روزنامه نگاری در انتظار اوباما

نویسنده

» گزارش نیویورکر

لورا سکور

 

ممکن است روزنامه نگاران ایرانی از برخی خطوط قرمز عبور نکنند. آنها نمی توانند به رهبر توهین کنند و احکام اسلام را زیر سووال  ببرند یا درباره برنامه های اتمی ایران ابراز تردید کنند. و به گفته مسیح علینژاد، روزنامه نگار 33 ساله ایرانی که برای خبرگزاری ایلنا، و روزنامه اصلاح طلب اعتماد ملی کار می کند، از بعد از انقلاب سال 1979 در ایران، روزنامه نگاران ایرانی حق ندارند با مقامات آمریکایی مصاحبه کنند.

 

 اعمال این قانون کار سختی نیست زیرا در ایران هیچ مقام آمریکایی، هیچ سفارت خانه آمریکایی و هیچ ملاقاتی  وجود ندارد و به همین دلایل سرپیچی نکردن از آن هم آسان است. اما زمانی که رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، در جریان دیدارش از سازمان ملل در سال 2008، با رسانه های آمریکایی گفتگو کرد، مسیح علینژاد هم به این فکر افتاد که چرا او با رئیس جمهور آمریکا مصاحبه نکند.

 

در سال 2008  پس از آن که جرج بوش پیشنهاد رئیس جمهور ایران را برای جلسه بدون سانسور رودررو رد کرد، علینژاد پیشنهاد کرد که با احمدی نژاد  بنشیند و در ستون خودش نوشت: آقای احمدی نژاد، “با من سخن بگو” البته اگر “جراتش” را داری. احمدی نژاد هیچ گاه با او صحبت نکرد. علینژاد در سال 2005 از پوشش خبر مجلس ایران منع شد،به این دلیل  که او فیش حقوق نمایندگان پوپولیست مجلس را که به دروغ ادعا کرده بودند که حقوقشان کم شده، برملا کرد. یک سال بعد مقاله ای را منتشر کرد که در آن رفتار مردم را در جریان  سفرهای استانی احمدی نژاد به زمان غذا دادن به دلفین ها در آکواریوم تشبیه کرد که اگر دلفین ها به اندازه کافی گرسنه باشند، برای گرفتن غذا حاضرند بخوانند و برقصند. دادگاه حکم بازداشت او را صادر کرد.

 

خوشبختانه او برای خواندن انگلیسی به مدت یکسال به آکسفور دعوت شده بود. او ویزای انگلستان را یک فرصت طلایی گرفت، نه برای فرار از ایران بلکه برای استفاده از بهترین موقعیتی که برای یک خبرنگار پیش می آید. اگر یک  مقام آمریکایی وجود داشته باشد که ملاقات با او ارزش ریسک کردن را داشته باشد، باراک اوباماست. مسیح علینژاد در سخنرانی های اوباما چیزی جز هوشمندی، فروتنی و وقار ندیده است. او همچنین انعکاس سخنان مارتین لوتر کینگ را در اوباما یافته است. و مثل خیلی از ایرانیانی که با آنها صحبت کردم، به وجود رابطه ای میان  مبارزه حقوق مدنی آمریکا با مبارزات خودشان یافته اند که به زعم آنها این موضوع باعث  شد که  اوباما در انتخابات برنده شود. اگر او با یک ویزای خبرنگاری آمریکا  قصد داشت از تهران به واشنگتن پرواز کند، احتمالا در فرودگاه متوقف می شد. اما از لندن رژیم ایران نمی توانست مانعی بر سر راه او باشد.

 

 او از آکسفورد، به مردی نامه نوشت که تازه رییس جمهور آمریکا شده بود:

 با پذیرش شرکت در این مصاحبه، و با گفتگو با نماینده واقعی مردم ایران به جای دولت محافظه کار، شما اولین و مهمترین قدم را به سوی شکستن سدهای مصنوعی و سیاسی بین این دو ملت بزرگ برمی دارید.

وی در ادامه نوشت:

 من هیچگاه ناامید نشده ام از اینکه برای ایجاد “تغییر” در ساختار سیاسی ایران،  ”امیدی” وجود دارد. من امیدوارم که ما بتوانیم دموکراسی صلح آمیز  را به ایران بیاوریم طوری که بتوانیم در آزادی زندگی کنیم و نفس بکشیم.

 

 علینژاد در کمال تعجب پاسخ سریع نامه اش را دریافت کرد. یک مقام سفارت آمریکا در لندن موافقت کرد که نامه را به واشنگتن بفرستد و او را برای یک جلسه به سفارت دعوت کرد. کارمند آمریکایی که او ملاقات کرد، پرونده قطوری  شامل همه مقالات در دسترس به زبان انگلیسی در مورد علینژاد در دست داشت. اما رفتارش “محترمانه” بود. او گفت: “ما می دانیم شما که هستی. یک بانوی سرسخت”.

