1- فقدان اتحاد در بین قدرت های جهان
قبل از نهایی شدن توافق تاریخی بین شش قدرت جهان در ژنو، فرانسه همه تلاشش را کرد تا در این روند اخلال ایجاد کند و در بین شش قدرت بزرگ جهان اختلاف نظر بوجود آمد.این روند با وجود موفقیت توافقنامه ادامه خواهد داشت.
گذشت زمان نشان خواهد داد که شش قدرت جهان شرکای سیاسی جدی نیستند. این عدم توفق در سطح، بخصوص در میان کشورهای که تحت تاثیر اسرائیل هستند مثل فرانسه و انگلیس و آمریکا، بیشتر دیده می شود. این کشورها یک بلوک واحد از لحاظ اهداف و برخوردشان با برنامه های اتمی ایران نیستند به همین دلیل توقع دسیابی به یک دیپلماسی جدی از این گروه ناامید کننده خواهد بود.تعداد صندلی ها دور یک میز زیاد بود. این میز، میز پوکر نبود، میز جنگ بود که که دو طرف دارد.
2- کنگره آمریکا علاقه ای به عادی شدن روابط با جمهوری اسلامی ایران ندارد.
بعد از انتشار توافقنانه، رهبران نمایندگان کنگره و سناتورها بخش مهمی از این توافقنامه را رد کردند و گفتند که به تحریم ایران ادامه خواهند داد. حتی دوران ماه عسلی وجود ندارد. موجودات نئاندرتال در کت و شلواردلشان نمی خواهد برای این پیروزی دیپلماتیک که حاصل فکر اوباماست، اعتباری قائل شوند و پولی که از لابی اسرائیل سرازیر می شود را از دست بدهند. آنچه آنها امیدوارند از این سرختی بدست بیاورند، مشخص است: انکار پیروزی اوباما، مطمئن شدن از اینکه اسرائیل از این کارشان خوشنود است و ادامه دادن به از بین بردن اقتصاد ایران.
این ها سیاست های خوبی است اما با پیامی که دولت اوباما قصد داشت برای جهان بفرستد و بگوید که آمریکا به سیاست خارجی خودخواهانه اش پایان داده است، توفیر دارد و دوباره به سیاست های بلندپروازانه اش در خاورمیانه باز گشته است.
3- گفتگوی ایران و شش قدرت جهان یک بعدی و به دور از واقعیت است
این گفتگو ها از همان آغاز به سبکی کلی نگرانه آغاز شد. به این معنا که موضوع حزب الله لبنان، بحران سوریه و مناقشه اسرائیل و فلسطین باید در این مذاکرات مطرح می شد. معنایش این است که هر دو طرف برای یافتن یک راه حل طولانی مدت، جدی نیستند.
دیپلماسی تدریجی بی نتیجه است. نمی شود از یک جا به جای دیگر پرید و توقع داشت به خط پایان رسید. بی اعتنا بودن به مناقشه فلسطین و اسرائیل و رفتن بر سر مسئله اتمی ایران توهین به شعور همه کشورهای منطقه است.
آیا امیدی برای یک توافق واقعی که به این مسائل نپردازد، وجود دارد؟ البته همیشه امیدوار بودن بهتر است؟ اما به شرطی که آمریکا و متحدانش سازش بیشتری نشان بدهند. اولین مرحله توافق این است که ایران اعتماد جوامع بین المللی را جذب کند. آمریکا و متحدانش نمی توانند به این توافق عادت کنند. خودشان نیز باید اعتمادسازی کنند و نشان بدهند که در مورد برداشتن تحریم ها جدی هستند. اگر آنها بتوانند این کار را انجام بدهند می شود گفت که توافقنامه بطور کامل اجرا خواهد شد.
4- تندروهای ایران به دنبال جنگ هستند
درست مثل اسرائیل و آمریکا، عده ای هم در ایران دلشان می خواهد که این توافق به شکست منجر شود. آنها به وضعیت جنگی با غرب برای ادامه حیات سیاسی و منافع اقتصادی، احتیاج دارند. صلح برای آنان مرگ است. از بین بردن چهره دشمن از لحاظ معنوی برای آنان غیرقابل تحمل است. توماس اردبرینک، در مقاله ای در نیویورک تایمز نوشته است: “تندروهای ایران همچنان به انتقاد از توافقنامه اتمی ادامه می دهند.”
