میرحسین موسوی، نخستوزیر پرافتخار سالهای جنگ، از شریفترین و خوشنامترین سیاستمداران ایرانی است و شرح خدمات و سوابق او هر ایرانی را به تحسین وا میدارد. نظرسنجیها نیز نشان میدهد که موسوی پس از خاتمی – و البته با فاصله بسیار – در میان طالبان تغییر بالاترین احتمال پیروزی در انتخابات را دارد. با این وجود، نگارنده ضمن ادای احترام به نخستوزیر محبوب سالهای جنگ به دلایل متعدد معتقد است که در شرایط کنونی ماندن خاتمی در صحنه انتخابات «اخلاقیتر» از کنارهگیری او به نفع موسوی است و انصراف خاتمی از کاندیداتوری، به ضرر موسوی، خاتمی، ایران و ایرانیان است و لذا خاتمی در عرصه میماند. پیش از این دلایل پرشماری در ضرورت نامزدی خاتمی طرح شدهاند و در این نوشتار کوتاه تنها به چند دلیل به سود ماندن خاتمی در صحنه اشاره میشود:
1- پس از نامزدی میرحسین موسوی، نظر پویشگران (کمپینرهای) «پویش حمایت از خاتمی» (موج سوم) را در ارتباط با کنارهگیری فرضی سیدمحمد خاتمی جویا شدیم. از میان پویشگرانی که به پرسش و نظرخواهی ما پاسخ دادند، 94 درصد «به شدت مخالف»، 4 درصد «مخالف» و 2 درصد «موافق» کنارهگیری خاتمی به نفع میرحسین بودند و تنها 9 درصد پویشگران اعلام آمادگی کردند که در صورت کنارهگیری خاتمی و حمایتش از موسوی، برای پیروزی موسوی در انتخابات فعالیت کنند. بر اساس نظرخواهی صورتگرفته، در صورت کنارهگیری خاتمی، 39 درصد پویشگران در انتخابات شرکت نمیکنند، 15 درصد آنها به کروبی رأی میدهند، 20 درصدشان به میرحسین رأی میدهند و 26 درصد آنها هنوز «نمیدانند» که چه خواهند کرد. به عبارت دیگر حتی در صورت حمایت خاتمی از میرحسین، حداقل 20 درصد و حداکثر 46 درصد (با لحاظ کردن آراء سرگردان) از پویشگران به میرحسین رأی خواهند داد. شاید بتوان نتایج حاصل شده از این جامعة آماری را با چند درصد خطا به 220 هزار پویشگر گمنام «موج سوم» و حتی کل حامیان خاتمی تعمیم داد. وجه مشترک نظرسنجیهای معتبری که تاکنون در سطح کشور انجام شده هم این است که خاتمی حداقل دو برابر موسوی رأی دارد. ماندن سیدمحمد خاتمی در عرصه انتخابات از نظر پویشگران چنان ضروری است که تعدادی از آنها حتی پیشنهاد کردهاند در صورت کنارهگیری خاتمی، «موج سوم» به «پویش دعوت مجدد از خاتمی» تبدیل شود و برای اعلام حضور دوباره وی به کوششهای خود ادامه دهد!
2- کنارهگیری خاتمی به نفع موسوی به دلایل متعدد به ضرر موسوی است و به جایگاه و اعتبار وی که از وجیهترین چهرههای سیاسی ایران و ارزشمندترین سرمایههای سیاسی کشور است، ضربه میزند. با وجود آنکه موسوی از خاتمی نخواسته است که به نفع وی کناره بگیرد، بخشی از بدنه اجتماعی حامی سیدمحمد خاتمی علت کنارهگیری خاتمی را آمدن موسوی خواهند دانست و متأسفانه از فردای انصراف خاتمی، میرحسین را به عنوان عامل اصلی کنارهگیری خاتمی ملامت خواهد کرد. اگر موسوی علیرغم حمایت خاتمی و اصلاحطلبان در انتخابات شکست بخورد، میلیونها ایرانی اصلاحطلب خواهند گفت که اگر میرحسین نمیآمد و خاتمی میماند، پیروز میشدیم. و حتی اگر موسوی در انتخابات پیروز شود، از آنجا که در نظر ایرانیان به جای خاتمی آمده است، مدام با او مقایسه و ملامت خواهد شد.
متأسفانه به نظر میرسد با وجود حسن نیت موسوی برای نامزدی، اگر خاتمی به نفع موسوی کنار برود از این پس هر اتفاق نامطلوبی رخ دهد، ایرانیان خواهند گفت اگر موسوی نمیآمد و خاتمی میماند «شاید» چنین نمیشد؛ و این نگرش مردم موسوی را در جایگاه بسیار دشواری قرار میدهد و از سرمایه اجتماعی و محبوبیت او میکاهد.
3- یکی از سرمایههای مهم خاتمی شهرت وی به «صداقت» و «اجتناب از بازیهای غیراخلاقی سیاسی» است. کنارهگیری خاتمی در این مقطع، گرچه خیرخواهانه صورت میگیرد، متاسفانه در نظر بسیاری از ایرانیان حمل بر نوعی «بازی سیاسی» خواهد شد و به وجهه اخلاقی او لطمه خواهد زد. متأسفانه بسیاری با ناحق خواهند گفت که خاتمی از ابتدا نمیخواست بیاید و طرح «یا من یا موسوی» و سپس «آمدن» و متعاقباً «کنارهگیری به نفع میرحسین»، نوعی بازی سیاسی به نفع خودش یا موسوی و به زیان دیگر نامزدها بوده است.
