وضعیت فرهنگی جامعه خوب نیست!

نویسنده

» گفت و گو/ حرف های کارگردان فیلم

“ترنج” تازه‌ترین فیلم مجتبی راعی که این روزها روی پرده رفته، اثری متفاوت درباره توجه به معنویت، اصالت فرهنگی و ذخایر ارزشمند هنری جامعه ایرانی است. تجربه‌ای جدید در کارنامه فیلمسازی که در تمام سال‌های فعالیتش نشان داده دغدغه‌هایش را به هیچ بهانه و بها فراموش نمی‌کند و همواره سینما برایش رسانه‌ای موثر و جذاب برای روایت قصه‌هایی است که ذهن و درون ما را متوجه نکاتی می‌کنند که از آنها غافل مانده‌ایم.

 

گفته بودید بعد از “تولد یک پروانه” ایده‌ای برای شما مطرح شد و آن ایده شما را رها نکرد ولی هر بار خواستید به سراغ آن بروید مسائل مختلف باعث شد نتوانید آن را به فیلم تبدیل کنید. یک بار خواستید آن را بسازید، فیلم‌نامه‌اش هم با نام “ سفر به تاکستان” در مجله‌ فیلم‌نگار چاپ شده بود، ولی چون جنبه‌ ادبی آن بیشتر بود باز هم موفق به ساخت این فیلم نشدید. تا این‌ که در سال ۹۰ این امکان برایتان به وجود آمد. زمانه‌ شما در سال ۹۰ صاحب چه ویژگی‌ و ساختاری بود که باعث تحقق چنین ایده‌ای شد؟

وجه کلی‌تر ماجرا این است که من همیشه فکر می‌کنم بخشی از فرهنگ ما قابل افتخار است، همان بخشی که مولانا، عطار و حافظ آن را نمایندگی می‌کنند. این وجه متعلق به یک ایران فرهنگی است که از ایران سیاسی و جغرافیایی امروز بسیار بزرگ‌تر است، یعنی این فرهنگ در تاجیکستان، آذربایجان، افغانستان و قسمتی از پاکستان هم وجود دارد. من برای فیلم تولد یک پروانه به سنگاپور رفته بودم، در بازار آن کشور پیرمردی هندی از من پرسید کجایی هستی؟ و تا من گفتم ایرانی، گفت شکر خدای را عزّ و جل … هر نفس که فرو می‌رود ممد حیات است و چون برمی‌آید مفرح ذات. مغازه‌داری هندی در آن کشور خیلی روان گلستان سعدی را می‌خواند، و من خیلی حیرت کردم. گفتم چطور این‌ها را بلدی؟ گفت من متعلق به نسل گذشته‌ی هند هستم که آشنایی با فرهنگ ایرانی در میان اشراف آن‌ها یک امتیاز بود و به فرزندانشان در مدرسه زبان پارسی را به خاطر سعدی و حافظ یاد می‌دادند. خانواده‌ی ما خیلی پولدار بود و در مدرسه این‌ها را یاد گرفتم و از آن زمان قطعاتی از ادبیات فارسی را حفظ هستم. من به این موضوع فکر کردم که این چه فرهنگی است که آدمی هندی در سنگاپور این‌طور با آن در ارتباط است. به نظر من این فرهنگ در ادبیات ثبت شده و ادامه پیدا کرده است. یکی از ویژگی‌های مهم این فرهنگ داستان‌گویی است. منهای حافظ که غزل‌سراست همه داستان‌گو هستند و داستان‌های زیادی گفته‌اند. فرهنگی که داستان‌گوست، حتماً می‌تواند وارد سینما بشود. این داستان‌ها با مدیوم ادبیات گفته شده و ماندگار شده اند. تولد یک پروانه تلاشی بود برای نشان دادن این‌که چه میزان این برخورد را می‌توان به حوزه‌ی سینما وارد کرد.

