از بزرگان عالیقدر نا امید شدهام، بر کودکان گرانقدر مینویسم، باشد که نسل بعدی ما، شاید نسل بعدیش، انسان را به انسان بودنش بشناسد و انسانیت را به انسان بشناساند.
دیگر چرا دم از دمکراسی میزنیم؟ گویا برای ما خوب است، برای دیگران نه! این یعنی چکیده دیدگاه معاصر مملکت شریف ما، بنده هم جزوش. “منیت” چنان در لایههای جامعه رخنه کرده که فردا اگر در مملکت انقلاب هم بشود، آنکه نظرش مخالف “من” است، اشتباه می کند، چون نظر درست یکیست، آن هم نظر “من” است، “شما” هم اگر نظر دیگری دارید، اشتباه می کنید، اینکه “من” عارضم درست است و تمام. دوباره روز از نو، روزی از نو. نگارنده که تعریفی از لغت “درست” در کتب فلسفی از ارسطو تا خیام، از هگل تا سارتر و قس علی هذا ندیدم، اما گویا ملت لغات “آزادی” و “دمکراسی” را با هم اشتباه گرفته اند. آزادی تا حدی رواست که به دمکراسی آسیبی نزند. دمکراسی تا حدی رواست که به اجتماع لطمه وارد نکند، این یعنی خواست اجتماع. حال ادعا میشود که خواست اجتماع این است که فلانی که بهمانی را کشته، بمیرد؛ پس میکشیمش. اصلا به کنوانسیون حقوق کودک و قرارداد حقوق اجتماعی و فرهنگی سازمان ملل، که ایران از بدو پیدایش در آن عضویت دارد، اعتنایی نداریم. سخن بر آن است که این شخص، فرزند اجتماع است، اجتماعی که ما، دوستان ما، همشهریان ما، هموطنان و همنوعان ما را در بر میگیرد. همه انسانیم، و همه در این یک نقطه مشترک. به خوشی یا ناخوشی، ما در انسان بودن با بن لادن و اوباما و احمدی نژاد و دیگران در یک ردیف هستیم. لذا اعضای اجتماع محکومند به برخورد اجتماعی. این جامعه، حقوقی را به اعضای خودش اختصاص میدهد، من جمله حق رانندگی، حق مسافرت، حق کار، حق تفریح، و مهمترین آن حقوق، یعنی حق آزادی.
برنامههای نمایشی در تالار شهر دیگر چنگی به دل نمی زنند، تخمه آفتابگردان به دست از ساعت ۱ بامداد به تماشای حلق آویز کردن کودکانمان از جرثقیل میرویم که “به به، خوب کردند، باید به جای ۲ متر، ۲۰ متر بالا میبردند تا آنها که دورتر هم ایستاده بودند، خوب میدیدند”. گمانم منظورشان از دور ایستادگان همان مللی باشند که این تصاویر را میبینند و به ریش مبارک ما صلوات میفرستند؟ تا بوده گفتهایم خودت را جای صاحب مرده بگذار. دنیایمان به پایان رسید و نگفتیم خودت را جای آن زنده بگذار که بفهمی چرا کشته، بلکه بتوانی بعدی را نجات دهی. در هیچ چیز مقام اول و دوم را نداشته باشیم، در آمار اعدام سازمان عفو بین الملل، مقام دوم بعد از چین را داریم. نه، مشکل ما آقای رییس جمهور «محترم» نیست، که در دانشگاه کلمبیا و سازمان ملل متحد افاضات میفرمایند. ما خود را درست کنیم، دیگری هم خود را درست کند، رییس مملکت هم درست میشود. یاد حمید مصدق افتادم، گفت “من اگر برخیزم، تو اگر برخیزی، همه بر می خیزند. من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟”
اگر کسی، دیگری را بکشد، قتل نفس صورت گرفته و حکمش به چشم ملت اعدام است. اما اگر میلیاردها تومان را به جیب مبارک بگذارند، چون کسی به ظاهر کشته نشده، پس قتل نفس نیست، حالا اگر هزاران نفر به خاطر آن چپاول از گشنگی هم مردند، ملالی نیست. جامعهی فرد به فرد، به جامعهای اطلاق میگردد که در احکام آن فرد در مقابل فرد مسئول است و اجتماع مسئولیت را با اتکا به این دیدگاه غلط از خود سلب میکند. به ظاهر آنچه که به دنبالش هستیم، دمکراسی نیست، آزادیست، آن هم از نوع آمریکایی. اگر آزادی داشتیم، همه مشکلاتمان حل بود، گشت ارشاد هم نبود. حالا پول را هم بردند که بردند. چند روزی ماجرا گرم است، بعد می رود داخل یخچال مغز مبارکمان. اما اگر کسی از گشنگی رفت دزدی، بعد حالا به هر دلیلی مرتکب قتل شد، اختیار عمل داشته، حکمش هم اعدام است. مساله حل شد.
