فاجعه انسانی یک ماهه غزه بازتاب زیادی در عرصه عمومی ایران داشت و کثیری از کنشگران سیاسی و مدنی ایران را به واکنش واداشت. منظور کنشگران غیر حکومتی است. این موضع گیری ها فرصت خوبی برای ارزیابی نوع نگاه کنشگران ایرانی به موضوعات منطقه ای و اساسا رویکرد آنها به مسائل حقوق بشری و انسانی و همچنین درجه انجسام و هماهنگی در دیدگاه های آنها است.
منازعه فلسطین و اسرائیل امر پر رنگی در بین گروه های سیاسی ایران است و.معمولا در هر خانواده سیاسی و جریان های سیاسی ایران موضع و پاسخ مشخصی نسبت به این مساله وجود داشته و تبدیل به بخشی از خصلت گفتمانی و هویتی آنها شده است.
از اینرو موضوع فلسطین و تحولات مربوطه با حساسیت بیشتری در بین فعالان سیاسی و مدنی ایران دنبال می شود. اما از سوی جریان هایی برجستگی بیش از حد قابل قبولی به این مساله داده می شود. در واقع ملاک و معیار های متفاوتی قابل مشاهده است که لزوما برابر نهاد مسائل انسانی و اخلاقی نیست.
نگاه ایدئولوژیک و برخورد هویت طلبانه در بخشی پر رنگ است و در اولویت قرار دارد. مساله حقوق بشر یا مطرح نیست و یا مسدله ثانوی است. بخشی بیشتر ضدیت با اسرائیل دارند و در نگاهی مشترک با حکومت و حزب الله لبنان خواهان نابودی و حذف حکومت اسراییل بوده و به عبارتی دقیق تر با موجودیت آن حکومت مشکل دارند و از هر حرکتی که بر علیه آن،مستقل از اینکه ویژگی های آن حرکت چیست با معیار های انسانی تطبیق می کند یا نه و حاملان چه اهدافی دارند، استقبال می شود.
بخش افراطی این قرائت اعتراض به جنایت اسرائیل را به همسویی با حماس و یا هر گروه دیگری که به منازعه خشونت آمیز با اسرائیل باور دارد پیوند می زند. برای آنها مهم نیست حماس شهروندان عادی اسرائیل را هدف قرار می دهد.آنها در چارچوب دیگاه خاصی که در مقوله امپریالیسم ستیزی دارند فقط به مشکلاتی که از ناحیه دولت های غربی و اسرائیل رخ می دهد،واکنش نشان می دهد و به موارد مشابه و فاجعه بار تر که در چارچوب غیر غرب ستیزی است، سکوت می کنند و استانداردی دوگانه بر رفتار آن حاکم است.
برخی کم شمار در این جریان نیز هستند که به خودخوانده در جایگاه قاضی نشسته اند و وظیفه دارند رصد کنند چه کسی نسبت به جنایات اسرائیل موضع گرفته است. برخورد قیم مآبانه این افراد نسبتی با حق طلبی روشنفکری ،نقادی روزنامه نگاری و دیده بانی جامعه مدنی ندارد وبیشتر یک نوعی یقه گیری سیاسی و داروغه پنداری در عرصه عمومی را به نمایش می گذارد و به قصد تصفیه حساب های سیاسی است.
اما گرایش دیگری نیز وجود دارد که به اندازه جریان نخست پر تعداد نیست اما منطقی مشابه را با نتیجه گیری متضادی دنبال می کند. این جریان که غرب شیفتگی را با عرب ستیزی و اسلام هراسی تلفیق کرده ، عملا نوعی اشرافیت هویتی و برتری نژادی را برای غرب تبلیغ می کند. این جریان کاری به جنایات اسرائیل نداشته و یا آن را حداکثر تابعی از سیاست های مخرب جمهوری اسلامی در منطقه تفسیر می کند. در حالی که جنایت های اسرائیل و زیاده خواهی های آن متغیر مستقلی است و سیاست های جمهوری اسلامی و یا دیگر جریان هایی که برخورد ابزاری با حقوق مردم فلسطین دارند فاکتوری تشدید کننده و یا توجیه کننده برای سیاست های تجاوز طلبانه دولت اسرائیل است.