 

سپس از علی نژاد خواست  معرفی نامه ای از روزنامه اش بیاورد. اما او حتی از نقشه اش  با سردبیرش صحبت نکرده بود. این کاراقدامی غیرقانونی وغیرقابل قبول بود. پس برادرش را به دفتر اعتمادملی فرستاد که آنها را متقاعد کند   مخالف ایران نیست. اولین سوالم این بود که انتظار آن را ندارم که ایالات متحده یا هیچ کشور غربی دیگری دموکراسی را به ایران بیاورد، اما شعار شما “تغییر” است، پس مهمترین نشانه تغییر در مورد ایران چیست؟   در 16 مارس 2009،  برگه ای به سفارت ایالات متحده فرستاده شد که ماموریت کاری علینژاد را تایید می کرد.

 

 

 در ماه آوریل ، علینژاد مطلع شد که ویزای آمریکایش صادر شده است. تصمیم گرفت که ابتدا به ایران سفری بکند. در زمان ورود به تهران، گذرنامه اش توقیف شد و به مدت دو ساعت در مورد برنامه اش برای مصاحبه با اوباما بازجویی شد. برنامه سفر دوهفته ای تبدیل به دو ماه شد. در حالی که در ایران، ایمیلی گرفت که از او برای  پوشش اولین سخنرانی اوباما برای دنیای اسلام  به قاهره دعوت شده بود. که دعوت غیر معمولی برای یک خبرنگار رسانه ای ایران بود. او آروز داشت برود اما  گذرنامه اش هنوز در اختیار مسئولان ایران بود.

 

  بعد از آن در دوره فعالیتهای مربوط به انتخابات 22 خرداد، یک روز که به خانه برگشت، دید که ماشینش را داغان کرده  اند و کارت خبرنگاری و ضبط صوتش را  خرد شده در زیر یکی از چرخ ها پیدا کرد. پیام را گرفت؛ وقت رفتن بود. گذرنامه اش را به موقع گرفت تا  درست پیش از انتخابات ایران را ترک کند. به او از طریق سفارت گفته شد که اعتراضات در کشورش و پاسخ خشن حکومت امکان دیدارش را با  اوباما کم کرده است. او معترض بود:“این که تقصیر من نیست.” و به هر حال به آمریکا آمد.

 

اکنون او دو هفته در آمریکا است و ویزایش سه ماهه است. تا کنون به او پیشنهاد شده که با مقام های رده پایین وزارت  کشور جلسه داشته باشد. دیدگاه او این است که دیدار با هر مقام دیگری به جز پرزیدنت اوباما در بازگشت به ایران برای او خطرناک است. این بدان معنا نیست که او این کار را نخواهد کرد.

 

برای کاخ سفید اما چنین درخواستی که در بهار یک فرصت بود، اکنون تبدیل به یک مشکل شده است. سرمایه روزنامه  اعتماد ملی متعلق به مهدی کروبی است، که  در کنار میرحسین موسوی در انتخابات 22 خرداد کاندیدای ریاست جمهوری بود. اما علینژاد نماینده کروبی نیست بلکه خود را نماینده جامعه مدنی ایران و گفتمان غیررسمی درمورد سیاست ایران و جهان، و  مبارزه نسل جوان ایران  برای بدست آوردن آزادی بیان، می داند. از همه مهم تر اینکه او متعلق است به  صنف خبرنگاران مستقل رسانه های ایران، که برای بقایشان مبارزه می کنند. چگونه پرزیدنت اوباما   با خبرنگاری از یک روزنامه اصلاح طلب دیدار کند درحالیکه نمی خواهد از هیچ یک از طرف های  درگیر سیاسی ایران جانبداری کند؟ اما چطور می تواند مسیح علینژاد را نپذیرد، درحالیکه ایرانیان در حال دفاع از حقوق مدنیشان به خیابان ها آمده اند و بدنبال  نشانه هستند که نشان بدهد که این  استراتژی عدم جانبداری، شامل آنان نمی شود؟

 

علینژاد به من  می گوید که راهکار او برای زندگی و کار در ایران این است که هیچ چیز را مخفی نکند. اگر رازی داشته باشی، دستگاه اطلاعاتی ایران برای دانستن آن تکه پاره ات می کند. بنابراین او ترجیح می دهد که خوانندگان را از به روز شدن وبلاگ مشهورش مطلع کند و  3500  دوستش در فیس بوک در جریان هر عمل او، از جمله سعی و تلاشش برای تقاضای مصاحبه هستند. او از خوانندگانش تقاضا کرده که سووال هایی برای پرزیدنت اوباما بفرستند، و تا کنون بیش از سیصد سووال دریافت کرده است. از میان آنها، اولین آنها مساله دارترین برای رییس جمهور آمریکا است که نام او در فارسی معنایش این است که او با ماست: “آیا او با ماست؟”

 

منبع: نیویورکر، 20 جولای