روز در روزگار ما

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

از “روز” نوشتن دست‌کم در این روزها کار آسانی نیست. در حالی خواسته شده است از من که از هزار روز “روز” بگویم که اعترافات سعید حجاریان (و برخی دیگر چون سعید شریعتی) در دادگاه حوادث پس از انتخابات، منتشر شده است. و این، روزگار ماست.

این روزگار ماست؛ روزگاری که رسیدن جان یک رسانه به هزار، برای‌مان شوق‌آفرین و موجب شادمانی است. به دشواری می‌توانم در ذهن خود نام نشریاتی را ردیف کنم که در این سال‌های پس از دوم خرداد، با آنها همکاری کرده‌ام و طول عمرشان به هزار رسیده باشد. این‌گونه، “هزار” در روزگاری که برخی نشریات حتی پیش از انتشار، توقیف می‌شوند، عمر بس درازی است.

“هزار” در روزگار ما،البته، بیشتر از یادآوری تعداد شماره‌های یک نشریه، متذکر شمار روزنامه‌نگاران بیکار شده یا احضار گردیده و بازداشت شده است. در ایران امروز، رسیدن عمر یک نشریه به هزار، یعنی یک اتفاق باورنکردنی؛ یا توضیحی دیگر از وضع رسانه‌های حکومتی و خودی. کدام روزنامه‌ی غیرخودی در این سال‌ها به هزار رسیده‌اند؟ اگر بتوان فهرستی ردیف کرد، بی‌شک تعداد آنها از انگشتان یک دست هم فراتر نمی‌رود.

“روز” اما به هزار رسیده است؛ و این اتفاق فرخنده البته معلول چند علت است، که از آن میان، دو عامل بیشتر خودنمایی می‌کند:

نخست، به گمان من، شانس زیست آن در فضای مجازی، و تنفس در هزاره‌ی سوم، عصر ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات است و رهابودن آن از تهدیدهای بنیادبرافکن عینی.

و دیگر، اراده‌ و پشتکار و همت و تلاش “نیروهای انسانی”؛ کنشگران و “عاملان”ی که این روزهای سخت ایران، بیش از همیشه در برابر ساختارها و نهادها، خودنمایی می‌کنند. این نیروهای انسانی مصمم و توانا بوده‌اند که “روز” را به هزار رسانده‌اند.

از منظری دیگر، “روز” نماد روزنامه‌نگاران بیکار و بدون روزنامه در وطن، یا مهاجر و دور از میهن، و نیز تبلوری از مطبوعات توقیف شده، به‌خصوص در موج اول روزنامه‌های دوم خردادی (اصلاح‌طلب) است؛ ابراهیم نبوی، مسعود بهنود، نوشابه امیری، اکبر گنجی، حسین باستانی،  نیک‌آهنگ کوثر، سعید رضوی فقیه، فریبا داوودی مهاجر، یا جدیدترها، فرشته قاضی و مسیح علی‌نژاد، از آن جمله‌اند. دربندانی جون عیسی سحرخیز و احمد زیدآبادی را نیز باید بر این فهرست افزود.

این‌که “روز” در این هزار شماره، کوشیده است به “حقیقت” متعهد بماند و رسالت حرفه‌ای خود را “محترمانه” و تا حد امکان به‌دور از جنجال و شایعه‌پراکنی و اطلاع‌رسانی غیرواقعی و تحریف حقیقت پی گیرد، امر درخور تقدیری است؛ به‌ویژه در این روزگار که تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات دست “غیرمتعهد”ها را نیز برای هر اقدام غیراخلاقی، گشوده‌تر ساخته است. بدیهی است که در چنین کار رسانه‌ای مستمر و هر روزه و پرحجمی، گریزی از برخی خطاها نیست. چنان که به‌عنوان نمونه، معتقدم “روز” در اطلاع‌رسانی وقایع سیستان و بلوچستان، و اقدامات گروهک ریگی، یکی دو بار، “گاف” داده و ناقص و اشتباه عمل کرده است.

حال که زبان به انتقاد گشودم، این را هم بیافزایم که منتشر نشدن “روز” در روزهای جمعه و شنبه، چندان قابل دفاع نیست. دست‌کم در این عرصه‌ی اینترنت، تعطیلی‌های فراوان “روز” پرآسیب و البته برای مخاطب مشتاق، ناگوار است. انتقاد را به قالب پیشنهاد می‌برم؛ “روز” را می‌توان ـ و می‌باید ـ هر روزه کرد. این پتانسیل از جهت نیروی انسانی وجود دارد (یا به نظر می‌رسد که وجود دارد)؛ می‌ماند وجوه فنی و اجرایی کار، که “خسروان دانند”. اما این روزگار، “روز”ی هر روزه می‌طلبد؛ مخاطبان جست‌وجوگر و پی‌جوی حقیقت، تشنه‌تر از همیشه، مشتاق خبر و تحلیل و گزارش جدیداند. اگر روزنامه‌های مکتوب وطن، به‌هزار علت و دلیل، نه جمعه‌ها منتشر می‌شوند و نه در ده‌ها روز تعطیل دیگر (جشن و سوگ)، روا نیست تکرار آن از سوی “روز”. بگذار روزنامه‌نگاری ایران انتشار روزنامه‌ای هر روزه و بدون تعطیل (حتی در نوروز) را تجربه کند. چنین باد!

“روز” به هزار رسیده است در روزهایی که ده‌ها و صدها شماره از آن به سبب فیلتراسیون وحشتناک حاکم بر فضای اینترنتی ایران، به دست مخاطبان خود نرسیده است. این واقعیت، چونان دیگر واقعیت‌های سهمگین (از جمله دادگاهی که دیروز، سه‌شنبه حجاریان بیمار و میردامادی و نبوی و تاج‌زاده و دیگر متهمان فرسوده و لاغر شده و خسته را بر صندلی‌ها نشانده بود)، “وجود دارد”؛ “وضع موجود” البته هماره مورد نقد روشفکر متعهد و مسئول بوده و نقطه عزیمتی برای گام زدن به‌سوی “وضع مطلوب”. این‌چنین، با وجود سختی‌ها و موانع، ارتقاء و انتشار بهتر از قبل “روز” ضروری می‌نماید و مهم.

هزار روز با “روز” گذشت؛ آن هم در روزگاری که چه روزها، برای خلق، شب شدند و چه شب‌ها را برای خلق، روز توصیف کردند. و “روز” در این روزهای دشوار ایران و ایرانیان، مانده چونان داوری منصف میان شب و روز، و کوشیده چونان راوی‌ای صادق، برای بیان حقیقت و تاباندن روز به شب. دیگر روزهای “روز” نیز، چنین باد!

و در پایان، می‌ماند بیان یک آرزو از سوی “روز” نگاری که مدت‌هاست از فردا روزش، بی‌خبر است؛ آرزوی دیدن “روز” مکتوب در روزهای نه چندان دور ایران آزاد.