اجتماع، بر شخص مقدم است، زیرا این اجتماع است که شخص را میسازد، اما یک شخص به تنهایی سازنده اجتماع نیست. این ارجحیت نه فقط در سود دیدگاههای مثبت و منفعت بخش آن است، که در گذار منفی و مصدوم آن نیز صدق میکند. جامعه میتواند حقی را مسلوب شود که وضعش کرده، مانند حقوق مذکور در بالا. سودا سر میدهیم که “آی می کشم آنکه برادرم کشت”، دمکراسی هم میخواهیم. مگر جان را ما دادهایم که میخواهیم آن را بگیریم؟ برادر شما نه، اصلا پدر بنده. حالا نفرمایید که “چطور وقتی میکشت یادش نبود؟” اولا اگر یادش بود مرض نداشت که بکشد. دوما اگر هم داشت، مرض را از قبر پدرش که نیاورده بود، از همین اجتماع گرفته بود. لابد میخواهید بفرمایید که “حکم خداست، پس باید عمل شود”. اولا که حکم خدا این نیست که بحث آن مفصل است و انجامش را به علمای علمش میسپارم، اما گیریم هم که باشد، یعنی شما منکر این میشوید که این شخص فرزند اجتماع بوده؟ یعنی این شخص هیچ تعلیمی از این اجتماع نداشته؟ از روز تولد در ایزوله بوده تا روز ارتکاب جرم؟ اگر نه که حد بر او روا نیست. پاسخ عمل اشتباه که خود نفس آن عمل نمی تواند باشد. اگر اشتباه است، برای همه و همیشه اشتباه است، گزینشی که نمیشود اشتباه تعیین کرد. استدلالش می شود چون فلانی از خانه من دزدی کرد، من هم میرود از خانه او دزدی می کنم.
بیان می شود که مجازات مرگ از میزان جرایم جزایی میکاهد. از سال ۱۹۹۶ تا امروز مجازات اعدام در خاک اتحادیه اروپا صورت نگرفته، یعنی بر اساس این استدلال در حال حاضر در اروپا اگر همه قاتل نباشند، میزان جرایم جزایی بر اساس مقیاس تراکم جمعیت در محیط بایستی به مراتب بالاتر از ایران یا ایالات متحده باشد، که نیست. مثال دیگری عارض می شوم، در ایالات متحده، برخی ایالات مجازات اعدام دارند، برخی ندارند. یک فرهنگ، یک کشور، یک ملت؛ جالب است بدانید سرانه جرایم جزایی در ایالاتی که حکم اعدام دارند در مقیاس تراکم بر محیط، بیشتر از ایالاتی است که مجازات اعدام ندارند. تگزاس به عنوان ایالتی با مجازات مرگ دارای دو برابر نرخ قتل نسبت به ایالت ویسکانسین است که در آن مجازات مرگ وجود ندارد. میزان جرایم در ایالات متحده به عنوان کشوری که دارای مجازات مرگ است، ۶ بار بیش از بریتانیا و ۵ بار بیشتر از استرالیا است که مجازات مرگ در آن ها ملغی شده.
جامعه شناسی، و از آن مهمتر تاریخ، هر دو ثابت کرده اند که اعدام تنها پاک کردن صورت مساله و فراموش کردن آن است، و نه تنها هیچ تاثیری بر حل آن نمی گذارد، بلکه موجب سلب توجه عمومی به علل رخداد نیز می شود. اعدام، جنایتی است علیه بشریت، در زیر سایه ی قانونی، نوشته شده در اجتماع، به منظور لغو حقی که دهنده اش خود اجتماع نیست. حالا نفرمایید که بنده با دیدگاه غربی برای فرهنگ ایرانی نسخه می پیچم. ابتدای بحث عرض کردم، برای آن دیگری می نویسم، ما که حرفمان “درست” است!