توبه، راه رهایی است

نویسنده
سهراب اشرف

» وبگرد

در وبگردی این شماره روز، دیدگاه یک وبلاگ نویس در خصوص انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران را می خوانیم، با زیر سئوال رفتن پایه های نظری مقالات اخیر اکبر گنجی آشنا می شویم، دیدگاه یک وبلاگ نویس منتقد جنبش سبز در خصوص نامه خانواده زندانیان سیاسی به مراجع قم را از نظر می گذرانیم و با تغییراتی که یک وب نگار در وبلاگ نویسی خود قرار است ایجاد کند، آشنا می شویم.

همزمان نظریات یک طلبه وبلاگ نویس در ارتباط با نمایشگاه مطبوعات و اسنفدیار رحیم مشایی رامی خوانیم و در کنار آن نقد یک بلاگرپیرامون مصاحبه یک رسانه فارسی  با یک فعال سیاسی را مرور می کنیم.

 

از ترور اساتید پزشکی تا انحلال دانشگاه

“بی تا” نویسنده وبلاگ پنجره است و دل گرفته از انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران توسط دولت محمود احمدی نژاد. او از شوکه کننده بودن چنین خبری می نویسد و اینکه وقتی برای آگاهی از درستی خبر انحلال به سایت دانشگاه رجوع می کند او را “بی چک و چانه” به سایت دانشگاه تهران رهنون ساخته اند؛ جایی که با پیام دکتر باقر لاریجانی رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران مواجه می شود.

بی تا از “تصرف” دانشگاه علوم پزشکی ایران توسط نیروی انتظامی سخن می گوید. او همچنین عدم واکنش اساتید و دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی به ترور سه استاد پزشکی و  فوت مرموز پزشک کمپ کهریزک  را عاملی می داند که باعث شده است، دولت این دانشگاه را “کبریت بی خطر” بداند: “در مملکتی که محمدرضای رحیمی غربی ها را دور می زند، رییس جمهورش فتنه را دور می زند و رهبرش تحریم ها را… دانشگاه علوم پزشکی ایران مناسب ترین گزینه بود.”

 

اکبر گنجی، اوستایی با پیچ گوشتی چهار سو

وبلاگ از سرزمین پست به تازگی با انتشار یادداشتی در نقد اکبر گنجی به روز شده است. علی هنری نویسنده این وبلاگ در مطلبی با عنوان  سه دهه تحول اجتماعی و بی خبری اکبر گنجی کوشیده است پایه های نظری استدلال های مقالات اخیر آقای گنجی را سست کند. علی هنری معتقد است نظریه “بسیج منابع” که گنجی آن را مبنای تحلیل خود از جنبش سبز قرار داده است به دلیلی شرایطی که شارحان برای بسط آن در جوامع در نظر گرفته اند، قابل استناد در خصوص شرایط حاضر ایران نیست. او در این ارتباط می نویسد: “گنجی استناد به نظریه‌ای کرده است که اساسا قابل استناد در این موضوع نیست. نتیجه‌گیری گنجی در جنبش اجتماعی نبودن جنبش سبز با استفاده از نظریه بسیج منابع و هم‌خانواده‌های آن، مانند آن است که اوستایی برای بازکردن پیچ دوسویی از پیچ‌گوشتی چهارسو استفاده کند و چون موفق نشود با لحنی کارشناسانه در پیچ بودنِ آن پیچ تشکیک کند.”

او معتقد است “گرته برداری سطحی” از مفاهیم و نظریات جوامع متفاوت با ایران باعث شده است نتایج مقالات اکبر گنجی با واقعیات مشهود که بسیاری آن را حس و لمس می‌کنند ناخوانا باشد.

 

در نفی و اثبات رحیم مشایی

اما محمد، وبلاگ نویس طلبه ای است که نام وبلاگش را گذاشته است طلبه ای از جنس تو.  محمد در شرح بازدیدش از نمایشگاه مطبوعات، از پارادوکسی نوشته است  که غرفه دو خبرگزاری “ارزشی” و “ولایی” در مواجهه با اسفندیار رحیم مشایی  بروز داده اند. به نوشته این وبلاگ نویس، در یکی از غرفه ها سخنرانی های رحیم مشایی پخش می شده است و صاحبان غرفه می گفته اند: “می خواهیم مردم همه صحبت های مشائی و نه تکه ای از آن را بشنوند و بعد در مورد ایشان قضاوت کنند.”

اما خبرگزاری دوم، تصاویر مشائی در کنار هدیه تهرانی – سوپر استار سینمای ایران – را به همراه نامه آیت الله خامنه ای گذاشته که بر کنارگذاری رحیم مشایی از معاونت ریاست جمهوری تاکید دارد.

