مشایی، حاصل یک شیوه غلط

احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی

نه من که عموم کسانی که سال‌ها در مدیریت‌های مختلف نظام جمهوری اسلامی حضور داشته‌اند، حتی فردی ‏مانند آقای کروبی، شناختی از اغلب اعضای کابینه و همکاران آقای احمدی نژاد ندارند و از این جهت خود را ‏اصحاب کهف قلمداد می‌کنند.‏

از این رو طبیعی است که شناخت من از آقای مشایی منحصر به خواندن همان سخنانی باشد که در سایت‌های ‏مختلف از وی نقل می‌شود.‏

البته از سخنان آقای مشایی نمی‌توان فهم درستی از او پیدا کرد چرا که سخنان نقل شده از وی عموما مغشوش ‏و ناهماهنگ و بعضا فاقد معنای روشن است، اما سخن او در باره دوستی با مردم اسرائیل، روشن‌ترین بیانی ‏است که از وی نقل و تکرار شده است.‏

با توجه به موضع گیری‌های تند آقای احمدی نژاد در مورد اسرائیل، سخن آقای مشایی مبنی بر دوستی دولت ‏و مردم ایران با مردم اسرائیل، به معمایی دردسر ساز برای وی تبدیل شده است و در واقع برای بسیاری از ‏ایرانی‌ها مشخص نیست که چرا معاون آقای احمدی نژاد پس از اصرار مافوقش بر نفی هولوکاست و لزوم ‏حذف اسرائیل از نقشه جغرافیا، ساز دوستی با مردم اسرائیل را کوک کرده است.‏

به گمان من، راز سخنان آقای مشایی همان سخنان مافوق اوست!‏

آقای احمدی نژاد که در ابتدای کارش درکی از اوضاع بین‌المللی و حساسیت‌های جهانی نداشت، ظاهرا در ‏معرض مشاوره هایی قرار گرفت که او را به نفی هولوکاست تشویق می‌کردند.‏

گمان مشورت دهندگان بر این بود که اگر هولوکاست نفی و یا مورد تشکیک قرار گیرد، فلسفه وجودی اسرائیل ‏از بین می‌رود و گفته آیت الله خمینی مبنی بر حذف این کشور از صحنه روزگار متحقق می‌شود.‏

اینکه چه کسی به آقای احمدی نژاد پیشنهاد نفی یا تشکیک درهولوکاست را داده مشخص نیست. عده‌ای بر نام ‏محمد علی رامین که گویا در زمان حضورش در آلمان علاقه‌ای به جماعت نئونازی به هم رسانده انگشت ‏می‌گذارند و برخی از دیگران اسم به میان می‌آورند و گویا آقای محتشمی پور نیز در جایی گفته است که اصل ‏این ایده از وی بوده است. به هر حال خدا عالم است.‏

با مرور زمان اما به نظر می‌رسد که آقای احمدی نژاد مشاوران تازه‌ای پیدا کرده است، مشاورانی که ظاهرا ‏دنیا دیده اند و به وی گوشزد کرده اند که راز مخالفت جهانی با غنی سازی اورانیوم از سوی ایران، اظهارات ‏او در باره لزوم نابودی اسرائیل است و اگر او به نحوی بتواند این سخن را اصلاح کند یا پس بگیرد، گشایشی ‏در بحران هسته‌ای ایران پدید خواهد آمد.‏

آقای احمدی نژاد نیز که در پایان نخستین دور از ریاست جمهوری‌اش به صرافت افتاده است تا روابط سرد و ‏تاریک بین ایران و آمریکا را گرمی و روشنایی دهد، این بار نیز سخنان مشاوران تازه را پذیرفته، اما به جای ‏آنکه خود ریسک اصلاح سخنانش را تقبل کند از معاون خود خواسته که او این بار را به دوش بکشد.‏

این البته یک فرضیه است، اما فرضیه‌ای که هیچ جایگزین منطقی برای آن نمی‌توان یافت.‏

غیر ممکن به نظر می‌رسد که آقای مشایی بدون چراغ سبز و یا حتی درخواست آقای احمدی نژاد دم از ‏دوستی با اسرائیل بزند و به رغم فشارهای طاقت فرسای طیف به اصطلاح اصول گرا بر صحت نظر خود ‏نیز اصرار ورزد.‏

از این گذشته، باز هم غیر ممکن است که آقای احمدی نژاد سخنی مغایر علایق خود از یکی از مشاورانش ‏بشنود و به رغم فشار اغلب هوادارانش بر بقای او در پستش پافشاری کند.‏

در واقع اگر آقای احمدی نژاد بخواهد آقای مشایی را از مقامش برکنار کند دو مشکل پیش می‌آید. مشکل اول ‏اینکه او نمی تواند معاونش را به علت بیان جمله‌ای که احتمالا پیشنهاد خودش به او بوده، عزل کند و دوم اینکه ‏با عزل آقای مشایی، نه فقط سخنان قبلی رئیس جمهور در باره اسرائیل تعدیل نمی‌شود، بلکه جنجال خبری ‏تازه‌ای در جهان علیه او آغاز می‌شود.‏

بدین ترتیب، آقای احمدی نژاد در معرض تصمیم سختی قرار گرفته است.‏

چرا چنین وضعی پیش آمده؟ ‏


نگارنده به یاد دارد هنگامی که در جایی نوشت و گفت: بگذارید فلسطینی‌ها خود در باره سرنوشتشان تصمیم ‏بگیرند و لزومی به مخالفت شما با روند صلح خاورمیانه نیست، چه غوغایی در بین جماعت به اصطلاح ‏اصولگرا و حتی قشری از اصلاح طلبان به پا خاست!‏

اکنون کار به جایی کشیده شده که معاون رئیس جمهور از دوستی با مردم اسرائیل سخن می‌گوید و رئیس ‏جمهور اصولگرا نیز یارای عزل او را ندارد.‏

این است نتیجه روش‌های ناعادلانه‌ای که علیه منتقدان خود به کار گرفتید!‏