احمد بخشایشی، نماینده تندرو مجلس گفت: “مطمئن باشید که آقای روحانی در داخل ایران با فشار زیادی روبروست. اگر تحریم ها کاملا برداشته نشود، این توافقنامه موقتی براحتی از بین می رود.
روز چهارشنبه، کمیته دفاع از منافع ایران، گروه تندوریی که اعضای آن در ماه سپتامبر بعد از گفتگو تلفنی بین اوباما و روحانی با تخم مرغ و لنگه کفش از او استقبال کردند نیز همین را گفتد. آنها می گویند این مذاکره همه کارت های برنده را در اولین مرحله سوزاند.”
علی رضا مطاچی، یکی از اعضای این گروه می گوید: “ما این حق را برای خودمان محفوظ می دانیم که علیه این توافقنامه اعتراض کنم.”
این واکنش درست مثل همتایانشان در اسراییل و کنگره آمریکا، طبیعی است. شک کردن به این توافقنامه خوب است اما نه در جایی که تبدیل به پارانویا می شود. رویکرد صبر، عاقلانه است اما به نظر می رسد که عده کمی چنین صبری داشته باشند.
تندروها در همه جبهه ها مانعی بزرگ برای نزدیک شدن آمریکا و ایران است. اما اگرچه آنچه آنها می گویند مشکل مهمی نیست اما از این نظر اهمیت دارد که بازتاب واقعیتی است که در این پارانویا و ذات دشمن وجود دارد.
5- فقدان تعهد از سوی دوطرف: مردم ایران باید فواید توافق با غرب را ببینند تا به حمایتشان از پرزیدنت روحانی ادامه بدهند.
یک رویکرد مثبت در بین اکثریت جوانان ایران وجود دارد. در میان تعداد زیادی از جوانان ایران فرهنگ آمریکایی بیشتر رواج دارد تا فرهنگ اسلامی که طاقتشان را طاق کرده است. این نشان می دهد که تمامیت خواهی حکومت اسلامی در حال شکست خوردن است.
مقاله ای که رامین مستقیم در شماره 24 نوامبر لس آنجلس تایمز نوشته است، بر روی این موضوع متمرکز شده است که جوانان ایران در پایتخت، ثروتمند تر هستند و به باقی کشور بی اعتنایی می کنند. درست مثل این است که بخواهیم آمریکا را با مصاحبه کردن با مردمم لس آنجلس و نیویورک بشناسیم و به مردم تگزاس و آلاباما بی اعتنا باشیم. این احمقانه است اگر که کسی فکر کند از این طریق افکار عمومی یک کشور را می شناسد. هنوز هم عده زیادی از جوانان در سایر نقاط ایران به دین اعتقاد دارند، بخصوص در نقاط فقیرنشین تر.
تاریخ را کسانی می سازند که خون خود را در راهی داده اند و این شامل جوانانی نمی شود که روزبروز بیشتر در فرهنگ آمریکایی غرق می شوند، تفاوت زیادی وجود دارد بین کسانی که لذتجو هستند با کسانی که می خواهند برای اعتقاداتشان کشته شوند.
این چه ربطی به موفقیت طولانی مدت این توافقنامه دارد؟ بسیار ساده است. مردم ایران حسن روحانی، روحانی میانه رو را در یک انتخابات تنگاتنگ، انتخاب کردند زیرا از وضعیت خراب اقتصادی است که بخشی از آن تقصیر رئیس جمهوری قبلی است که تمایلی به ارتباط با غرب نداشت و می خواست راه انقلاب را ادامه بدهد. روحانی وعده داد که تغییرات اساسی در سیاست خارجی ایران بوجود و از این طریق وضعیت اقتصادی بهبود پیدا می کند. او تصمیم گرفت که به غرب اعتماد کند.
این می تواند منجر به اشتباه بزرگ آمریکا شود اگر آنها تحریم ها را بعد از مذاکره با دولت روحانی ادامه بدهند. حامیان روحانی وقتی ببینند که بهبود دیپلماسی با غرب، کمکی به وضعیت اقتصادی نکرده است، چه خواهند گفت؟ آنها جواب تندروهایی که فقط منتظر هستند تا به قدرت بازگردند را چه می دهند؟ به کسانی به روحانی رای نداده اند، چه می گویند؟آنها هیچ مدرکی ندارد که نشان بدهد وضع اقتصادی بهتر شده است؟ روحانی یک احمق به نظر می رسد اگر به غرب اعتماد کرده باشد و گمان کند که از مذاکره با غرب، چیزی بدست می آورد.
منبع: زاوادور، 3 دسامبر