فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

po_ezati_01.jpg

همان گونه که انتظار می رفت، آخرین هفته های سال 2007 با اکران فیلم های برگزیده ای از کارگردان مشهور ‏آمریکایی و اروپایی توام شد. هفته گذشته یکی از پر بار ترین هفته های سینمایی سال بود که طی آن اخرین ساخته های ‏برادران کوئن، فیلم رومانیایی برنده نخل طلای امسال جشنواره کن، سیدنی لومت کهنه کار، اندرو لائوی هنگ کنگی و ‏بالاخره روی اندرسون- فیلمساز برجسته و بسیار کم کار سوئدی- به نمایش در آمدند. تعداد کثیری از این فیلم ها از ‏نامزدهای اصلی مراسم اسکار آتی و یا نماینده سینمای کشورشان در بخش های مختلف آن خواهند بود. نگاهی انداخته ‏ایم به هفت فیلم برگزیده هفته پیش….‏

‎ ‎فیلم های روز سینمای جهان‏‎ ‎

youtheliving.jpg

شما زنده ها ‏Du levande‎

نویسنده و کارگردان: روی اندرسون. موسیقی: بنی اندرسون. مدیر فیلمبرداری: گوستاو دانیلسون. تدوین: آنا مارتا ‏وائرن. طراح صحنه: ماگنوس رنفروس، الین سگرشتدت. بازیگران: جسیکا لوندبرگ[آنا]، الیزابت هلاندر[میا]، بیورن ‏انگلوند[نوازنده توبا]، لیف لارسون[فرش فروش]، اوله اولسون[مشاور]، کمال شنر[آرایشگر]، هکان آنگسر[روانکاو]، ‏گونار ایوارسون[تاجر]، اریک بکمان[مایک لارسون]، پاتریک آندرس ادگرن[پروفسور]، لنارت اریکسون[مرد روی ‏بالکن]، پر فردریکسون[خریدار فرش]، جسیکا نیلسون[معلم]، یورگن نوهال[اوفه]، والدمار نوایک[جیب بر]، یان ‏وایکبلاد[طرفدار]، بریگیتا پرسون. 95 و 92 دقیقه. محصول 2007 سوئد، آلمان، فرانسه، دانمارک، نروژ. نام دیگر: ‏You, the Living، ‏Nous, les vivants‏. برنده هوگوی نقره بهترین کارگردانی از جشنواره شیکاگو، نامزد جایزه ‏بهترین کارگردانی از مراسم فیلم اروپایی، نامزد جایزه بزرگ و برنده جایزه ژرژ دلرو برای بهترین موسیقی از ‏جشنواره فلاندر. ‏

‏50 داستانک درباره شخصیت های مختلفی که هر کدام درد، رویا یا آرزویی دارند. از معلمی که همسر فرش فروش به ‏او توهین کرده تا کارگری که بساط میز نهار خانواده ای اشرافی را بر هم می ریزد و به خاطر شکستن ظرفی دویست ‏ساله به اعدام به صندلی الکتریکی متهم می شود! یا دختری که عاشق یک خواننده و نوازنده راک است و زنی میان سال ‏که می پندارد هیچ کس او را درک نمی کند و به الکل پناه برده است. و یک نوازنده توبا که همه این قطعات را با نوای ‏سحرآمیز سازش به هم وصل می کند….‏

چرا باید دید؟

روی اندرسون متولد 1943 یوته بوری[گوتنبرگ] سوئد است. او در 1968 با فیلمبرداری ‏Den Vita sporten‏ و ‏سپس دستیاری بو وایدربرگ در فیلم آدالن 31 شروع به کار کرد. در فاصله سال های 1967 تا 69 سه فیلم کوتاه ‏ساخت و در 1970 یک سال پس از فارغ التحصیل شده از انستیتوی فیلم سوئد، اولین فیلم بلندش یک داستان عاشقانه ‏سوئدی را کارگردانی کرد. قصه عاشقانه دو نوجوان که اندرسون پوچگرا در پس آن سوال هایی بنیادی درباره حقیقت ‏مطرح می کرد. فیلم نامزد خرس طلایی برلین شد و 4 جایزه مهم دیگر از جشنواره به چنگ آورد. موفقیت تجاری ‏گسترده فیلم نیز در سوئد و برخی کشورهای اروپایی امیدهای فراوانی را به وجود آورد. اما 5 سال بعد نمایش ‏گیلیاپ[درامی کم و بیش جنایی که در یک رستوران شهرستانی اتفاق می افتاد]که تامی برگن بازیگر شناخته شده آن ‏سال ها- در ایران با فیلم های الویرا مدیگان و حماسه جو هیل مشهور شد- نقش اول آن را بازی می کرد، با شکست ‏عظیمی مواجه شد. این واقعه سبب شد تا اندرسون ساخت فیلم های بلند را رها کرده و وارد دنیای فیلم های تبلیغاتی شده ‏و در طول سه دهه بعد امضای خود را پای بیش از 400 فیل متبلیغی بیندازد.‏

اندرسون در 1981 استودیو 24 را در استکهلم تاسیس کرد و 12 سال بعد از گیلیاپ، با فیلم کوتاه چیزی اتفاق افتاده به ‏سراغ فیلم داستانی رفت. فیلم که به سفارش سازمان ملی بهداشت و تامین اجتماعی ساخته شد و به مسئله ایدز که در آن ‏دوره بحث روز محسوب می شد، می پرداخت. چیزی اتفاق افتاده قرار بود در مدارس نمایش تمام سوئد به نمایش در ‏آید اما بعد از اتمام سه چهارم آن به دلیل سیاه بودن و بحث برانگیز بودنش کنار گذاشته شد و بالاخره در 1993 به ‏نمایش عمومی در آمد. ‏

‏4 سال پس از این فیلم، دومین فیلم کوتاه وی با نام دنیای افتخار به نمایش در آمد که سرآغاز شکل گیری سبک تازه وی ‏بود. فیلم حکایت مردی معمولی بود که در مکان های مختلف و در فضایی رنگ پریده دربار احساسات خود و دیگران ‏سخن می گفت. فیلم جایزه اول جشنواره اودنس را به چنگ آورد و اندرسون را در تکمیل سبک تازه خود مصمم تر ‏کرد. تصمیمی که 9 سال بعد با نمایش آوازهایی از طبقه دوم نمود عینی پیدا کرد. تکمیل آن 4 سال به طول انجامید و از ‏‏46 تابلوی سورئال یا برداشت بلند تشکیل شده بود. فیلمی شعرگونه که بر اساس شعری از سزار وایه خو که از نیاز ‏بشر به عشق، عظمت و حقارت، اعترافات و از همه مهمر تر نقطه ضعف های ما سخن می گفت. داستانی پر از ‏شخصیت های مختلف که گوشه چشمی به نسل کشی یهودیان در جنگ جهانی دوم داشت. آوازهایی اط طبقه دوم نامزد ‏نخل طلای کن شد و جایزه بزرگ هیئت داوران را[در کنار 7 جایزه دیگر از جشنواره معتبر بین المللی دیگر] به دست ‏آورد. با این فیلم جهان بار دیگر فیلمسازی از اسکاندیناوی را کشف کرد، اما بر خلاف تصور منتقدان و تماشاگران بار ‏دیگر وقفه ای طولانی در کارنامه اندرسون رخ داد. سرانجام امسال با نمایش شما، زنده ها در جشنواره کن کاشفان دیر ‏هنگام این شاعر/فیلمساز سوئدی دریافتند که موفقیت فیلم قبلی تصادفی نبوده و او در طول این غیبت طولانی سرگرم ‏کار روی سبک تازه خود بوده است. ‏

