‏کارگاه نمایش در لندن روی صحنه رفت‏

محمد عبدی
محمد عبدی

» نمایش مدرن ایران: سی سال بعد‏

در بخشی از برنامه “ایران: صداهای تازه”، در باربیکن لندن، روز شنبه میزگردی درباره تئاتر مدرن ایران ‏با حضور آربی آوانسیان، سوسن تسلیمی، شهره آغداشلو و ایرج انور برگزار شد؛ چند عضو برجسته”کارگاه ‏نمایش” که بسیاری تئاتر امروز ایران را مدیون آن می دانند.‏

 

iransedayetaze1.jpg

از راست ولی محلوجی، ایرج انور، آربی آوانسیان، محمد باقر غفاری، آتیلا پسیانی

نشسته: شهره آغداشلو، سوسن تسلیمی

 

 

iransedayetaze2.jpg

شهره آغداشلو و ولی محلوجی پوستر آخرین نمایش خود در تهران را که بهروز وثوقی هم در آن ‏بازی داشت، بر دست گرفته اند

 

تئاتر مدرن ایران با نام “کارگاه نمایش” عجین است و برنامه “ایران: صداهای تازه” در باربیکن لندن که به ‏همت موسسه میراث ایران- “ایران هریتج”- برگزار می شود، این فرصت را فراهم کرد که هنرمندان این ‏کارگاه در یک جلسه به یادماندنی- در کنار دیگر میزگردها درباره تئاتر ایران- به واشکافی حرکت تئاتر ‏مدرن در ایران و حواشی و متن “کارگاه نمایش”بپردازند.‏

میهمانان این جلسه چند ساعته، آربی اوانسیان، سوسن تسلیمی، شهره آغداشلو و ایرج انور بودند؛ چهار ‏عضو” کارگاه نمایش” که بعد از سی سال در کنار یکدیگر قرار گرفتند تا خاطرات یک حرکت تاثیرگذار در ‏تئاتر ایران را مرور کنند. ولی محلوجی هم که مدیر برنامه “ایران: صداهای تازه” است، اداره این جلسه را ‏بر عهده داشت.‏

در این جلسه ابتدا آربی اوانسیان که برخی او را پدر تئاتر مدرن ایران می نامند، به مرور فعالیت های خود و ‏شکل گیری کارگاه نمایش پرداخت. آربی گفت که دقیقا 40 سال پیش، اولین تئاترش را در جشن هنر شیراز ‏اجرا کرد؛این کار به دعوت پیتر بروک که کار را در جشن هنر شیراز دیده بود، دو سال بعد یعنی در سال ‏‏1970 در “رویال کورت” لندن اجرا شد.‏

آربی سپس از سفر 5 سال پیش خود به ایران، پس از 25 سال، وبه دعوت انجمن ارامنه برای برگزاری یک ‏کارگاه تئاتر سخن گفت و خاطراتی از ورود خود به ایران را نقل کرد. وی گفت از همان ابتدای ورود به ‏جوانانی برخورد که با پوشه و دفترچه ای درباره “کارگاه نمایش” به سراغ او می آمدند و خیلی چیزها درباره ‏این کارگاه می دانستند و می خواستند که بیشتر بدانند و حتی عکس ها و سندهایی داشتند که خود او دیگر ‏نداشت.‏

آربی در حین صحبت هایش عکسی هم از عباس نعلبدیان به نمایش گذاشت؛ نمایشنامه نویسی که نقش عمده ای ‏درکارگاه نمایش داشت و در سال 1989 پس از آزادی از زندان خودکشی کرد. آربی که از خاطره بازگشت ‏به ایران می گفت، و از اینکه دوستی نوار آخرین گفته های نعلبدیان پیش از خودکشی را در تهران برای او ‏پخش کرده، اشک در چشمانش جمع شد و برای لحظاتی کنترل خود را از دست داد؛ در آن لحظه چشم های ‏سوسن تسلیمی و بسیاری از تماشاگران هم پر از اشک بود.‏

آربی پس از آن به حرکت تئاتر ایران پرداخت و با نمایش عکسی از سال 1918 به زنان ارمنی ای اشاره کرد ‏که با گریم مرد می شدند و نقش مردان را هم خود بازی می کردند. آربی با اشاره به نوشین و همسر ‏بازیگرش لرتا، به شاهین سرکیسیان رسید و با نمایش عکسی از او که در حال صحبت با یک نوجوان پشت به ‏دوربین است، گفت که آن نوجوان در واقع خودش است و با طراحی چیز کوچکی، نامش برای اولین بار به ‏عنوان طراح صحنه آمده و وارد گروه شده است. در پی مرگ ناگهانی سرکیسیان در 52 سالگی، اعضای ‏گروه به آربی پیشنهاد کردند که کارگردانی را به عهده بگیرد.‏

