اینک جامعه مدنی ایران رهبران به خون خفتهای دارد. رهبرانی که فقط میخواستند بدانند با رأی آنها چه کردهاند؟ در جمع آن همه عزیز که در خون خفته یا در زندانها آرزوی مرگ میکنند، “ندا” نمادی شده است تاریخ ساز و همه آن دلاوران را نمایندگی میکند. حضورش ادامه حضور زنان جان نثاری است که در کودتای 28 مرداد 1332 خود را زیر تانک کودتاچیان انداختند. نماد زنان پر شوری است که جوخههای اعدام دهه اول انقلاب را پر خون کردند. ندا رهبر و نماد امروزی ملت ایران است که حقوق انسانی خود را با حضور و سکوت مطالبه کرد. گرامیداشت ندا تأکیدی است بر ضرورت ادامه حضور مدنی و مسالمت آمیز ایرانیان که به کمتر از حقوق شهروندی و به کمتر از مفاد و مندرجات اعلامیه جهاین حقوق بشر رضایت نمیدهند. اما این ستایش، انکار نقش و تأثیر سلسلهای از جان باختگان نیست که خاک ایران را از مهاجمان عراقی باز پس گرفتند.
“ندا” را هزینه می کنیم برای التیام بخشیدن به زخمهایی که جامعه دو قطبی شده ایران از آن رنج میبرد. ندا قهرمان دوران صلح است. قهرمان دورانی است که دشمن خارجی وارد خاک نشده، اما احساس نا امنی بیداد میکند. زندگی خصوصی، اجتماعی و مدنی پلیسی شده، بی آنکه حمله و هجومی از سوی خارجی صورت گرفته باشد. ندا نماد مردمی است که ناگزیر شدهاند ابتداییترین حقوق انسانی را به قیمت بذل جان از حاکمان داخلی مطالبه کنند. با دست خالی و در نهایت با پوشیدن دستبند و سربند به رنگ سبز سینه را آماج سلاح سرد و گرم کرده و در سکوتی پرمعنا فریاد میزنند از وضع موجود راضی نیستند و به ضرورت “تغییر” ایمان آوردهاند. رهبران جوانان ایرانی در جنگ هشت ساله با عراق روی مین جان باختند، تانک های عراقی را که وارد خاک دشمن میشدند یک تنه منفجر کردند. افسوس احساسات پاکشان تبدیل شد به ابزاری برای کاسبی. از خون آنها برج ها ساخته شد و حسابهای ارزی شخصی و باندی فربه شد. با آنها کاسبی ایدئولوژیک کردند. تا توانستند به آزادیهای اجتماعی زنان و مردان تاختند به نام “شهید”، اما به کام خویش. دیوار کشیدند و جمعیت را دو شقه کردند. شهید فهمیده نوجوان 13 سالهای که جان باخت تا تانک متجاوز دشمن را دود کند قهرمان همه ایرانیان است. متعلق به همه ایرانیان است. اما آنقدر در بوق و کرنا نام عزیزش را تبلیغاتی و تجاری کردند که تبدیل شد به نمادی از یک قطب جامعه ایران که باید همواره با آن قطب دیگر دست به یقه بشود. تبدیل شد به نمادی از جوانان مهاجم و خشونت ورز که فقط با دشمن خارجی و متجاوز نمیجنگند، بلکه گریبان دوست و هموطن و همسال و همکلاس خود را میگیرند و برای خوش آمد تبلیغاتچی های سودجو در صورت لزوم دشنهای و گلولهای نثار مردم میکنند. این برادرکشی، این خواهرکشی، این بالا بردن دیوار و فاصله انداختن در جمع جوانان کشور با هدف کاسبی و دزدی و سوءاستفاده از خون دلاوران جنگ چرا اجرایی شد؟ قا بل فهم است: بستر امنی می خواستند برای ماندگاری افراد و دستجاتی که پاسداری از ارزشها را دستمایه مال اندوزی و ظلم بی حساب کردهاند. فضا را فقط برای وابستگان خود امن میکنند و برای دیگران نا امن. همین رمز ماندگاریشان است. اینک معادلات به هم میخورد. فضا از هر دو سو نا امن شده است. در نقطه اوج این نا امنی است که خاک بوی خون جوانانی گرفته که در دوران صلح جان نثار می کنند و میخواهند از شادمانیهای زندگی و حقوق بنیادی خود بهرهمند بشوند. وقتی قلب شان را میگذارند درون یک ورقه رأی و توی صندوق می اندازند، دنبالش را می گیرند، رهایش نمیکنند، میخواهند بدانند پاره قلب شان را کجا دارند هزینه میکنند؟ جوانانی که در دوران صلح بالنده شدهاند به مدیرانی که خود تبدیل شدهاند به چرخهای تانک دشمن اخطار میکنند وقتش رسیده تا تجاوز به حقوق شهروندی را پایان بدهند. آنها در همان خط شهید فهمیده راهی شدهاند. در خط مواجهه مستقیم، اما مسالمت آمیز با متجاوز.