منتقدان آمریکایی او را اینگمار برگمنی می نامند که به سبک بزن بکوب[‏slapstick‏] فیلم می سازد. کارگردانی که ‏سبک شخصی اش مبتنی بر نماهای ثابت و برداشت بلند، کمدی پوچ گرایانه، ترسیم کاریکاتورگونه زندگی و فرهنگ ‏سوئدی، گروتسک فلینی وار، شوخی های بصری و تم های به شدت ضد سرمایه داری است. آخرین فیلم او شما زنده ها ‏نیز حاوی همه این ویژگی هاست که می تواند آینه تمام نمایی از زندگی در سوئد[و اسکاندیناوی، این را کسانی که یکی ‏دو کشور اسکاندیناوی را دیده باشند به راحتی درک خواهند کرد] و در نهایت اروپا و همه دنیای امروز باشد. یک ‏کمدی سیاه و سورئالیستی و نماینده رسمی سوئد در هشتادمین مراسم اسکار که فیلمبرداری آن از 2003 آغاز و دو بار ‏به دلیل نبود بودجه متوقف شده. تمامی صحنه های فیلم به غیر از یکی، همه در استودیو فیلمبرداری شده و تولید آن 5 ‏میلیون یورو هزینه در بر داشته که خود رکوردی در سینمای سوئد محسوب می شود. موسیقی و طراحی صحنه [به ‏خصوص ایده حرکت خانه همچون واگن قطار و خوش آمدگویی گرم مردم در سکانس رویای ازدواج دخترک و نوازنده ‏راک] از نکات قوت فیلم است. هر چند به نظر می رسد از راه رسیدن بمب افکن ها در سکانس آخر فیلم پایانی تلخ تر ‏از آن چه می پنداشتیم، برای این شاهکار کمدی/تراژیک باشد. ‏

خود اندرسون دوست دارد شما، زنده ها را فیلمی درباره عظمت و شکوه زیستن اعلام کند، خوش دارم من نیز با او هم ‏کلام شوم. امیدوارم فرصتی برای نوشتن نقدی به هنگام نمایش گسترده آن فراهم شود. تا آن روز می توانید برای آشنایی ‏بیشتر با این فیلمساز برجسته اسکاندیناوی به مصاحبه ای که در این شماره منتشر شده مراجعه کنید.‏

ژانر: درام. ‏

‏ ‏

mois.jpg

چهار ماه، سه هفته و دو روز ‏‎4 luni, 3 saptamani si 2 zile‎

نویسنده و کارگردان: کریستین مونگیو. مدیر فیلمبرداری: اولگ موتو. تدوین: دانا بونسکو. طراح صحنه: میهائلا ‏پوئنارو. بازیگران: آناماریا مارینکا[اّتیلیا]، لورا واسیلیو[گابیتا]، ولاد ایوانوف[آقای ویارل، معروف به دومنو ببه]، ‏الکس پوتوسین[آدی رادو]، لومینیتا گئورگیو[جینا، مادر آدی]، آدی کارائولیانو[گریگور، پدر آدی]، ایون ساپدارو[دکتر ‏روسو]. 113 دقیقه. محصول 2007 رومانی. نام دیگر: ‏‎4 Months, 3 Weeks & 2 Days‎‏. نامزد جایزه بهترین فیلم ‏خارجی از انجمن منتقدان رسانه ها، برنده جایزه فیپرشی ، نخل طلا و جایزه ویژه سینما جشنواره فیلم کن، برنده جایزه ‏بهترین فیلم خارجی از انجمن منتقدان سینمایی شیکاگو، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم نامزد جایزه بهترین ‏بازیگر زن/آناماریا مارینکا، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه از مراسم فیلم اروپایی، نامزد جایزه گلدن گلاب بهترین فیلم ‏خارجی، برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره فیلم هالیوود، نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم روحیه مستقل، ‏نامزد جایزه بهترین بازیگر زن، کارگردان سال و بهترین فیلم خارجی از مراسم انجمن منقتدان لندن، برنده جایزه ‏بهترین فیلم خارجی از مراسم انجمن منتقدان فیلم لوس آنجلس، برنده جایزه فیپرشی فیلم سال از جشنواره سن سباستین، ‏نامزد جایزه بهترین فیلم خارجی از مراسم ساتلایت، برنده جایزه بهترین بازیگر زن و اسب برنز بهترین فیلم از ‏جشنواره استکهلم. ‏

سال 1987، رومانی. گابیتا دختری دانشجو که چهار ماهه آبستن است، تصمیم دارد تا سقط جنین کند. کاری که از نظر ‏قانونی تقریباً غیر ممکن است و از این رو با کمک یکی از آشنایانش مردی به نام ببه را یافته که قرار است در ازای ‏پولی قابل توجه این عمل را به شکل مخفیانه انجام دهد. گابیتا برای این کار از اوتیلیا هم اتاقی اش در خوابگاه دانشکده ‏کمک خواسته و قرار است به همراه او یک شب را در هتلی گذرانده و سپس به خوابگاه بازگردند. اوتیلیا طبق قرار ‏برای گرفتن اتاقی که تلفنی رزرو شده به یک هتل می رود. اما اولین مشکل با رسیدن به آنجا رخ می نماید. اتاقی رزرو ‏نشده و اتاق خالی نیز وجود ندارد. بنابراین به هتلی دیگر رفته و با قیمتی گران تر یک اتاق اجاره می کند. سپس به ‏محلی دورافتاده می رود که باید ببه را ملاقات کرده و به هتل بیاورد. با پیدا شدن سر و کله ببه و رسیدن به هتل مشکل ‏دیگری ظاهر می شود. چون ببه حاضر نیست در ازای مبلغی که این دو دختر تهیه کرده اند، عمل سقط جنین را انجام ‏دهد. تنها راه همخوابگی اوتیلیا با ببه است و اوتیلیا ناچار به این کار تن می دهد. در حالی همان شب باید به منزل دوست ‏پسرش آدی رفته و در جشن تولد مادر وی شرکت کند. پس از تزریق آمپول های لازم به گابیتا، اوتیلیا وی را اجباراً در ‏هتل تنها گذاشته و به منزل آدی می رود. اما بی خبری از وضعیت گابیتا و رفتار آدی او را ناراحت کرده و خیلی زود ‏میهمانی را ترک می کند. ولی در بازگشت به هتل نیز با جنینی مرده روبرو می شود که باید شبانه از شر آن خلاص ‏شود…‏

