میگویند که قافله دموکراسی بودن نهاد پشتیبان تا به حشر لنگ است.
مرحوم سید اشرفالدین قزوینی بساط مشروطهخواهی ایران را لنگ دانست، امروزه بهدلیل دوره حلزونی تاریخ ایران میتوان باز بساط دموکراسی خواهی در ایران را تا به حشر لنگ دانست، چرا که بدون جامعه مدنی و نهادهای مقتدر صنفی و مدنی قافله دموکراسی چیز مهمی را کم دارد.
دموکراسی شرکت در انتخابات نیست، اینکه یک رأی داریم میدهیم. یا “رأیام مال خودم است” جملات چندان درستی نیستند، اگر چه غلط نیستند، اما چرا درست نیستند. این نادرستی علل درونی و بیرونی دارد.
اما علل درونی آن چیست؟ شرکت در انتخابات در فضای خاصی رخ میدهد و بعد از رأی دادن مردم حتی در صورت خواندن صحیح رأی، میپندارند که کار خود را انجام دادهاند و منتظر معجزه و نتیجه از اعلام رأی خود میمانند. بهعبارتی رأی خود را خیلی جدی میگیرند البته در زمانی که بسیج میشوند تا با رأی خود شرایط را عوض کنند.
اما چرا این اتفاق نمیافتد؟ لااقل چرااز دوره مشروطه به این سو در بر همین پاشنه چرخیده است؟
رفراندم مصدق علیه مجلس، رأی فراوان بنیصدر، اقبال به بازرگان و اقبال به خاتمی با موفقیت انجام شده اما این آرا صیانت نمیشوند. در فقدان نهادهای مدنی، احزاب گسترده نیستند، رأی داده شده، تعهد آور تشکیلاتی و سازمان یافته نیست، آرای مردم در رأس امور قرار نمیگیرد. به عبارتی دموکراسیخواهی در ایران از درون خود میخورد.
رأی باید با مراقبت و حضور مردم بهعنوان مدافع رأی خود حمایت شود. اما با کدام نهاد مدنی و حزبی پشتیبان باید این حمایت انجام بگیرد؟ به عبارتی رأی مندان در ایران بدون سازمان منظم هستند، که این سازمان نه حزب، بلکه نهادهای مدنی و صنفی باید باشند. در حالیکه پولمندان و زورمندان دارای سازمان منظم هستند که نیروهای آنان را چند برابر میکند.
زمانی که عملاً اهمیت و مسوولیت رأی بهوسیله نهادهای صنفی و مدنی بهطور مدام گوشزد نشود، خاصیت حمایت از کاندیدا، کم رنگ می شود و مشکلات ایجاد شده، اعتماد به رأی داده شده از سوی افراد جامعه رابیاثر میکند. به مرور زمان افراد از دادن رأی خود ابراز پشیمانی میکنند، چون رابطه عاطفی و منطقی خود را با رأی حمایتی خود از دست میدهند.
در نتیجه فقدان سازمان مناسب که همان فقدان نهادهای مدنی صنفی و حزبی قومی است، موجب میشود که با قطع رابطه منطقی با رأی، قطع رابطه عاطفی نیز با آن صورت بگیرد و نتیجه کار سرخوردگی و تردید است. نگارنده دوبار این تردید را در دهه 1360 ه. ش و در سال 1382 ه. ش تا 1384 ه. ش در انتخاب مردم ملاحظه کردهام.
اما علل بیرونی کدامست؟
فرض را باید بر این گرفت که زورمندان و پول مندان مخالف دموکراسی، برنامه خود را دنبال میکنند و کوتاه نمیآیند و تا در تاریخ صد ساله سرحد امکان با مشروطهطلبی، عدالتطلبی و دموکراسیخواهی مقابله خواهد کرده و خواهند کرد.
