در اینکه باراک اوباما پرستیژآمریکا را در سطح بینالمللی بالا خواهد برد، تردید اندکی وجود دارد، اما او از این پرستیژ چگونه و در چه جهتی استفاده خواهد کرد؟
آقای اوباما بر خلاف رقیب جمهوریخواه خود جان مک کین، نماد “قدرت” به شمار نمیرود، هر چند که به نماد ضعف هم تبدیل نشده است، گرچه به نظر میرسد چنین خطری او را تهدید میکند.
افزون بر چالش اقتصادی آمریکا، یک سلسله بحرانهای منطقهای نیز برای آقای اوباما به ارث رسیده است که مشخص نیست او چگونه می خواهد با آنها مواجه شود.
نخستین و مهمترین چالش پیش روی آقای اوباما، بحران ناشی از درگیری اسرائیل و فلسطینیهاست که به نظر نمیرسد در دو ماه باقی مانده از ریاست جمهوری آقای بوش به سرانجام روشنی برسد.
تحلیلگران انتقادهای بسیاری را متوجه سیاست دولت جرج بوش در مقابل بحران بین اسرائیل و فلسطینیها کردهاند، اما معمولا فراموش میشود که سیاست بوش نسبت به سیاست بیل کلینتون، گامی به پیش به نفع فلسطینیها بوده است.
آقای کلینتون در طول زمامداری خود هرگز حاضر به بکارگیری واژه “کشور فلسطین” نشد و حتی پیش نویس توافقنامهای که به میانجیگری او در سال 2000 میلادی در کمپ دیوید بین اهود باراک و یاسر عرفات بر سر آن هفتهها بحث و مذاکره شد، چندان چنگی به دل نمیزد تا فلسطینیها را به پذیرش آن ترغیب کند.
آقای بوش اما حمایت آشکار خود را از استقلال فلسطین اعلام کرد، هر چند که دفاع پرشور او از امنیت اسرائیل، اصل نگاه او به بحران خاورمیانه را از دید عموم پوشاند.
به نظر میرسد آقای اوباما میخواهد همان سیاست آقای کلینتون را در برابر بحران خاورمیانه دنبال کند، چرا که مشاوران و همکاران ارشد وی در این مورد همان مشاوران و همکاران آقای کلینتون هستند، افرادی نظیر دنیس راس و مارتین ایندایک.
به نظر من، نگاه فردی مانند کاندولیزا رایس به مساله فلسطین در مجموع مثبت تر از نگاه فردی مانند دنیس راس است، بخصوص آنکه آقای راس بارها فلسطینیها را سرزنش کرده است که چرا پیشنهاد باراک در کمپ دیوید را نپذیرفتند.
قاعدتا اگر نظر دنیس راس و همکارانش همان فرمول کمپ دیوید در سال 2000 باشد، نمیتوان آنان را سفیر صلح نامید، مگر اینکه آنها در این سالها به لزوم تاسیس کشور مستقل فلسطینی در تقریبا تمام سرزمینهای اشغالی جنگ ژوئن 1967 با پایتختی بیتالمقدس شرقی باور کرده باشند.
به هر حال، جای این نگرانی وجود دارد که اگر بنیامین نتانیاهو رهبر حزب لیکود در انتخابات پارلمانی فوریه آینده در اسرائیل نخست وزیر شود، آقای اوباما از اعمال فشار لازم علیه او برای ارائه امتیازهای کافی به فلسطینیها طفره رود و یا به علت شهرتش به بی التفاتی نسبت به امنیت اسرائیل، عملا در برابر نتانیاهو از خود ناتوانی نشان دهد.
ضعف رئیس جمهور آمریکا در برابر جناح راست اسرائیل، قاعدتا تصویری چهرهای ناتوان از آقای اوباما در سطح جهان ترسیم میکند مسالهای که میتواند سرنوشت جیمی کارتر را برای باراک اوباما رقم بزند.
همانطور که جوزف بایدن معاون آقای اوباما پیش بینی کرده است، قاعدتا در شش ماه نخست ریاست جمهوری اوباما، قدرت های مخالف آمریکا – که منظورش ظاهرا روسیه است - در صدد بر میآیند که اراده وی را از طریق بحران سازی بیازمایند.
آقای بایدن توضیحی در باره نوع واکنش آقای اوباما به این نوع بحران سازیها نداده است، از همین رو، مشخص نیست که چرا مردم آمریکا به رغم وجود چنین خطری، اوبامای جوان را بر مک کین پیر ترجیح دادند.
در هر صورت، مساله فلسطین، آزمون بزرگی برای اوباما محسوب میشود. او اگر در این مورد از خود ضعف نشان دهد، در حوزههای دیگر هم نخواهد توانست اقتداری از خود به نمایش بگذارد.
نتیجه این رفتار آن میشود که آقای اوباما نیز مانند آقای کارتر چهار سال بیشتر در کاخ سفید باقی نماند و جانشین او فردی نظیر رونالد ریگان شود یعنی یک کابوی واقعی!