 

مراحلی باید طی می‌شد تا شما این فیلم را بسازید، می‌خواهم بدانم گذر زمان باعث این اتفاق شد یا شرایط اجتماعی زمان وقوع آن را تعیین کردند؟ این احساس چگونه در شما ایجاد شد؟

واقعیت این است که ما از نظر فرهنگی در شرایطی قرار نداریم که بگوییم آگاهی فرهنگی وسیعی در جامعه و در مدیریت جامعه‌ ایرانی هست که ما را به سمت و سوی خاصی می‌برد. سینمای ما چندپاره است و هرکس به‌طور جداگانه برای خودش کار می‌کند و مدیریت آگاه فرهنگی وجود ندارد. اگر کسی در سینما کار مهمی انجام می‌دهد نتیجه‌ی تلاش خود اوست، سینمای ما محصول تلاش‌های فردی آدم‌هاست. شاید در دهه‌ی شصت عده‌ای با آگاهی سعی کردند سینمای بعد از انقلاب را سامان بدهند و در آن دوره تصمیم‌گیری آگاه فرهنگی وجود داشت، ولی بعد از آن دائماً از چنین مسیری دور شدیم و الآن دیگر آدم‌ها کار خودشان را انجام می‌دهند. جواب سؤال شما این است که بیشتر در من این شرایط به وجود آمد که احساس کردم می‌توانم از آن داستان سینما بسازم. البته در عین حال مدیری هم پیدا شد که به من اعتماد کرد. چون سناریو منطبق بر این فیلم نیست سناریو دستور ساخت چنین فیلمی است، آن هم در ذهن من. گفتم آن دو فیلم را ساخته‌ام و این هم سومی آن‌هاست و او به من اعتماد کرد، اعتمادی که برای من بسیار مهم بود چون اجازه داد این فیلم را بسازم. تقریباً همه‌ی فیلم‌سازان دنیا سناریوهایی دارند که آرزو دارند آن‌ها را بسازند و شرایط ساخت برایشان فراهم نشده است، این سناریو از همان‌ها بود که می‌توانست داغش بر دلم بماند، خوشحالم که این‌طور نشد و توانستم این فیلم را بسازم.

 

چطور به نام ترنج رسیدید؟ “ تولد یک پروانه”، “ سفر به هیدالو” و “ ترنج”. انتخاب این نام‌ها اتفاقی بود یا بر اساس دغدغه‌های ذهنی خاصی انتخاب شدند؟

اساساً این مسیر باید خودش برای خود تصمیم بگیرد و از پیش نمی‌توان برای آن تصمیم گرفت. مسیر این نوع سینما که مسیر کاملاً رنج‌باری است، در زمان سناریونویسی و ساخت کشف می‌شود. وقتی شما کلیشه‌ مشخصی دارید، مثلاً یک نفر دزد است و پلیس قرار است او را دستگیر کند، این کلیشه بارها در تاریخ سینما ساخته شده و شما می‌توانید بر اساس آن‌ها کار کنید. فیلم‌سازانی که در مسیرهای کلیشه‌ای حرکت نمی‌کنند و مسیر جدیدی را انتخاب می‌کنند همه چیز را باید در حین سناریونویسی و ساخت کشف کنند. به همین دلیل در ساخت این فیلم‌ها به یک تیم همدل نیاز دارید و اگر تیم خوبی نداشته باشید این نوع فیلم‌ها نابود می‌شوند. من در هر سه فیلم چنین تیمی داشتم، تیمی که متوجه بودند قرار است چه کاری انجام بدهیم و به درست انجام شدن کار کمک می‌کردند.

 

هر فیلم همیشه با یک تیم شکل می‌گیرد، وجه تمایز تیم شما چه بود؟

بعضی اوقات افرادی حرفه‌ای هستند، مثلاً فیلم‌بردار حرفه‌ای به همه‌ ویژگی‌های فیلم‌برداری که شامل نور، کمپوزیسیون، پرسپکتیو و … مسلط است و از هر چه قرار است فیلم بگیرد خیلی خوب این کار را انجام می‌دهد، هر عنصر اضافه‌ای را حذف می‌کند و کادر بسیار زیبایی درست می‌کند ولی در آفرینش فیلم مشارکت نمی‌کند. این تصاویر خوب را تحویل می‌دهد و دیگر مسؤولیت این‌که این تصاویر چگونه هستند با او نیست.

 

یعنی خود را یک مأمور نمی‌داند بلکه یاری است در کنار دیگر اعضای تیم.