در جامعه دموکراتیک نسبتی میان زور، پول و رأی مردم برقرار میشود، البته این نسبت همیشه به نفع دموکراسی نیست. اما در جوامع غیر دموکراتیک نقشه راه فعالان آزادی مشخص و بازی معین است، خسته کردن مردم و اختلاف در میان دموکراسیخواهان و مشغول کردن دموکراسیخواهان به روز مرگی.
این قاعده را میتوان در تمام رخدادهای تاریخ معاصر ملاحظه کرد؛ که به گفته رئیس جمهوری پیشین هر 9 روز یک بحران داشتیم. اما اگر مانند مصدق سمج باشی، محکوم به عزل و کودتا میشود یا مانند…
به عبارتی برنامهها معین است و مطابق برنامه مخالفان دموکراسی از هر عقیده و مردم آن را پیمیگیرند. مخالفان سازمان یافته، ثروتمند یا پولمند و زورمند رأی مندان را با خستگی و سرخوردگی مواجه میکنند. رأی مردم بسیار سخت بهدست میآید، نگهداری آن بسیار مشکل است، میگویند که رئیس جمهوری پیشین که بسیار ملاحظهکار و محافظهکار بود گفته بود که مخالفان 000/300 هزار نفر را بسیج میکنند، من اگر 000/10 نفر را داشتم، آنگاه برسر لوایح دوقلو مقاومت میکردم.
میدانیم که حتی قدرت کودتا علیه دکتر مصدق چندان قوی نبود اما بیسازمانی و تفرقه نهضت ملی هر حرکت سازمانی را قدرتمند نشان میداد.
در خاتمه میتوان گفت رفتار و نتایج تکراری تجربه مشروطهخواهی، عدالتطلبی، دموکراسیخواهی، ما را به تفکر وا میدارد. جامعه ما زورمندان، پولمندان، رأی مندان یا صاحبان رأی را در مقام سوم یا حاشیه قرار میدهد؛ به عبارتی اعلام میکنند که میزان رأی مردم نیست بلکه در عمل تزئین رأی مردم، تزئین حکومت است.
بیگمان تنها با اراده روشنفکری و سیاسی و فضای پرشور میتوان حکومتی را برسر کار آورد که به دموکراسیخواهی وفادار باشد یا برعلیه آن اقدام نکند، اما حفظ حکومت و صیانت از آزادی فقط با نهاد سازی و وجود نهادهای مدنی و صنفی امکانپذیر است. در همین راستا تقویت جامعه مدنی برای دولت محوران میتواند تاکتیک باشد و برای باورمندان جامعه مدنی یک هدف بزرگ. چرا که برای قطع دوره حلزونی جامعه میباید به حفظ رابطه منطقی و عاطفی مردم با رأیشان اندیشید. این مهم هم انجام نمیشود مگر با تحقق شرایط عینی که رأی دهندگان را به رأیشان متعهد سازد و بدون نهادهای مدنی و صنفی چنین امری امکانپذیر نیست.
نباید فراموش کرد که در جامعه ما زورمندان و نظامیان حرف اول و پول داران حرف دوم و مردم حرف سوم را میزنند. رأی مردم در دموکراسی بانی و پشتیبان میخواهد، مشروطهخواهان پیروز، عدالتطلبان دیروز و دموکراسیخواهان امروز باید مشخص کنند که تاچه میزان به فکر بانی دموکراسی در ایران بودهاند.
اما بهترین آن است که مشخص کنیم چگونه میتوانیم رأی مردم را به مقام اول آوریم و پول و اقتصاد را در ردیف دوم و زور و نظامگری را در جایگاه مناسب خود بنشانیم.
بهنظر میرسد گذشته نشان داده است که اصلاحطلبی و انقلابیگری روشهایی هستند که میتوان بهکار گرفت، این روشها بهخودیخود تضمین کننده موفقیت نیستند، چرا که موفقیت به هدف گذاری صحیح نیاز دارد. بانی دموکراسی در جامعه مدنی حوزه عمومی قوی است که دولتها را وادار به همراهی با دموکراسی میکند.