در که باز میشود و پیرمرد زندهدل عصازنان از پلهها به زیر میآید تا در زیرزمین حزب قرار گیرد، همه به احترام او برمیخیزند و او با خاکساری به همه احترام میگذارد و در جای خود مینشیند تا تجربه دهها سال مبارزه و ایستادگی شکست و پیروزی، شکنجه و رهایی را با جوانانی از دو نسل بعد در میان بگذارد. همه میدانند که او گوهر گرانبهایی است که حاصل رنج یک ملت است. مردی که نماد قرن چهاردهم هجری شمسی ایران است و لحظه لحظه آن را با گوشت و پوست خود تجربه کرده است. در خانوادهای رشد کرده که ایمان به خدا و باور به اسلام را با جمعیت ملی و وطندوستی چنان درهم آمیخته است که مکتب نوینی از دینداری ایرانی را ترسیم کرده است. اما این انسان بزرگ زمانی که جوانی به سخن مشغول میشود، سرتاپا گوش میشود و چون جوینده علم و پوینده حقیقت چنان با توجه عمیق به سخنان آن جوان که شاید نواده او محسوب شود، گوش فرامیدهد که اگر کسی او را نشناسد گمان میکند یک فرد بسیار عادی کوچه و بازار است. این ادب و متانت او و سعه صدر و گشادهروییاش چنان حاضران را جذب میکند که کسوت او نیز درسآموز میشود؛ چه رسد به تحلیلهای عمیق و روشنگری که ارایه میدهد. او آنچنان از خود گذشته است و خود را فدایی حقیقتی که همه زندگی خود را به پای آن گذاشته است، میداند که کسی سراغ ندارد از رنج بیشماری که کشیده است، بگوید. او آنچنان انساندوست است که کسی ندیده او لحظهای از مسایلی که بر او رفته است بنالد یا حتی گله کند. اگر هم انتقادی دارد آنچنان از سر دلسوزی و خیرخواهی بیان میکند که گویی وجود او همه رحمت و شفقت است و مهربانی و ذرهای کینه و انتقام در او راه ندارد. اینک این شخصیت کمنظیر و بیبدیل، رخ در نقاب خاک کشیده و نزدیک به یک قرن است که رنج آسوده شده و بیشک حاصل تلاش خالصانه و مخلصانه خود را در پیشگاه ربالارباب و اولیای عظام خواهد یافت. اما رنج نسل ما و نسلهای بعدی باقی خواهد ماند که چه آسان سرمایههای معنوی خود را از دست میدهد و چه کم از فیوضات آن بهرهمند میشود. و چه زیانکار هستند کسانی که خود و دیگران را از چنین گنجهای نابی محروم میکنند. رحلت آقای عزتالله سحابی نقصان بزرگی برای جامعه ایران و خصوصا سیاستورزانی است که سخت به او دل بسته بودند و منش و روش او را بهترین میدانستند. سلام و رحمت و برکت خداوند بر او و بر پدر بزرگوارش و بر خاندان مکرمش باد و صبر ما در عزای او بلند.