نه من که عموم کسانی که سالها در مدیریتهای مختلف نظام جمهوری اسلامی حضور داشتهاند، حتی فردی مانند آقای کروبی، شناختی از اغلب اعضای کابینه و همکاران آقای احمدی نژاد ندارند و از این جهت خود را اصحاب کهف قلمداد میکنند.
از این رو طبیعی است که شناخت من از آقای مشایی منحصر به خواندن همان سخنانی باشد که در سایتهای مختلف از وی نقل میشود.
البته از سخنان آقای مشایی نمیتوان فهم درستی از او پیدا کرد چرا که سخنان نقل شده از وی عموما مغشوش و ناهماهنگ و بعضا فاقد معنای روشن است، اما سخن او در باره دوستی با مردم اسرائیل، روشنترین بیانی است که از وی نقل و تکرار شده است.
با توجه به موضع گیریهای تند آقای احمدی نژاد در مورد اسرائیل، سخن آقای مشایی مبنی بر دوستی دولت و مردم ایران با مردم اسرائیل، به معمایی دردسر ساز برای وی تبدیل شده است و در واقع برای بسیاری از ایرانیها مشخص نیست که چرا معاون آقای احمدی نژاد پس از اصرار مافوقش بر نفی هولوکاست و لزوم حذف اسرائیل از نقشه جغرافیا، ساز دوستی با مردم اسرائیل را کوک کرده است.
به گمان من، راز سخنان آقای مشایی همان سخنان مافوق اوست!
آقای احمدی نژاد که در ابتدای کارش درکی از اوضاع بینالمللی و حساسیتهای جهانی نداشت، ظاهرا در معرض مشاوره هایی قرار گرفت که او را به نفی هولوکاست تشویق میکردند.
گمان مشورت دهندگان بر این بود که اگر هولوکاست نفی و یا مورد تشکیک قرار گیرد، فلسفه وجودی اسرائیل از بین میرود و گفته آیت الله خمینی مبنی بر حذف این کشور از صحنه روزگار متحقق میشود.
اینکه چه کسی به آقای احمدی نژاد پیشنهاد نفی یا تشکیک درهولوکاست را داده مشخص نیست. عدهای بر نام محمد علی رامین که گویا در زمان حضورش در آلمان علاقهای به جماعت نئونازی به هم رسانده انگشت میگذارند و برخی از دیگران اسم به میان میآورند و گویا آقای محتشمی پور نیز در جایی گفته است که اصل این ایده از وی بوده است. به هر حال خدا عالم است.
با مرور زمان اما به نظر میرسد که آقای احمدی نژاد مشاوران تازهای پیدا کرده است، مشاورانی که ظاهرا دنیا دیده اند و به وی گوشزد کرده اند که راز مخالفت جهانی با غنی سازی اورانیوم از سوی ایران، اظهارات او در باره لزوم نابودی اسرائیل است و اگر او به نحوی بتواند این سخن را اصلاح کند یا پس بگیرد، گشایشی در بحران هستهای ایران پدید خواهد آمد.
آقای احمدی نژاد نیز که در پایان نخستین دور از ریاست جمهوریاش به صرافت افتاده است تا روابط سرد و تاریک بین ایران و آمریکا را گرمی و روشنایی دهد، این بار نیز سخنان مشاوران تازه را پذیرفته، اما به جای آنکه خود ریسک اصلاح سخنانش را تقبل کند از معاون خود خواسته که او این بار را به دوش بکشد.
این البته یک فرضیه است، اما فرضیهای که هیچ جایگزین منطقی برای آن نمیتوان یافت.
غیر ممکن به نظر میرسد که آقای مشایی بدون چراغ سبز و یا حتی درخواست آقای احمدی نژاد دم از دوستی با اسرائیل بزند و به رغم فشارهای طاقت فرسای طیف به اصطلاح اصول گرا بر صحت نظر خود نیز اصرار ورزد.
از این گذشته، باز هم غیر ممکن است که آقای احمدی نژاد سخنی مغایر علایق خود از یکی از مشاورانش بشنود و به رغم فشار اغلب هوادارانش بر بقای او در پستش پافشاری کند.
در واقع اگر آقای احمدی نژاد بخواهد آقای مشایی را از مقامش برکنار کند دو مشکل پیش میآید. مشکل اول اینکه او نمی تواند معاونش را به علت بیان جملهای که احتمالا پیشنهاد خودش به او بوده، عزل کند و دوم اینکه با عزل آقای مشایی، نه فقط سخنان قبلی رئیس جمهور در باره اسرائیل تعدیل نمیشود، بلکه جنجال خبری تازهای در جهان علیه او آغاز میشود.
بدین ترتیب، آقای احمدی نژاد در معرض تصمیم سختی قرار گرفته است.
چرا چنین وضعی پیش آمده؟
نگارنده به یاد دارد هنگامی که در جایی نوشت و گفت: بگذارید فلسطینیها خود در باره سرنوشتشان تصمیم بگیرند و لزومی به مخالفت شما با روند صلح خاورمیانه نیست، چه غوغایی در بین جماعت به اصطلاح اصولگرا و حتی قشری از اصلاح طلبان به پا خاست!
اکنون کار به جایی کشیده شده که معاون رئیس جمهور از دوستی با مردم اسرائیل سخن میگوید و رئیس جمهور اصولگرا نیز یارای عزل او را ندارد.
این است نتیجه روشهای ناعادلانهای که علیه منتقدان خود به کار گرفتید!