محمد با تاکید بر اینکه این دو خبرگزاری با فاصله کم، توان  خود را برای “اثبات و نفی” رحیم مشایی گذاشته اند، همزمان از التهاب “جنگ نرم” سخن می گوید و از “کم بصیرتی” محمود احمدی نژاد می نویسد: “اگر میدان جنگ نرم پر التهاب است، برای ریاست شورای عالی فرهنگی (جناب رئیس جمهور) کم بصیرتی است که توان نیروهایش را اینگونه هدر بدهد.”

 

در نکوهش شهرت کاذب

حامد قدوسی پست اخیر خود با تیتر “من خمشم خسته گلو” را بی ملاحظه و راحت ترین نوشته در دو سال اخیر می نامد. نوشته اخیر در باب نحوه وبلاگ نویسی اش است. او با اشاره به شش سال وب نگاری تصریح می کند: “در این مدت یکی از اصولی که داشتم و کمابیش بهش پای‌بند بودم و خواهم بود این بود که وبلاگ‌نویس نیستم. یکی دوبار از دستم در رفت و بعد از آن به همه درخواست‌هایی که می‌خواستند به عنوان وبلاگ‌نویس چیزی بگویم یا بنویسم یا مصاحبه‌ای بکنم جواب منفی دادم.”

آقای قدوسی وبلاگ نویسی را نه یک ماموریت ویژه بلکه وسیله ای برای گفتگو با دیگران می داند. او با اشاره به اینکه دو تجربه مواجهه با “حباب اسمش” آزار دهنده بوده است در خصوص “رسانه ای شدن” و بیرون افتادن از خلوت به نابود گری “شهرت کاذب” اشاره می کند تا بنویسد: “امثال ما چه بسا حب پول و مقام نداشته باشیم ولی حس شهرت بدجور کیفورمان می‌کند. “

 

راه رهایی فتنه گران، توبه است

اما در گوشه دیگر از وبلاگستان پارسی، مهدی سعیدی نویسنده ای است که جنبش مخالفان دولت را “فتنه” می نامد و یکی از آخرین پست های خود را در این ارتباط می نویسد. نگارنده بیم موج به “مظلوم نمایی فتنه گران” اشاره و نامه اخیر خانواده های زندانیان سیاسی به مراجع قم را در راستای یک “سناریو” دانسته است. خانواده زندانیان سیاسی قم از مراجع تقلید خواسته بودند همزمان با سفر آیت الله خامنه ای به شهر قم، از وی در خصوص دلایل بازداشت عزیزان آن ها پرسش شود.

آقای سعیدی معتقد است این اقدام برای تحت الشعاع دادن سفر رهبر جمهوری اسلامی انجام شده است. تحلیل دیگر نویسنده پست “مظلوم نمایی و تفرقه افکنی” به تلاش امضا کنندگان نامه برای رو در رو قرار دادن روحانیت و مراجع عظام تقلید و “نظام اسلامی” اشاره می کند. مهدی سعیدی همچنین مقایسه ای که امضا کنندگان نامه میان برخورد پلیس فرانسه با اعتصاب میلیونی در این کشور با سرکوب جنبش سبز توسط نهادهای نظامی و شبه نظامی ترتیب داده اند را مورد انتقاد قرار داده است. این وبلاگ نویس به خانواده زندانیان سیاسی گوشزد می کند: “راه رهایی” همسران و فرزندانتان از بند،  نه “تداوم فتنه گری” و ایستادگی در برابر نظام اسلامی، بلکه “توبه عزیزانتان” از اقدامات ناصواب انجام داده و بازگشت به آغوش ملت و نظام اسلامی است.

 

حق تردید در تقلب

اما در وبلاگ سیبستان، یک مصاحبه تلویزیونی مورد نقد قرار گرفته است. مهدی جامی نگارنده این وبلاگ با نگاشتن مقدمه ای یک بندی در خصوص ویژگی های لازم برای یک مجری، مصاحبه اخیر بخش فارسی صدای آمریکا با هوشنگ امیر احمدی را نمونه یک مصاحبه “ دلبخواهی و غیرحرفه ای ” توصیف کرده است. آقای جامی با این توضیح که “حق موافقت با احمدی نژاد و تردید در وجود تقلب موثر همانقدر حق است که حق همجنسگرا بودن”، می پندارد اگر مجری یک برنامه انتظار داشته باشد همه مثل او فکر کنند، نمی تواند نماینده خوبی برای “جنبش مردم ایران” باشد.

وبلاگ سیبستان بر آن است که در حالی که منتقدام به نقد دستگاه فکری “اقلیت حاکم بر وطن” مشغول هستند، اما اندیشه همان اقلیت، در میان منتقدان سر بر آورده است.

 

آخر

حسن ختام وبگردی امروز را از وبلاگ کند ذهن بیش فعال برگزیدیم. جایی که نویسنده در باب “آرامش” نوشته است: “ما آرامش نداریم. زندگی یعنی همین. اصلا همین است که زنده ایم! به قول شاعر ما زنده بر آنیم که آرام نگیریم”.