلم اخم کرده و نگاه تندش نقطه ای در فضا را نشانه گرفته است. پیکان، پراید، پژو، وانت نیسان و… . و راننده هایی با موهای مشکی، خاکستری وحتی یکسره سفید، بعد از چراغ وبوق ونیش ترمز، گازشان را می گیرند ومی روند واز مقابل پیرزن بی اعتنا و به سرعت می گذرند. این مردان ساکنان همین شهر شلوغند ومعمولا در محیط کار وخانواده، آدم های معقول ومحترمی هستند و وقتی پای بحث پیش می اید از بی بند وباری وفراگیر شدن فساد در این شهر بی در وپیکر شکایت می کنند. این مردان خیابانی، همسر ودختران خود را تافته های جدا بافته می دانند که در میان دریایی از فساد باید از شرف وناموس ان ها دفاع کنند، حتی اگر لازم باشد با تفنگ و قمه و ساطورخون راه بیاندازند.

اغلب ما شخصیتی دوگانه داریم و این دوگانگی به نظرمان کاملا طبیعی می اید. درست است که مدرنیته از در و دیوار شهر می بارد اما فرهنگ ما پا به پای جنبه های مادی زندگی تحول نیافته است. زندگی در اپارتمان، اشپز خانه اپن، غذاخوردن پشت میز، استراحت روی مبل، خوابیدن روی تخت، تلفن وموبایل، هواپیما، مدرسه جدید، دانشگاه، روزنامه وتلویزیون واینترنت وهزاران پدیده مادی دیگر را از دنیای مدرن وام گرفته ایم اماهمزمان با فرهنگی که لازمه زندگی در دنیای مدرن واستفاده از ابزار مدرن است سر ستیز داریم. زندگی در اپارتمان راپذیرفته ایم امافرهنگمان چهاردیواری اختیاری است. معماری مدرن راانتخاب کرده ایم اما فرهنگمان اندرونی - بیرونی است. مدرسه جدید را تاسیس می کنیم وبعد می گوییم:مدارس دخترانه باید مثل حوزه های علمیه استتار شوند.

می توان به نیروی اراده ومصرف دلارهای نفتی؛ مثلا؛ چهره مدارس دخترانه را مثل حوزه علمیه کرد، اما این موجود جدید معجونی خواهد شد ناکارامد، نه مدرسه جدید ونه حوزه علمیه؛ شبیه شتر مرغی که نه بار می برد ونه تخم می گذارد. در کلانشهری ده میلیونی زندگی می کنیم اما در کمان از روابط اجتماعی، مسایل زنان، رابطه دختر و پسر و… بر اساس همان تجربه خامی است که خود ما یا والدین ما 40 سال پیش از فلان روستابه شهر آورده ایم. تفکری ماقبل مدرن در فضایی که مدرنیته از در و دیوار آن می بارد.


داریوش قنبری نماینده ایلام در مجلس می گوید: هم اکنون یک سوم جمعیت ایلام تحت پوشش کمینه امداد هستند و یک سوم دیگرنیز به دنبال تحت پوشش قرار گرفتن توسط نهاد های حمایتی دیگرند. استان ایلام در میزان خودکشی در کشور رتبه اول را دارد. قنبری در توضیح علت آن ادامه می دهد: “در مدت کمتر از صد سال فرهنگ ساکنان این استان از وضعیت سنتی به نیمه مدرن تغییر یافته. این تغییرات باعث نوعی بی هنجاری شده است. بی اعتقادی جایگزین هنجارهای گذشته شده وگسیختگی های روانی در میان مردم این استان بروز کرده است.” تنها مردم استان ایلام نیستند که دچار بی هنجاری وگسیختگی های روانی شده اند. همه مردم ایران از ساکنان مناطق مدرن نشین پایتخت تا سنتی ترین قشرهای جامعه به درجات متفاوتی تحت تاثیر گذار از سنت به مدرنیته گرفتاردوگانگی در اندیشه ورفتار شده اند و وضعیت نا پایداری دارند.

جامعه ما بر اساس شاخص های علمی مانند پوشش تحصیلات دوره عمومی، تعداد دانشگاه ها و دانشجویان، حضور دختران در عرصه کار و تحصیل، رشد شهرنشینی، بهبو دشرایط بهداشت و درمان و… نسبت به 30 سال پیش مدرن تر شده است. اما مناسبات فرهنگی و اجتماعی پا به پای ان رشد نکرده است وهمین ناهمزمانی، بحران آفرین شده است. تنها الگوی جانشین ما برای ارتباط بین دوجنس، ازدواج است اما این سرمشق به چند دلیل کارآمدی ندارد. اول اینکه بر خلاف جامعه سنتی ازدواج اولویت شماره یک جوانان نیست. بسیاری از دختران امروزی مانند پسران ادامه تحصیل، یافتن شغل، منزلت اجتماعی و… را بر ازدواج مقدم می دانند و حتی درصدی از دختران و پسران اصلا تمایلی به ازدواج و تشکیل خانواده ندارند. دوم اینکه ازدواج نیاز به لوازم وامکاناتی دارد که فراهم کردن ان ها از عهده زوج جوان واکثر خانواده های ایرانی خارج است. سن ازدواج در ایران نیز مثل جوامع مدرن بالا رفته ومعمولا دختران درسن بالای 25 وپسران درسن بالای 30 سال به فکر ازدواج می افتند. بررسی رفتار مردان ایرانی درخارج از محیط خانوادگی نشان می دهد که تفاوت قابل اعتنایی بین رفتار مردان مجرد و ازدواج کرده و یا پیر وجوان دیده نمی شود.

دوست دانشجویی می گفت بحران و حرمان سکس اصلی ترین مساله جامعه ماست. جامعه مرد سالار اما این رفتارها را از سوی مردان و پسران طبیعی می شمارد و گناه همه ناهنجاری های جنسی را به گردن زنان و دخترانی می اندازد که گویا با مانتوهای تنگ و کاکل های پف کرده و روسری های لغزان خود مردان غیرتمند را تحریک می کنند. در حالی که مرد تحریک پذیر به دلیل ساختار روانی و فرهنگی آسیب پذیر خود آستانه تحریک پذیری بالایی دارد. نگاه جستجوگر او به کمک تخیل حجاب ها را در می نوردد. و قسمت های خالی پازل را به مدد رویا پر می کند. حضور زنان به هر صورتی و در هر پوششی او را تحریک می کند. او درعین حال احساس گناه می کند. و به جای مراجعه به درون خود با فرافکنی زنان را مقصر دانسته و خواستار حذف آنها از صحنه جامعه می شود. در چنین فضایی است که سریال “او یک فرشته بود” از سیمای ملی پخش می شود ومنظور از فرشته همان شیطان است که در نقش یک زن ظاهر می شود و با شگرد های اهریمنی خود مرد جوان خانواده داری را تا استانه گناه پیش می برد. تجربه 28 سال گذشته نشان می دهد که سیاست های منع، جداسازی، کشیدن دیوار، بگیر وببند های خیابانی و… . به ایجاد جامعه ای ارمانی منجر نشده است. شاید اشتباه می کنیم و آنچه را که در کوچه و خیابان می بینیم نه تنها نشانه فساد و بی بند وباری نیست بلکه نشانه زندگی و پویایی نسل جوان ایرانی است. پوشش دختران در شهر های بزرگ امیخته ای از سنت و تجدد و علامت ذوق و ابتکار فرهنگی ایرانیان است. مهم این است که مرد های ایرانی چشم هایشان را بشویند وجور دیگری ببینند.