از آنجا

نویسنده

اگه من زنت بشم منو با چی می زنی؟

 

 

دوستی داشتم که شوهرش کتکش می زد. با لوله پلیکا. هربار این خاطره را برای کسی تعریف کردم مردم به لوله پلیکا خندیدند. شما لطفا نخندید. کسی به دوستم فکر نکرد که زیر ضربه های لوله پلیکا خم می شد. خودش و روحش. دوستم هنوز با آن مرد زندگی می کند. دیگر دوست من نیست. چون من سعی می کردم برایش توضیح بدهم که کتک نشانه عشق نیست. همه مردان عصبانیتشان را با کتک ابراز نمی کنند. شوهر او کمی فرق ندارد بسیار با یک مرد عادی فرق دارد و بلکه بیمار است. اینکه فردا از او دلجویی می کند و برایش ماتیز می خرد نفس جریان را عوض نمی کند. اینکه سه بار فقط او را زده است یا هرشب می زند او را آدم بهتری نمی کند. آن خانه برای بچه ای که بزودی خواهد آمد مکان امنی نیست. او هم در آن خانه از نظر روحی و جسمی در خطر است. مهم نیست که خانه شان قصر است و شوهرش پولدار است و مردم آرزویش را در دل دارند! ولی دوستم رفت. رابطه اش را با من قطع کرد. هشت سال است. نمی دانم امروز هم کتک می خورد. فریاد برسرش کشیده می شود. کودکش را می زند زیر بغلش کز کند در تاریکی اتاقی سرد و مرتب به پسرش بگوید چیزی نیست مامان جان چیزی نیست. و بچه خیره شود به چشمان مادرش که خیس و تحقیر شده اند. یا موقع کتک خوردن مادرش روی پنجه پاها بایستد تا دستش برسد به دستان پدر که با لوله یا کمربند و یا خالی فرود می آیند برروی مادرش. التماس کند بابا نزن. و بابا تنوره بکشد و قدرت نمایی کند و بزند. و بعد از زدن برود. برود سیگاری روشن کند و نه به گریه زن نگاه کند و نه به هق هق بچه و جوری قیافه بگیرد که خودت کردی. تقصیر خودت بود.

این تصویر در خانه های نسل ما هم وجود دارد. وبلاگهای هستند که از کتک خوردنشان می نویسند. از مردشان که غیرتی و حساس است. بعضی کتک زدن را با قومیت مرد توجیه می کنند. خیلی از ما حرف نمی زنیم. فکر می کنیم یکبار بوده است. می گذرد. مرد ما مرد فرهیخنه ای است. از دستش در رفت. همین دوست من خودش و شوهرش هردو تحصیلات دانشگاهی دارند برای همین باور داشت که اگر شوهر او می زند کارش زدن نیست. حتما از چیزی خیلی ناراحت شده است!

[شنبه] روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود. به دوستم فکر کردم. به خیلی از شما که اینجا را می خوانید و با این مشکل درگیر هستید. سکوت کرده اید. به هزار دلیل. بخاطر بچه. بخاطر اینکه استقلال مالی ندارید . بخاطر اینکه مرد خشن زندگی شما پدرتان است و آدم از خانه پدری کجا می تواند برود. به یکی از نزدیکانم که مدیریت یک اداره بزرگ را برعهده دارد و دندانش را شوهرش شکسته است. می گویند دیدید که بیست سال طاقت آورد و شوهرش آرام شد. بیست سال شبها در آشپزخانه را قفل می کرد که مرد سروقت چاقوها نرود. به مردانی فکر می کنم که حبس می کنند. تلفن کنترل می کنند. فریاد می کشند. ظرف پرت می کنند. به همه کسانی که باور ندارند که خشونت خشونت است چه با قمه چه با دم نرم و نازک!

به هر دلیل که سکوت کرده اید و مجبورید سکوت کنید ولی خواهش می کنم به خودتان تلقین نکنید که “ مرد من من را دوست دارد. همه مردان همین هستند. یکبار بود”

 

 

منبع : وبلاگ پیاده رو