چرا باید دید؟

کریستین مونگیو متولد 1968 یاشی، رومانی پس از تحصیل دررشته زبان و ادبیات انگلیسی مدتی را به عنوان معلم و ‏روزنامه نگار کار کرد. سپس به دانشگاه بوخارست رفت تا در رشته سینما تحصیل کند. در 1988 فارغ التحصیل شد و ‏تعدادی فیلم کوتاه ساخت. در 2002 اولین فیلم بلندش غرب/کشورهای غربی را کارگردانی کرد که چندین جایزه از ‏جشنواره های سالونیکی، ترانسیلوانیا، صوفیه و جشنواره فیلم های عاشقانه مونس دریافت کرد. مونگیو در این فیلم ‏کوشیده بود تا تصویری صادقانه و هنرمندانه از مشکلات، توهم ها و شادی های زندگی نسل جوان کشورش پس از ‏برچیده شدن حکومت کمونیستی در قالب فیلمی کمدی ارائه دهد. اما توفیق همه جانبه این فیلم سبب نشد تا مونگیو شتاب ‏زده دست به ساختن فیلم بعدی خود بزند. فیلم اخیر دومین فیلم بلند کارنامه اوست و در فاصله این دو اثر، تنها اپیزودی ‏از فیلم گمشده و پیدا شده را در سال 2005 کارگردانی کرده است. مونگیو با دومین فیلم خود نامش را به عنوان تنها ‏کارگردان رومانیایی برنده نخل طلا در تاریخ سینمای کشورش ثبت کرد و در بازگشت به کشورش مدالی نیز از سوی ‏رئیس جمهور و کلید طلایی زادگاهش را دریافت کرد. ‏

مونگیو پر افتخارترین نماینده سینمای جدید رومانی است که در سال های اخیر شاهد شکوفایی آن بودیم، از مرگ آقای ‏لازسکو[کریستی پوییو] تا ۱۲:۰۸ شرق بخارست[کورنلیو پرومبویو] که سال گذشته در کن درخشید و حالا چهار ماه، ‏سه هفته و دو روز که قرار است نماینده رسمی سینمای رومانی در مراسم اسکار امسال نیز باشد. فیلم در پاییز 2005 ‏فیلمبرداری شده، اما بنا به دلایلی نامعلوم بعد از وقفه ای یک ساله به نمایش در آمده است. سرگذشت 24 ساعت از ‏زندگی دو دختر جوان و در واقع بیشتر اوتیلیا و در باطن آخرین روزهای حکومت نیکلای چائوشسکو و اقتدار ‏کمونیست هاست. فیلم تمامی مشخصه های سینمای جدید رومانی را داراست-برداشت های بلند، دوربینی که حرکت های ‏آن محدود شده و دیالوگ های بسیار طبیع و شگفت انگیز- و مونگیو کوشیده تا در کنار اینها سنگینی جانکاه زندگی در ‏آن دوران مخرب روح را با تیزبینی و ظرافت با داستانی درباره یم مشکل فردی ترسیم کند. چهار ماه، سه هفته و دو ‏روز درباره تراژدی انسان های معمولی و حاشیه نشین شهرهاست و کم نیستند نمونه هایی همچون گابیتا یا اوتیلیا که ‏روح شان در تندباد چنین حوادثی نابود شده است. اوتیلیا در طول این شب یاد می گیرد تا جایی که تصورش برای ‏خودش نیز غیر ممکن است در حق دوستش فداکاری کند. آسیبی که بعد از همخوابگی ناخواسته با ببه و سپس ‏برخوردهای آدی به او وارد می شود، زیان بارتر از سقط یک جنین نارس است. او نیز به شکلی مجازی سقط می کند و ‏به نظر می رسد جنین مرده گابیتا در واقع تکه ای از روح اوست که در رابطه با آدی آسیب دیده است. او با این سوال به ‏سراغ آدی می رود: اگر چنین اتفاقی برای من افتاده بود، چه می کردی؟ و عکس العمل خونسردانه آدی، و رفتار ‏خانواده تقریباً مرفه و روشنفکر او که اوتیلیا را نادیده می گیرند، باعث می شود تا هراسان از آنجا خارج و در خیابان ‏های خلوت شهر سر در گم شود. این نشانه ای از سرگشتگی نسل جوان دوره ای است که قرار بود عصر طلایی ‏رومانی نامیده شود.‏

دانشجویان دختر فیلم در خوابگاه با خرید و فروش لوازم آرایشی غربی یا کشیدن سیگارهای خارجی که از بازار سیاه ‏تهیه می شوند، سرگرمند. چیزی از آموزش و پرورش در محیط دیده نمی شود و هیچ چیز [حتی سکس]معنای واقعی ‏خودش را ندارد. کافی است به صحنه همخوابگی اجباری اوتیلیا و ببه و صحنه بعدی آن نگاه کنید تا از مرد بودن خود ‏شرمنده شوید. فیلمبرداری برجسته فیلم که فضایی سیمانی رنگ و سرد آفریده و بازی های واقعاً درخشان بازیگران ‏ناشناس فیلم از نقاط قوت فیلم هستند. خانم و آقایان، مونگیو نامی است که کارنامه او را باید دنبال کرد. شخصاً بی ‏صبرانه منتظر تماشای فیلم بعدی او هستم!‏

ژانر: درام. ‏

nocountry.jpg

پیرمردها وطنی ندارند ‏No Country for Old Men‎

نویسنده و کارگردان: ایتن و جوئل کوئن. موسیقی: کارتر بورول. مدیر فیلمبرداری: راجر دیکینز. تدوین: ایتن و جوئل ‏کوئن. طراح صحنه: جس گانکور. بازیگران: تامی لی جونز[کلانتر اد تام بل]، خاویر باردم[آنتون شیگور]، جاش ‏برولین[لولین ماس]، وودی هارلسون[کارسون ولز]، کلی مکدانلد[کارلا جین ماس]، گارت دیلاهانت[معاون کلانتر ‏وندل]، تس هاپر[لورتا بل]، بری کوربین[الیس]، استیون روت[مردی که ولز را اجیر می کند]، راجر بویس[کلانتر ال ‏پاسو]، بث گرانت[مادر کارلا جین]. 122 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش ‏مکمل مرد/باردم از مراسم انجمن منتقدان فیلم بوستون، نامزد جایزه بهترین گروه بازیگری، بهترین کارگردانی، بهترین ‏فیلم، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامه از مراسم انجمن منتقدان رسانه ها، نامزد نخل طلای جشنواره ‏کن، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی، بهترنی بازیگر نقش مکمل مرد و بهترین ‏فیلمبرداری از مراسم انجمن منتقدان فیلم شیکاگو، برنده جایزه بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش ‏مکمل مرد از مراسم انجمن منتقدان دالاس-فورت ورث، نامزد جایزه بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر ‏نقش مکمل مرد و بهترین فیلمنامه از مراسم گولدن گلاب، نامزد جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل/مکدانلد، بهترین ‏کارگردان، بهترین فیلم سال و بهترین فیلمنامه زا مراسم انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه بهترین گروه بازیگری، ‏بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اقتباسی از انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا، برنده جایزه بهترین کارگردان، بهترین فیلم، ‏بهترین فیلمنامه و هترین بازیگر نقش مکمل مرد از مراسم اتحادیه منتقدان فیلم نیویورک، برنده جایزه بهترین ‏کارگردانی، بهترین گروه بازیگری، بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم ‏منتقدان فیلم فونیکس، برنده جایزه بهترین کارگردانی از انجمن منتقدان فیلم سن فرانسیسکو، برنده جایزه بهترین ‏کارگردانی، بهترین فیلم و نامزد جوایزبهترین بازیگر/جاش برولین، بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اقتباسی از مراسم ‏ساتلایت، برنده جایزه بهترین کارگردان، بهترین گروه بازیگری، بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از ‏مراسم منتقدان فیلم واشتنگتن و حومه. ‏