آربی گفت که جشن هنر شیراز در سال 1968 تصمیم گرفت که چهره تازه ای از تئاتر ایران ارائه کند و به ‏همین دلیل “کارگاه نمایش” بوجود آمد. آربی از مانیفست کارگاه نمایش گفت که در آن بر حمایت از همه ‏هنرمندانی که جایی در تئاتر رسمی و تثبیت شده ندارند، تاکید شده بود. در پی آن چهار گروه در کارگاه نمایش ‏بوجود آمد: بازیگران شهر به سرپرستی آربی که سوسن تسلیمی در آن حضور داشت، “کوچه” به سرپرستی ‏اسماعیل خلج، “اهرمن” به سرپرستی آشور بانیپال و گروه ایرج انور که شهره آغداشلو عضو آن بود.‏

به این ترتیب نوبت به ایرج انور رسید که صحبت هایش را با این جمله شروع کرد: “آربی همه چیز را ‏درباره کارگاه نمایش گفت.” و ادامه داد که زمانی که از ایتالیا به ایران باز گشته، کسی او را به پهلبد، وزیر ‏فرهنگ و هنر وقت، معرفی کرده و در دیدار آنها، پهلبد بدون مقدمه از او پرسیده که آیا می تواند در عرض ‏‏3 هفته تئاتری درباره “سپاه دانش” درست کند؟ او این پیشنهاد را نپذیرفت. انور اضافه کرد: “ نقطه مقابل ‏پهلبد که کارش حمایت از تئاتر رسمی بود، رضا قطبی بود، رئیس تلویزیون که با ملکه نسبتی داشت و همه ‏چیز را در نقطه مقابل پهلبد انجام می داد. رضا خون جدیدی در فرهنگ ایران تزریق کرد. او در جلسه ای با ‏حضور فریدون رهنما و فرخ غفاری گفت که ما چرا نباید تئاتر ایرانی داشته باشیم؟ بیائید کاری بکنیم… برادر ‏من منوچهر نطق بلند بالایی کرد و قطبی همان جا گفت که همین الان برویم پائین به استودیوی پخش و این ‏حرکت جدید را اعلام کنیم! دست منوچهر را گرفت و برد به استودیوی پخش، جایی که ایرج گرگین در حال ‏اجرای اخبار بود…“‏

در اینجا شهره آغداشلو اشاره کرد که ایرج گرگین هم در سالن حاضر است. پس انور از گرگین پرسید: “ ‏درست است آقای گرگین؟!” و ایرج گرگین جواب داد: “بله!“‏

انور روایت خود را به این شکل ادامه داد: “با قطع اخبار این خبر مهم به اطلاع شنوندگان رسید که نوع تئاتر ‏جدیدی در ایران متولد می شود… و به بهترین تئاتر 25 هزار تومان که پنج برابر جوایز فرهنگ و هنر بود، ‏جایزه داده خواهد شد.“‏

انور از آوردن لرتا به کارگاه نمایش و خوش آمد گویی بیژن صفاری به او گفت؛ در حالی که لرتا پس از ‏سالها به ایران برگشته بود و وضع مالی مناسبی نداشت و حتی به پختن کیک و فروختن آن به دوستانش ‏مشغول شده بود. انور گفت: “در آن سن و سال آماده هر نوع فراگیری و آموختن بود…” ‏

دراینجا شهره آغداشلو با تعجب پرسید: “مگر چند سال داشت؟” و آربی گفت: “55 سال!” و مشخص شد که ‏لرتا چندان هم پیر نبوده و حضار خندیدند.‏

انور آنگاه پوستری از نمایش خود با حضور شهره آغداشلو و بهروز وثوقی را به نمایش گذاشت؛ با عنوان ‏‏”موضوع جدی نیست” کاری از پیراندللو که آخرین نمایش آنها در ایران پیش از انقلاب بود. انور همچنین ‏عکسی از یکی از تئاترهایش را به نمایش گذاشت که تعدادی از چهره های حاضر در عکس مورد سوال قرار ‏گرفتند و شهره آغداشلو با شوخی و خنده گفت مطمئن نیست که یکی از آنها شوهرش هوشنگ توزیع هست یا ‏نه! یکی دیگر از جوان های داخل عکس، جمشید لایق بود که پس از بازی در فیلم شاید وقتی دیگر، به سوئد ‏مهاجرت کرد.‏