جریان یاد شده عملا جانب اسرائیل را می گیرد و لبه حملاتش را به جریان های منتقد و مخالف اسرائیل قرار می دهد. برخی از فعالان این جریان اعتراض می کنند منتقدان عملکرد بی رحمانه و نقض حقوق بشر دولت اسرائیل نسبت به فجایع بشار اسد در سوریه و یا جنایت هایی که در سودان رخ داد، سکوت ورزیده اند و آنها را به دلیل رفتار دو گانه سرزنش می کنند.
اما نتیجه گیری نهایی آنها فقط نکوهش دوگانگی نیست بلکه به نوعی سکوت در برابر اسرائیل را تجویز می نمایند تا ظلم علی السویه عدالت پنداشته شود. حرف درست و به حقی است که منتقدان و مخالفان اقدامات خشونت آمیز اسرائیل در جنگ اخیر غزه باید رفتار یکسان و غیر تبعیض آمیزی داشته باشند. اما صرف موضع گیری آنها در خصوص محکومیت اسرائیل را نمی توان تخطئه کرد . بلکه باید با تایید آن خواهان موضع گیری در موارد مشابه دیگر شد. اما نوعی رفتار یقه گیرانه در این جماعت نیز مشاهده می شود که شمشیر سوریه را بر سر هر کسی بلند می کنند که نسبت به جنایت های دولت اسرائیل اعتراضش را بیان می دارد.
هر دو جریان فوق ادامه جنگ هویتی و سیاسی خود را به موضوع حنگ اخیر غزه کشانده اند . در هر دو برخورد،حقوق بشر به عنوان یک اصل خود بیناد مطرح نیست و تابعی از دیدگاه های سیاسی و نگرش های جهانی است. همانطور که محکومیت جنایت ارتش اسرائیل بدون محکوم کردن جنایت های بشار اسد و داعش و دیگر گروه های افراطی پذیرفتنی نیست،نمی توان به روی کشتار گسترده غیر نظامیان و قساوت وبی رحمی اسرائیل چشم بست و بعد مدعی نگاه حقوق بشری در محکومیت رفتار حکومت هایی سوریه ، ایران و … شد.
می توان دو سندورم را در رفتار جریان های فوق مشاهده کرد. در اول سندورم غرب ستیزی است که در همه جا ملاک حقیقت ستیز و یا همسو نشدن با غرب است. دیگری نیز سندورم جمهوری اسلامی است که با معیار قرار دادن نفس ضدیت با حکومت به عنوان حقیقت از هر حرکتی که بوی همسویی با جمهوری اسلامی دهد فاصله می گیرد. در حالی که حقیقت و موضع گیری اصولی و صحیح فراتر از دوگانه ضدیت یا شیفتگی به امری اعم از دولت یا گفتمان قرار دارد.
اما خوشبختانه بخش زیادی از کنشگران سیاسی و مدنی ایران با درک مسئولیت اخلاقی خود نگاهی حق طلبانه و متوازن به فاجعه انسانی غزه داشتند و ضمن رعایت ملاحظات انسانی خشونت و ترور و عوامل ریشه ای آن را محکوم کردند. البته طیف گسترده ای از موضعگیری ها وجود داشت که نظرات مختلفی را بازتاب می دادند برخی نسبت به ماجراجویی و عملکرد مخرب حماس سکوت ورزیده اند و برخی نیز همراهی نشان دادند که جای انتقاد دارد. اما کلیت موضع گیری ها برای نمایش عملکرد مثبت اپوزیسیون سیاسی و نیرو های جامعه مدنی در سنجه انصاف و اخلاق قابل دفاع است. اگر چه هنوز با ایجاد نگاهی جامع و غیر یکسویه نگرانه فاصله وجود دارد.