جون 1980، وست تگزاس. آنتون شیگور توسط معاون کلانتر دستگیر می شود. اما در اداره پلیس موفق می شد او را ‏به قتل رسانده و بگریزد. کلانتر اد تام بل که در بازگشت با جسد معاونش روبرو شده، تصمیم دارد تا قاتل را دستگیر ‏کند. همزمان لولین ماس که برای شکار به خارج از شهر رفته با کاروانی از اتومبیل ها در میانه صحرا روبرو می ‏شود. با نزدیک شدن به کاروان و مشاهده اجساد و اتومبیلی پر از بسته های مواد مخدر، در می یابد که یک معامله ‏بزرگ به خون کشیده شده است. با پرس و جویی از راننده مشرف به موت یکی از اتومبیل ها و تعقیب رد پای بر جای ‏مانده، به مردی زخمی که کیفی پر از دو میلیون دلار همراه دارد، می رسد. تبهکار بر اثر زخمی که خورده، قالب تهی ‏کرده و هیچ مانعی بر سر راه ماس وجود ندارد تا پول ها را تصاحب کند. ماس به خانه بازمی گردد، اما همان شب با ‏تصور این که راننده زخمی زنده مانده و درباره او سخنی بگوید، وی را وادار می کند تا شبانه به سر وقت کاروان ‏قاچاق چیان برود. اما زمانی که به آنجا می رسد با گروهی تازه نفس روبرو می شود که گویا انتظارش را می کشیده اند. ‏ماس موفق می شود تا از چنگ آنها بگریزد. اما اتومبیل خود را جا می گذارد و قاچاق چیان از این طریق موفق به ‏شناسایی وی می شوند. ماس در بازگشت همسرش کارلا جین را بیدار و او را با اتوبوس راهی شهری دیگر می کند. ‏خود نیز برای گریز از چنگ قاچاق چیان و شیگور که برای یافتن پول اجیر شده، سر به جاده ها می گذارد. همزمان ‏کلانتر نیز در تعقیب ماجرا به منزل ماس می رسد. شیگور که با کمک سینگال دستگاهی که درون کیف پول ها تعبیه ‏شده، به هتل محل اقامت ماس دست یافته و بقیه قاچاق چیانی را که قبل از او به هتل رسیده اند، به قتل می رساند. اما ‏خود توسط ماس زخمی می شود. ماس نیز که زخمی شده، از مرز رد شده و به مکزیک می رود. اما کیف را ناچار در ‏پست بازرسی مرزی پنهان می کند. وقتی در بیمارستان مکزیکوسیتی چشم باز می کند، با کارلسون ولز روبرو می شود ‏که از او می خواهد تا پول ها را به وی تحویل داده و جان خود را نجات دهد. اما ماس امتناع می کند و از بیمارستان می ‏گریزد. شیگور نیز به سراغ ولز رفته و پس از قتل او به سراغ ارباب وی نیز رفته و او را نیز می کشد. کلانتر تام بل ‏نیز که توسط همسر ماس از محل ملاقات شان آگاه شده، تنها برای ختم موضوع به آنجا می رود. اما قاچاق چیان زودتر ‏از او رسیده و ماس را به قتل می رسانند. ولی ماس قبل از مرگ تقاضایی از شیگور کرده است و مدتی بعد شیگور ‏برای کشتن کارلا جین به سراغ او می رود…‏

چرا باید دید؟

جوئل کوئن[متولد 1954] و ایتن کوئن[متولد 1957] مینیاپولیس، مینه سوتا زوج کارگردان، فیلمنامه نویس، تدوینگر، ‏تهیه کننده و بازیگر آمریکایی و مشهور به کارگردان دو سر[‏The Two-Headed Director‏]، سازنده فیلم های ‏جنایی، راز آمیز، مهیج و خشن با چاشنی طنز سیاه که گاه از نام مستعار رادریک جینیس استفاده می کنند. آنها از ‏‏1984 با ساختن ‏Blood Simple.‎‏ شروع به فیلمسازی کردند و تاکنون 11 فیلم دیگر ساخته اند که نمایش هر کدام شان ‏در سینمای دو دهه اخیر آمریکا حادثه ای به شمار می رود. از بزرگ کردن آریزونا و دورویی میلر تا شاهکارشان ‏بارتون فینک؛ و سپس فارگو، بیگ لبوفسکی، ای برادر تو کجایی و این اواخر مردی که آنجا نبود و اپیزودی از دوستت ‏دارم، پاریس که کارنامه این دو برادر با نامزدی چندین اسکار، هفت بار نامزدی برای دریافت نخل طلای کن و سه بار ‏دریافت جایزه بهترین کارگردانی از همین جشنواره و بیش از 40 جایزه بین المللی دیگر زینت داده است. ‏

این بار بر خلاف بسیاری از قصه های پیشین از آدم ربایی خبری نیست. یک محموله مواد مخدر، دو میلیون دلار پول ‏نقد و چند جسد… بازماندهای یک معامله بزرگ و بد فرجام که منجر به آغاز حادثه ای سرنوشت ساز برای ماس می ‏شوند. فیلم از زبان اد تام بل کلانتر محلی روایت می شود. او از تغییر زمانه سخن می گوید و این که در گذشته نیازی ‏نبود تا مردان قانون[کسانی همچون پدر او] همواره با خود سلاح حمل کنند. او از توحش زمانه مدرن می نالد و این که ‏زمانی مجبور شده نوجوانی را روانه صندلی الکتریکی کند. کسی که خواهرش را فقط به صرف این که قتلی انجام دهد، ‏کشته بود. او این بار مجبور است با یکی از خونسردترین و وحشی ترین قاتلین کرایه ای که تا امروز در سینما دیده ایم، ‏مقابله کند. شیگرو که برای کشتن برخی از قربانیانش یا باز کردن راه خود از تفنگ بادی مخصوص کشتن گاوها ‏استفاده می کند. سلاحی هولناک که ردی هم از خود بر جای نمی گذارد!‏

پیرمردها وطنی ندارند که نامش را از رمان منبع اقتباس خود نوشته کورمک مک کارتی عاریت گرفته است[رمانی که ‏به نوبه خود نامش را وامدار شعر سفر دریایی به بیزانتیوم ویلیام باتلر ییتز است] تا این لحظه 28 میلیون دلار در گیشه ‏به دست آورده، که مطمئناً این رقم افزوده خواهد شد. برادران کوئن با این فیلم بار دیگر به سراغ فلسفه و نگاه و طنز ‏سیاه خود درباره طینت آدمی و صد البته عرب آمریکارفته اند که سخت دستخوش تغییر شده است. فیلم یک وسترن ‏جنایی مدرن است که خشونت اواخر قرن نوزدهم در مقایسه با رفتار شخصیت های آن یک بازی کودکانه بیش نیست. ‏