 

سوسن تسلیمی سخنران بعدی بود که دوره های کاری خود را به سه بخش تقسیم کرد: پیش از انقلاب، 9 سال ‏پس از انقلاب و پس از آن در سوئد.‏

‏ ‏

سوسن از پدر و مادر هنرمند خود در تئاتر گیلان گفت و اینکه از طریق آنها با تئاتر مدرن آن سال ها آشنا ‏شده است. در سال سوم دانشگاه، آربی از او دعوت می کند که به گروه بازیگران شهر کارگاه نمایش ملحق ‏شود. سوسن گفت: “اولین کاری که از کارگاه نمایش دیده بودم، حلاج بود کار خجسته کیا که من را تحت تاثیر ‏قرار داده و دنیایم را عوض کرده بود. ما همه در دانشگاه درباره کارگاه نمایش کنجکاو بودیم. من با باغ آلبالو ‏با آربی شروع کردم به همکاری با کارگاه که این نمایش افتتاحیه تئاتر شهر بود در سال 1972، در حالی که ‏قبل تر در تئاترهای حرفه ای با کارگردانان مشهور کار کرده بودم. اما آربی با همه آنها فرق داشت. آربی می ‏گفت بازی نکن و من نمی فهمیدم بازی نکن چه معنی ای می دهد، من اینجا هستم که بازی کنم! 98 درصد ‏چیزهایی را که آربی می گفت، نمی فهمیدم! آربی می خواست بازیگر را مجبور کند که خودش را در ارتباط ‏با درون خودش کشف کند.“‏

 

این بازیگر پرآوازه تئاتر و سینمای ایران ادامه داد: “ عدم موفقیت اولین تجربه ام در باغ آلبالو با آربی، یکی ‏از بزرگ ترین تجربه های من بود. بعد یاد گرفتم که بازی نکنم. کالیگولا اوج کار ما بود که به نظرم نقطه ‏عطفی در تاریخ تئاتر ایران است.“‏

سوسن پس از اشاره گذرا به فعالیت هایش به عنوان بازیگر و کارگردان در سوئد به زبان سوئدی، مورد ‏تشویق طولانی حضار قرار گرفت.‏

شهره آغداشلو آخرین سخنران این برنامه بود. شهره حرف هایش را در ادامه حرف های سوسن با این جمله ‏شروع کرد که اتفاقاً کیارستمی هم برای گزارش- اولین فیلم بلند کیارستمی با حضور شهره آغداشلو- به دنبال ‏بازیگری می گشت که بازی نکند. شهره گفت که از کودکی عاشق بازیگری بوده و تصمیم داشته که این شغل ‏را انتخاب کند، اما پدرش اصرار داشته که او در این مورد حرف نزند و به شغل های دیگری فکر کند. زمانی ‏که پدر قصد داشته او را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بفرستد، دوستی به او می گوید می تواند به ‏پدرش بگوید که در خارج از کشور پزشکی می خواند، اما بازیگری بخواند! شهره این پیشنهاد را قبول نمی ‏کند، اما تصمیم می گیرد که در 16 سالگی ازدواج کند تا از قید پدر رها شده و بازیگر شود! به دوستی ‏موضوع را می گوید و با او ازدواج می کند و از او می خواهد که به جای ماه عسل به جلسات تمرین کارگاه ‏نمایش برود: “عباس نعلبندیان با حقوق 700 تومان در ماه در کارگاه نمایش استخدامم کرد. امیدوار بودم که ‏آربی من را در گروهش بپذیرد که نپذیرفت. فکر می کردم خلج انتخابم کند که نکرد و سرانجام آشور بانیپال ‏خواست که عضو گروه اهرمن بشوم. من با اسمش مشکل داشتم، می گفتم چرا نمی گذاری گروه فرشتگان؟”‏

شهره آغداشلو اضافه کرد: “فکر کردن من به کارگاه نمایش یک نوستالژی شیرین است. این کارگاه نمایش بود ‏که به من گفت تئاتر چیست و این کارگاه نمایش بود که من را به چیزی تبدیل کرد که امروز هستم…“‏

شهره گفت که در کارگاه نمایش علاوه بر تمرینات بدنی و صدایی، وظیفه داشتند که بعد از تمام شدن کار، ‏کارگاه را تمیز کنند و غالبا کسی نمی پرسید که چرا، اما جوابش این بود که برای بازیگر شدن ابتدا باید ‏خودت را بشکنی و بعد بروی و بازی کنی. ‏

 

‏ ‏

‏ ‏

 

 

 

 

‏ ‏