بله، این‌ افراد می‌آیند و آماده‌اند تا رنج بکشند. گاهی اوقات که فکر می‌کنیم این پلان به‌خوبی نمی‌تواند منظور ما را منتقل کند، همه کمک می‌کنند و شکل درست را پیدا می‌کنند و خیلی اوقات همان بچه‌ها این شکل درست را پیدا می‌کنند. زمان ساخت تولد یک پروانه در جایی که ناپدری به پسر می‌گوید مادرش فوت شده است قرار بود یک دویست تومانی که آن زمان پول کمی نبود به پسر هدیه بدهد. من احساس می‌کردم این پسر که خیلی مغرور است نباید این پول را بگیرد، ولی در عین حال می‌خواستیم این ارتباط برقرار بشود. یدالله نجفی که صدابردار فیلم بود گفت ناپدری پول را در جیب پسر بگذارد، او هم پول را از جیبش بیرون نمی‌اندازد و هم نمی‌گیرد و تشکر کند؛ این پیشنهاد خیلی خوبی بود. صدابردار ما می‌داند که من دنبال چه چیزی هستم و چون یار است ایده‌های خوبی می‌دهد. در این نوع فیلم‌ها همه‌ی تیم، همه‌ی آن‌هایی که درک می‌کنند قرار است چیزی خلق بشود، کمک می‌کنند و در این خلق شریک می‌شوند.

 

وضعیت سینما را چطور می‌بینید؟

وضعیت فرهنگی جامعه خوب نیست و سینما هم بخشی از آن است، که به نظر من از سایر بخش‌ها وضع بهتری دارد. بعضی از هنرهای دیگر خاموشند و به‌سختی سوسو می‌زنند. سینما به نسبت آن‌ها موقعیت خوبی دارد. مهمترین ابزار معرفی یک کشور در جهان امروز سینماست، البته آن نوع سینمای مبتذل که برای فروش ساخته می‌شود و عمدتاً از کلیشه‌های ثابت‌شده‌ استفاده می‌کند هیچ کشوری را خوب معرفی نمی‌کند. وقتی کسی فیلمی می‌بیند که هویت ایرانی دارد متوجه می‌شود هویتی در این فیلم هست که با هویت خود او متفاوت است. اگر ما به‌خوبی از یک فیلم غربی تقلید کنیم و در کشور فروش خوبی داشته باشد وقتی یک غربی این فیلم را می‌بیند می‌گوید من خودم اصل این فیلم را دارم، چرا باید از کپی آن که حداکثر برابر اصل است لذت ببرم. فیلم‌هایی که هویت ایرانی دارند توسط دیگران تشخیص داده می‌شوند و همین عامل جذابیت فیلم برای آن‌هاست. یک خانم خارجی به من می‌گفت زبان فارسی خیلی زبان عجیبی است در یک فیلم ایرانی دیدم مادری با فرزندش دعوا می‌کرد، ولی آهنگ صدایش آهنگ دعوا نبود، انگار داشت آواز می‌خواند. این‌قدر این زبان آهنگین و زیبا بود من حیرت کرده بودم که این مادر دارد بچه را با این زبان دعوا و تنبیه می‌کند. با خودم گفتم این چه نوع فرهنگی است که وقتی می‌خواهد دعوا کند زبانش این‌قدر آهنگین و لطیف است. منظورم این است که خود مخاطب تشخیص می‌دهد. من در جشنواره‌ای داور بودم و فیلمی از زمان پیری اوشین دیدم. اوشین در ذهن ما با دوبله‌ی فارسی جا افتاده است و این‌جا خودش به زبان ژاپنی حرف می‌زد، من اصلاً باورم نمی‌شد که زبان آن‌ها این‌قدر بریده‌بریده، مقطع و محکم است. می‌خواهم بگویم این‌ها امتیازات فرهنگ ماست که در سینما دیده می‌شود و ما باید از این موضوع استفاده کنیم. لزوماً فیلمی که از ما زیاد تعریف می‌کند، معرف هویت فرهنگی ما نیست و فیلمی که از ما انتقاد می‌کند حتماً مردود نیست چون ما تنها در یک صورت می‌توانیم انتقادات را رد کنیم که بگوییم ما قبلاً به جهان گفتیم که در جامعه‌ ما هیچ مشکلی اتفاق نمی‌افتد، شما قتل انجام می‌دهید ولی ما هیچ‌کس را نمی‌کشیم، شما دعوا می‌کنید، خیانت می‌کنید و سر همدیگر کلاه می‌گذارید اما ما هیچ‌کدام از این کارها را نمی‌کنیم. کسی که مدعی چنین جامعه‌ای باشد از هر انتقادی در فیلم ناراحت می‌شود. اما من می‌گویم عده‌ای در سینما دوست دارند به هر قیمت جایزه بگیرند و بنابراین سیاه‌نمایی هم می‌کنند، اما ما با چوب آن عده نباید سینما را بزنیم. کسی که این کار را می‌کند به ملت ایران خیانت می‌کند، سینمای ایران بهترین وسیله برای معرفی فرهنگی ایرانی و شیعی به جهان است و ما باید از این قابلیت‌ها استفاده کنیم.