شخصیت شیگور که توسط خاویر باردم به شکلی فوق العاده تجسد یافته، یکی از اصیل ترین و خطرناک ترین ‏شرورهای تاریخ سینماست و ماس طماع و دیگران نیز دست کمی از وی ندارند. فیلم سرشار از دلتنگی برای غرب ‏وحشی قدیم است. مرثیه ای بر دورانی که جوانمردی سکه رایج بازارش بود، چیزی که پدر کلانتر تام بل فقط یادگار ‏رنگ و رو رفته ای آن است. درباره این فیلم نیز باید مفصل تر نوشت، اما تا آن روز شما را دعوت می کنم به تماشای ‏بازی موش و گربه سه مرد در چشم اندازهای زیبا و خشن تگزاس با فیلمبرداری معرکه راجر دیکینز و بازی های بی ‏نهایت خوب[چنین صوت داودی از جاش برولین انتظار نمی رفت!] با یک کارگردانی ماهرانه که فیلم را تبدیل به یکی ‏از شانس های اصلی مراسم اسکار کرده است. ‏

ژانر: جنایی، درام، وسترن. ‏

‏ ‏

beforethedevil.jpg

پیش از آن که شیطان بفهمد تو مرده ای ‏Before the Devil Knows You’re Dead‎

کارگردان: سیدنی لومت. فیلمنامه: کلی مسترسون. موسیقی: کارتر بورول. مدیر فیلمبرداری: ران فورتوناتو. تدوین: تام ‏سوارتووت. طراح صحنه: کریستوفر نوایک. بازیگران: فیلیپ سایمور هافمن[اندی]، ایتن هاوک[هنک]، آلبرت ‏فینی[چارلز]، ماریزا تومی[جینا]، رزمری هریس[نانت]، آلکسا پالادینو[کریس]، مایکل شانون[دکس]، ایمی ‏رایان[مارتا]. 123 و 117 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. برنده جایزه بهترین گروه بازیگری از مراسم انجمن منتقدان ‏فیلم بوستون، نامزد جایزه بهترین گروه بازیگری و بهترین کارگردانی از مراسم منتقدان رسانه ها، نامزد جایزه بهترین ‏فیلمنامه اصیل از مراسم منتقدان فیلم شیکاگو، نامزد جایزه بهترین فیلمنامه، بهترنی بازیگر زن نقش مکمل/تومی از ‏مراسم روحیه مستقل، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد نقش مکمل/فینی از انجمن منتقدان فیلم لندن، برنده جایزه بهترین ‏ازیگر زن نقش مکمل/ایمی رایان از مراسم انجمن منتقدان فیلم لس آنجلس، برنده جایزه بهترین گروه بازیگری و نامزد ‏جوایز بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه اصیل از مراسم ساتلایت. ‏

اندی کارگزاری ولخرج برای خروج از بن بست مالی برادر ساده لوحش هنک- که از همسرش جدا شده و قادر به تامین ‏نفقه او و مخارج دخترشان نیست- را اغوا کرده و از او می خواهد تا نقشه سرقت از یک جواهر فروشی را عملی کنند. ‏نقشه بیش از اندازه ساده و عملی به نظر می رسد و قرار است تا خون از دماغ هیچ کس نریزد، چون جواهر فروشی ‏مورد نظر به پدر و مادر آن دو-چارلز و نانت- تعلق دارد!‏

هنک که در خود قدرت انجام این کار را نمی یابد و از طرف دیگر به شدت تحت فشار مالی قرار دارد، یکی از دوستان ‏تبهکار خود را اجیر کرده و در روز موعود سر وقت جواهر فروشی می روند. اما نقشه مطابق انتظار آن دو پیش نرفته ‏و نانت به طرف سارق تیراندازی کرده و او را می کشد. هنک نیز از شنیدن صدای تیراندازی ترسیده و فرار می کند. ‏وقتی اندی و هنک می فهمند که مادرشان به شدت زخمی شده و به کما فرو رفته، دچار ناراحتی روحی شدیدی می ‏شوند. اما این ناراحتی با مورد اخاذی قرار گرفتن هنک و برملا شدن رابطه او با جینا- همسر اندی- وارد مراحل ‏خطرناک تری می شود…‏

چرا باید دید؟

کیست نام سیدنی لومت را نشنیده باشد؟ کدام سینما دوستی است که یکی از فیلم های او میان انتخاب های عمرش جایی ‏نداشته باشد؟ سازنده 82 ساله شاهکارهایی چون 12 مرد خشمگین، نسل فراری، سمسار، سفر طولانی روز درون شب، ‏تپه، نوارهای اندرسون، شبکه، بعد از ظهر نحس، سرپیکو و قتل در قطار سریع السیر شرق و…. که هر کدام از اینها ‏برای ثبت نام فیلمسازی در تاریخ سینما کافی است. مردی که در دهه 1960 با ساختن فیلم های تلویزیونی شروع به ‏کاگردانی کرد و تا امروز نام خود را در تیتراژ بیش از 50 فیلم سینمایی و تلویزیونی حک کرده است. 5 بار نامزد ‏اسکار بوده، دو سال قبل اسکاری افتخاری نصیب اش شده و 28 جایزه بسیار معتبر دیگر به چنگ آورده است. ‏

بدیهی است که چنین پیشینه ای نزدیک شدن به آخرین ساخته او را پس از فیلم کمدی/جنایی محکومم کنید[2006] ‏دشوار می کند. اما نگرانی بی مورد است. چون این بار لومت کهنه کار به سراغ قصه ای جمع و جورتر رفته که الزاماً ‏قرار نیست حرف بزرگی نزند. قصه دو برادر و خانواده آنها که مجبور به رویارویی با دشمنی بزرگ می شوند: ‏خودشان!‏

آلبرت فینی در نقش پدرسالاری که مایل است قانون به هر قیمیتی اجرا شود، بازی بسیار خوبی از خود به نمایش می ‏گذارد. ماریزا تومی نیز در نقش زنی با یک دل ودو دلبر که دست آخر هر دو را رها می کند، بهترین انتخاب بوده ‏است. ‏

فیلم یک تراژدی پیچ در پیچ از روابط افراد یک خانواده که سرانجامی جز فروپاشی احساسی انتظارشان را نمی کشد. ‏یک فیلم بی زمان و مکان همچون تراژدی های یونانی، چون می تواند همیشه و هر جا اتفاق بیفتد و اصول اخلاقی ‏ریاکارانه را به زیر سوال ببرد. هیچ کس از اعضای خانواده بیگناه یا معصوم نیست. پدر زمانی در حق پسرانش جفا ‏کرده و آن را پس از مرگ همسرش اعتراف می کند. این جفاکاری ناشی از همان چیزی بوده که خریدار اشیاء مسروقه ‏به او گوشزد می کند، یعنی فرار از چنگ شیطان، در حالی که اهریمن در درون خود او لانه کرده بود. ‏

نحوه روایت لومت نشان می دهد که او هرگز از تحولات روایی رسانه دور نبوده، با این حال ترجیح داده تا ظاهری با ‏وقار و کلاسیک به فیلمش ببخشد. پیش از آن که شیطان بفهمد تو مرده ای یک فیلم با کلاس و درامی کلاسیک از یک ‏کارگردان متخصص نمایش سرقت های بدفرجام است. شاید به اندازه نوارهای اندرسون هوشمندانه و بدیع نباشد، اما بی ‏تعارف نشان می دهد که هنوز دود از کنده بلند می شود!‏

نام فیلم از یک جمله معروف ایرلندی گرفته شده : شاید غذا و تن پوشی داشته باشی و بالشی نرم زیر سرت، شاید 40 ‏سال در بهشت باشی، پیش از آن که شیطان بفهمد تو مرده ای. ‏

ژانر: جنایی، درام، مهیج. ‏

cenneti.jpg

در انتظار بهشت ‏Cenneti Beklerken‎

نویسنده و کارگردان: درویش زاعیم. موسیقی: راحمان آلتین، درویش زاعیم. مدیر فیلمبرداری: مسطفا کوشچو. تدوین: ‏اولاش جیهان شیمشک. طراح صحنه: الیف تاشچی اوغلو، سردار یلماز. بازیگران: سرحات توتوملور[افلاطون]، ملیسا ‏سؤزن[لیلا]، مسوت آک اوستا، نیهات ایلری، محمت علی نوراوغلو، رضا سؤنمز، نعمان آجار، بولنت اینال، آلتان ‏ارککلی، آحمت ممتاز تایلان، مصطفا اوزون یلماز. دقیقه. محصول 2006 مجارستان، ترکیه. نام دیگر: ‏Waiting for ‎Heaven ‎‏. برنده جایزه بهترین طراحی صحنه و بهترین موسیقی از جشنواره آنکارا، نامزد لاله طلایی بهترین فیلم از ‏جشنواره استانبول. ‏

قرن هفدهم، امپراطوری عثمانی. افلاطون مینیاتوریست مشهور که همسر و سپس تنها پسرش را از دست داده، پرتره ‏آنها را با روش نقاش های غربی به رسم یادگار ترسیم می کند. کاری که از نظر دولت و معممین خلاف شرع و قانون و ‏برابر با کفر است و می تواند مجازات مرگ را به دنبال داشته باشد. اندک زمانی بعد، مامورین حکومتی به سراغ ‏افلاطون و شاگرش رفته و آنها را نزد وزیر می برند. وزیر از او می خواهد تا ماموریتی خاص را قبول کند.ماموریتی ‏که هم به خاطر مهارت او در نقاشی به سبک اروپایی است و هم برای گریز از مجازات آن…‏

افلاطون باید به همراه ماموران حکومتی به آن سوی فلات اناتولی رفته و پرتره یاغی مشهوری را پیش از اعدام ترسیم ‏کند. چون فرستادن سر بریده محکوم امکان پذیر نیست و به احتمال بسیار زیاد در طول راه دچار عفونت و فساد خواهد ‏شد. افلاطون ابتدا امتناع می کند، اما وقتی شاگردش توسط وزیر گروگان گرفته می شود، ناچار می پذیرد. افلاطون و ‏همراه هانش در میانه راه به کاروان سرایی که مورد هجوم راهزنان قرار گرفته برمی خورند.تنها بازمانده حمله ‏راهزنان دختری به نام لیلا- است که با آنها همراه می شود. در منزلگاه بعدی افلاطون یک بار دیگر زندگی لیلا را ‏نجات داده و به زودی علاقه ای میان شان شکل می گیرد. زمانی که افلاطون و همراهان به مقصد موعود می رسند، با ‏محکوم جوانی روبرو می شوند که خود را بیگناه دانسته و اعلام می کند که شاهزاده دانیال واقعی کسی دیگر است. ‏تلاش های افلاطون و استدلال های وی در مامورین اثر نمی کند و محکوم کشته می شود. با سر رسیدن سپاه یاغیان به ‏فرماندهی شاهزاده دانیال واقعی، معلوم می شود که محکوم نگون بخت پسر وی بوده است. افلاطون و لیلا به شرط ‏افزودن تصویری تازه در بخشی از یک تابلو که شاهزاده دانیال و پسرش را نشان می دهد، آزاد می شوند. به نظر می ‏رسد که شاهزاده دانیال که خود را نظر کرده مهدی می داند، با کمک سپاه فدائیان خودیش بر امپراطور عثمانی پیروز ‏شده و تاج و تخت غصبی خود را تصاحب خواهد کرد. اما…‏

چرا باید دید؟

درویش زاعیم(آقا اوغلو) متولد 1964 فاماگوستا، شمال قبرس است. در 1988 از دانشکده علوم اقتصادی و اداری ‏دانشگاه بوغاز ایچی فارغ التحصیل شد و سپس از دانشگاه وارویک فوق لیسانس[1994] گرفت. در 1991 فیلم کوتاه و ‏تجربی دوربین را آویزان کن را ساخت و سپس دوره ای در انستیتوی فیلم هالیوود شعبه لندن گذراند. در 1993 ‏مجموعه آهای امروز تعطیله را برای رادیو استانبول ساخت. در 1995 نویسندگی متن برنامه بزن بریم تعطیلات را در ‏رادیو تلویزویون دولتی ترکیه[‏TRT‏]بر عهده گرفت. نقد فیلم نوشت و شهرت خوبی در این زمینه کسب کرد. در 1995 ‏اولین رمانش- آرٍس در سرزمین عجایب- جایزه مهم ادبی یونس نادی را گرفت. و سرانجام در 1996 با نوشتن فیلمنامه ‏معلق زدن در تابوت و کارگردانی آن به عنوان اولین فیلم بلندش، نفس تازه ای در کالبد سینمای ترکیه دمید. معلق زدن ‏در تابوت چهار جایزه معتبر از جشنواره های مون پلیه، سن فرانسیسکو، تورینو و سالونیکی گرفت و پرتقال طلایی ‏بهترین فیلم جشنواره آنتالیا را نیز دریافت کرد. چهار سال بعد، دومین فیلمش فیل ها و چمن[یک تریلر سیاسی] ‏تصویری تکان دهنده از ترکیه معاصر از ورای رابطه مثلث گونه سیاست، مافیا و تجارت مواد مخدر به نمایش گذاشت. ‏این بار جایزه بهترین کارگردانی جشنواره آنتالیا نصیب اش شد و جایزه فیپرشی جشنواره استانبول را به خاطر شهامت ‏اش در نزدیک شدن به عمق مسائل سیاسی و اجتماعی و قدرتش در کارگردانی نیز ربود. ‏

زاعیم که در مدتی کوتاه تبدیل به یکی از امیدبخش ترین کارگردان های سینمای ترکیه شده بود، سومین و شخصی ترین ‏اثرش گِل را در سال 2003 ساخت که جایزه یونسکو را جشنواره ونیز را برای وی به ارمغان آورد. در انتظار بهشت ‏چهارمین و آخرین فیلم زاعیم است که تاکنون تهیه کننده و نویسنده تمامی فیلم های خود نیز بوده و از این رهگذر آزادی ‏و کنترلی کامل بر آثارش اعمال نموده است. ‏

در انتظار بهشت فیلمی متفاوت از تمامی اثار پیشین زاعیم است. نه فقط از جهت ژانری، بلکه از نظر نوعروایت و ‏پرداخت و تدوین آن که نشان از ارادت و شناخت عمیق وی از هنر مینیاتور و موسیقی شرقی[مخصوصاً ایرانی] و از ‏همه مهم تر فرهنگ شیعه و اعتقادشان به ظهور منجی بزرگی به نام مهدی دارد، که قرن ها دستمایه کار دکانداران دین ‏و شیفتگان قدرت بوده است. ‏

زاعیم همچون بسیاری از پیشینیان خود داستان دگرگونی نقاش در طول سفر را روایت می کند، یک فیلم تاریخی/جاده ‏ای که از عرفان شرقی و اسلامی بهره گرفته است. اما هدف زاعیم محدود به اینها نیست. او تضادهای میان دو اسلوب ‏نقاشی شرقی[مینیاتور فاقد پرسپکتیو] و نقاشی فرنگی[برخوردار از آناتومی و پرسپکتیو دقیق] و روحیه حاکم بر این ‏دو گونه هنری را نیز بررسی می کند. البته با استفاده از وایپ ها وقطعات انیمیشنی که به شیوه مینیاتور ترسیم شده و ‏برای چسباندن نماها یا سکانس ها به کار گرفته می شوند، دلبستگی خود را به هنر منطقه زادگاه خود نشان می دهد. اما ‏دست آخر موجبات تلاقی دو گونه را فراهم کرده و برخورد تاریخی شان را نیز به نمایش می گذارد. ترکیب واقع گرایی ‏نقاشی فرنگی با چهره مهدی که از داخل یکی از مینیاتورهای افلاطون بریده و توسط لیلا به تابلوی شاهزاده دانیل ‏چسبانده می شود، در نهایت برخورد دو دنیاست. که دومی بر خلاف اولی، به گریز از واقعیت تمایل دارد و نقد دنیا را ‏به نسیه آخرت می فروشد. ‏

در انتظار بهشت فیلمی عمیق با طراحی صحنه و دکور بسیار واقعگرایانه است که کارگردانش کوشیده تا سبک روایتی ‏خاصی نیز برای آن ابداع کند. کاری که مرحوم حاتمی در شخصی ترین اثر خود خواستگار برای رسیدن به آن کوشیده ‏بود. بعید نیست این فیلم با توجه به مضمون اسلامی اش و داستان عفیف اش سر از جشنواره فجر امسال در نیاورد، که ‏اگر چنین شود زهی سعادت فیلم دوستان ایرانی تا یکی از فیلمسازان خوش ذوق کشور همسایه را بشناسند!‏

ژانر: درام. ‏

theflock.jpg

مرید ‏The Flock‎

کارگردان:لائو وای کئونگ. فیلمنامه: هانس بائر، کریگ میچل. موسیقی: گای فارلی. مدیر فیلمبرداری: انریکه چدیاک. ‏تدوین: تریسی ادامز، مارتین هانتر. طراح صحنه: لستر کوهن. بازیگران: ریچارد گیر[ارول بابج]، کلر دنیس[آلیسون ‏لاوری]، کا دی استریکلند[وایولا فرای]، ری وایز[بابی استایلز]، راسل سیمز[ادموند گرومز]، آوریل لاویگنی[بئاتریس ‏بل]، کریستینا سیسکو[هریت ولز]، دواین ال. برنز[وینسنت رنیسون]، مت شولز[گلن کوستیس]، اد آکرمن[لویس ‏کسلر]، مت سانفورد[جیمز ری وارد]. 105 دقیقه. محصول 2007 آمریکا. ‏

ارول بابج، کارمند اداره سلامت عمومی در آستانه بازنشستگی است و باید دستیاری جوان به نام آلیسون لاوری را قبل ‏از خاتمه خدمتش تربیت کند. وظیفه بابج کنترل خلافکاران جنسی ثبت شده در منطقه خویش است. کسانی که دست به ‏ازار و اذیت زوج های خود زده یا آنان را به قتل می رسانند. بابج سخت شیفته شغل خویش است و زمانی که قوانین را ‏برای ممانعت از این مجرمین کافی نمی یابد، شخصاً دست به اقدام می زند. از این رو بازنشستگی زود هنگام خود را ‏اخراج از سوی مدیران بی مسئوولیت ارزیابی می کند و چندان راغب به یاد دادن رموز حرفه خود به دستیار جوانش ‏نیست. همزمان یافته شدن جسد دختران جوانی که قبل از مرگ به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند و گمشدن ‏دانش آموزی نوجوان سبب می شود تا بابج تلاش برای یافتن قاتل را در میان خلافکاران منطقه آغاز کند. او که سال ها ‏قبل نتوانسته، دخترکی را از چنگال قاتلی بی رحم نجات دهد و همواره خود را سرزنش می کند، این بار مصمم است تا ‏دختر ربوده شده را زنده پیدا کند. کاری که خالی از مخاطره نیست و مجبور است تا به آلیسون تازه کار نیز اعتماد ‏کند….‏

چرا باید دید؟

لائو وای کئونگ یا آن طور که غربی ها بهتر می شناسندش اندرو لائو، متولد 1960 هنگ کنگ با دستیار کارگردانی ‏در فیلم های رزمی چینی آغاز کرد، در دهه 1980 فیلمبرداری را آغاز کرد و در سال 1990 اولین فیلمش را با نام ‏علیه همه کارگردانی کرد. او تاکنون امضای خود را پای37 فیلم گذاشته، جوایز متعددی برای فیلمبرداری فیلم های خود ‏و دیگران گرفته، و سینما دوستان بسیاری او را به خاطر پنج گانه جوان و خطرناک و سه گانه روابط جهنمی[که ‏مارتین اسکورسیزی از دست رفتگان را با اقتباس از آن ساخت] می شناسند. روابط جهنمی برای لائو موفقیت هنری ‏فراوانی به همراه داشت و جوایزی متعددی را نیز نصیب او ساخت و سرانجام باعث راه یافتن اش به هالیوود نیز شد. ‏آخرین موفقیت عمده لائو پیش از ساخت مرید نامزدی جایزه بزرگ جشنواره مونترال در سال گذشته برای کارگردانی ‏گل مینا‎ ‎‏[درباره یک پلیس، یک آدم کش و یک گل] بود. ‏

مرید آن چنان که از نامش برمی آید قصه تربیت کارآموزی جوان است که در نهایت تبدیل به مرید استاد کهنه کار خود ‏می شود. هر چند در آغاز با روسای او همداستان شده و مبارزه خودگمارده او در راه قانون و اجرای عدالت را تقبیح ‏می کند. البته نام فیلم که می شود معنای گله را نیز از آن مستفاد نمود اشاره به خیل متجاوزانی دارد که بابج همچون ‏چوپان دقیق بایستی آنها را زیر نظر داشته باشد و در عالم واقعیت نیز چنین متجاوزانی کم نیستند. لائو در آغاز فیلم با ‏استفاده از میان نوشته به این واقعیت اشاره می کند که در امریکا بیش از نیم میلیون خلافکار جنسی ثبت شده وجود دارد ‏و برای تحت نظزر داشتن هر هزار نفر آنها فقط یک مامور وجود دارد! [تصورش را بکنید که آمار غیر رسمی شامل ‏چه رقمی می شود! هولناک است، مگر نه؟]‏

اما قرار نیست تا لائو و فیلمنامه نویس اش نقبی به شخصیت و روان آدم های دو سوی قصه بزند و دلایلی روانشناختی ‏و جامعه شناسانه ارائه کند. لائو یک تریلرساز است و این بار نیز قصه ای از مبارزه با زمان را روایت می کند. بابج و ‏همکارش باید قبل از آن که دیر شود، مظنون و مخفیگاه او را بیابند. بنابراین تمام هم و غم لائو نیز صرف ساختن ‏قهرمان از یک نگهبان خودگمارده قانون با استفاده از 35 میلون دلار بودجه می شود. اما حاصل کار گویا به مذاق تهیه ‏کنندگان خوش نیامده و نیلز میولر را مامور فیلمبرداری مجدد از چند سکانس می کنند. برای محکم کاری و محک زدن ‏بازگشت مالی فیلم نیز ابتدا آن را در برزیل اکران کرده اند تا بعد چه پیش آید[شاید مستقیماً روانه بازار دی وی دی ‏شود]. هر چند تصور نمی کنم با پخش گسترده کپی غیر قانونی آن از طریق اینترنت دیگر کسی رغبتی به تماشای آن ‏در سالن های سینما داشته باشد. ‏

بازی ریچارد گیر نقطه قوت فیلم است و به نظر می رسد که لائو موفق شده تا نظر مثبت اربابان هالیوود را برای باز ‏گذاشتن دست خود در پروژه های آتی جلب کند. چون هم اکنون تولید پنج فیلم توسط او در سه سال اخیر اعلام شده و بای ‏منتظر بود و دید که این بار کارگردان خوش سابقه هنگ کنگی در ینگه دنیا چه خواهد کرد. عجالتاً تا آن روز اگر فیلم ‏قابلی دم دست ندارید برای سرگرم شدن و کسب آدرنالین مرید را تماشا کنید. اطمینان می دهم که صد در صد بی ضرر ‏است!‏

ژانر: جنایی، درام، راز آمیز ، مهیج. ‏

‏ ‏

nitro.jpg

نیترو/خداحافظ مکس ‏Nitro‎

کارگردان: آلن دس روشر. فیلمنامه: آلن دس روشر، بنوآ گیشار. موسیقی: ‏FM Le Sieur‏. مدیر فیلمبرداری: بروس ‏شون. تدوین: اریک دروین. طراح صحنه: دومینیک دس روشر. بازیگران: گیوم لمی تیورژ[مکس]، لوسی ‏لوریه[مورگان]، مارتن ماته[وکیل]، ریمون بوشار[مگ]، میریام تالار[آلیس]، آنتوان دس روشر[تئو]، مارتین دیوید ‏پیترز[دامپزشک]، گاستون لپاژ[جراح الیس]، تونی کنته[جینو]، رئال بوسه[هماهنگ کننده انتقال عضو]، جف ‏استینی[وینی]. 90 دقیقه. محصول 2007 کانادا. نام دیگر: ‏Adieu Max ‎‏. ‏

مکس زندگی خوبی با همسرش آلیس و پسرشان تئو می گذراند. تا اینکه بیماری کهنه آلیس عود می کند و اگر عمل ‏انتقال قلب روی وی انجام نشود، خواهد مرد. مکس که از این وضعیت به سختی پریشان شده، به تئو قول می دهد تا ‏آلیس را نجات دهد. اما قلبی که بتوان آن را جایگزین قلب بیمار آلیس کرد، در دسترس نیست. زمان به سرعت سپری ‏می شود و مکس که سابقاً یک راننده حرفه ای بوده، در اوج نومیدی برای تامین پولی که بتواند هماهنگ کننده انتقال ‏عضو را وادار به همکاری کند، به سراغ پدرش می رود. بعد از گرفتن اتومبیلی پر سرعت راهی محلی می شود که ‏جایگاه جوانان عشق سرعت و مسابقات آنهاست و شرط بندی های کلانی نیز در آنجا صورت می گیرد. مکس موفق می ‏شود تا مقداری پولی تهیه کند، اما این مبلغ کافی نیست. ناچار به سراغ کسی می رود که در گذشته با وی برخوردی ‏خشونت بار داشته است. مردی معروف به وکیل که در پوشش اداره یک سکس کلاب دست به هر کاری می زند، حتی ‏فروش اعضای بدن انسان… اما وکیل مدت ها قبل مکس را تهدید کرده که در صورت ملاقات مجددشان، وی را خواهد ‏کشت….‏

چرا باید دید؟

آلن دس روشر در دهه 1980 از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه مونترال در رشته سینما فارغ التحصیل شده و با ‏ساختن ویدیو کلیپ برای هنرمندان کانادیی چون میشل ریوار و میتسو به دنیای فیلمسازی راه یافته است. اولین فیلم ‏کوتاهش را در سال 1990 با نام در ستایش از سینما ساخت که نامزد دریافت خرس طلایی بهترین فیلم کوتاه از ‏جشنواره برلین شد. شش سال بعد با کمدی کوتاه ‏L’Oreille de Joé‏ سینمای داستانی را آزمود. سال بعد اولین فیلم ‏بلندش را به نام بطری کارگردانی کرد که در مراسم جنی نامزد دریافت جایزه بهترین کارگرانی شد، اما در طول هفت ‏سال گذشته ترجیح داد تا با ساختن سریال های تلویزیونی روزگار بگذارند. نیترو دومین فیلم بلند اوست که موفق شده ‏تمامی رکوردهای فروش در تاریخ سینمای کانادا را بشکند!‏

یک اکشن تمام عیار کانادایی که توانسته پشت حریفان قدری چون فیلم های اکشن بروس ویلیس یا انیمیشن های پیکسار ‏را در اکران داخلی به خاک برساند. با این حال فیلم داستان آشنایی دارد و اندکی کلیشه ای است. مردی که گذشته سیاه ‏خود را فراموش کرده و این بار برای نجات جان عزیزی مجبور به رجعت به سوی آن و انجام آخرین سرقت می شود. ‏

آلن دس روشر به خوبی از دستمایه عاطفی خود استفاده کرده و سکانس های زیبایی در قالب فلاش بک برای مکس و ‏همسرش تدارک دیده است. از طرف دیگر رابطه پدر مکس با او و نوه اش یا مورگان-دختری که در گذشته محبوب وی ‏بوده و هنوز از دنیای خلافکارن خارج نشده- نیز به عنوان پیرنگ های عاطفی قوی به نیترو افزوده شده اند. اما بدون ‏شک دلبستگی مورگان به مکس که هنوز پس از گذشت سالیانی دراز حاضر به فداکاری برای اوست، پر رنگ ترین ‏پیرنگ عاطفی فیلم است. پیرنگی که بازی لوسی لوریه در نقش مورگان[ در روزنامه های کبک به شدت مورد ستایش ‏قرار گرفته] به آن جذابیتی دو چندان بخشیده است. ‏

به نظر می رسد سینمای کانادا در طول چند سال گذشته با الگوبرداری از فیلم های اکشن آمریکایی و تولید نمونه های با ‏کیفیت و گران قیمت آنها در قالب آثاری چون پلیس خوب، پلیس بد و اینک نیترو در صدد یافتن راهی برای خرروج از ‏بن بست مالی است. ترفندی که ظاهراً در زمانی خوب اندیشیده و به کار بسته شده است! در اهمیت این فیلم همین بس ‏که روزنامه معتبر ‏Globe and Mail‏ نیز مقاله ای درباره آن و این گونه تولیدات چاپ کرده است. نیترو به عنوان یک ‏محصول ملی برای سینمای تجاری کانادا تولیدی قابل افتخار و برای مشتاقان فیلم اکشن خوراکی بی همتاست. هنگام ‏تماشای فیلم مراقب فشار خون باشید!‏

ژانر: اکشن. ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