4- روشن است که احکام اخلاق اجتماعی با احکام اخلاق فردی متفاوت است و در قلمرو سیاست و جامعه نمیتوان بر اساس مبانی اخلاق فردی تصمیم گرفت و به باور فیلسوفان اخلاقِ سیاست، تنها موضوعی که باید در تعیین وظیفه اخلاقی سیاستمدار مبنا قرار گیرد «خیر و مصلحت عمومی» میلیونها شهروند است و ملاحظات حاکم بر روابط فردی و اخلاق فردی معیار نیست. خاتمی نیز التزام خود را به اخلاق اجتماعی/ اخلاق سیاست به خوبی نشان دادهاست و در آخرین نمونهی این پایبندی با اعلام نامزدی خود در انتخابات، مصلحت جمع را به مصلحت خود ترجیح داد و رأی خرد جمعی را بر تشخیص خود مقدم داشت. اکنون نیز چیزی تغییر نکرده است و دلایل پرشمار و قویای که خاتمی را برای حضور در صحنه انتخابات مجاب کرد به همان قوت باقی است و دهها حزب و تشکل و صدها هزار دعوتکننده همچنان بر حضور خاتمی در انتخابات اصرار دارند. موسوی و اطرافیان او نیز مطمئناً احکام روابط دوستانه شخصی را به عرصه سیاسی تعمیم نمیدهند و متوجه هستند که خاتمی برای خیر عمومی ایرانیان میماند و مصلحت جمعی 70 میلیون ایرانی و نسلهای بعدی را بر مصلحت شخصی خود و دوستانش ترجیح داده است. به تعبیری دیگر در معادلهای که خاتمی برای تعیین وظیفه اخلاقی خود برای ماندن یا نماندن در صحنه انتخابات حل میکند، «ناراحت شدن چند نفر» از پارامترهای «اخلاقاً مربوط» نیست یا حداکثر پارامتری است که تنها در صورتی میتوان بر آن تأکید کرد که در تعارض با پارامترهای مهمتر دیگر (از جمله مصلحت مردم و کشور) نباشد (بگذریم از اینکه چنانکه موسوی تصریح کرده است، از ماندن خاتمی دلگیر نمیشود و حضور خود را در تعارض با نامزدی خاتمی نمیداند). به دیگر سخن، مهمترین پرسش خاتمی همچنان این است که آیا آمدن وی به نفع اصلاحات و ایرانیان هست یا خیر؛ و چون هست، به جای کنارهگیری بر مبنای ملاحظات، تعارفات و محذورات فردی، در صحنه میماند و از راههای دیگری برای حصول اجماع در میان اصلاحطلبان بهره میگیرد. وظیفه اخلاقی سیاستمداری که دلبسته قدرت نیست این است که تنها در شرایطی کنار برود که «مطمئن» باشد فرد دیگری اصطلاحاً «من به الکفایه» است و میتواند در انتخابات پیروز شود و پس از آن نیز به اندازه او کامیاب گردد؛ متاسفانه در شرایط کنونی این «فرد دیگر» وجود ندارد و بنابراین خاتمی به اقتضای وظیفه اخلاقی خود میماند.
5- حتی اگر برای خاتمی نوعی محذوریت اخلاقی در این میان وجود داشته باشد، آنگاه در موقعیتی قرار میگیرد که با تعارض دو وظیفه اخلاقی مواجه است و به داوری تمام فلاسفه و اساتید اخلاق با هر مبنایی در اخلاق هنجاری، در صورت بروز چنین تعارضی، انسان اخلاقی باید به وظیفهای عمل کند که شواهد و ادله قویتری به سود آن وجود دارد. در شرایط کنونی نیز حتی اگر خاتمی به دلیل سلامت نفسش نسبت به موسوی برای خود وظیفهای اخلاقی قائل باشد و یا معتقد باشد که چون پیش از این به مردم گفته است «یا من یا موسوی در انتخابات حضور مییابیم» باید از عرصه کنار برود، این وظیفه اخلاقی در تعارض با وظیفه اخلاقی مهمتری (شرکت در انتخابات) قرار میگیرد که ادله و شواهد بسیار بیشتری به سود آن وجود دارد و اخلاق حکم میکند که در تعارض میان این وظایف اخلاقی به وظیفه مهمتر عمل شود. توجه به «مسئولیت اجتماعی» از مهمترین وظایف اخلاقی هر سیاستمدار است که باید آن را بر هر ملاحظه دیگری مقدم بدارد. به تعبیری دیگر در این شرایط کنارهگیری خاتمی به نفع میرحسین با عنایت به وظیفه اخلاقی بزرگتری که وجود دارد، غیراخلاقی خواهد بود و «ماندن» اخلاقیتر و فداکارانهتر است.
6- از یک جهت دیگر نیز این کنارهگیری به ضرر خاتمی است، چراکه متاسفانه صدها هزار حامی خاتمی، وی را برای این کنارهگیری ملامت خواهند کرد، آن را نشانهای از «عدم جدیت» و «تزلزل» خواهند دانست و صرف نظر از نتیجه انتخابات هر خسارت و آزار و آسیب و رنجی که بر مردم وارد شود، خواهند گفت اگر خاتمی میماند، «شاید» چنین نمیشد! حتی خود خاتمی هم شاید بگویید اگر میماندم، میشد چنین نشود. تا پیش از اعلام رسمی نامزدی خاتمی، اگر او اطمینان داشت که میرحسین میآید و میماند و پیروز میشود و با موانع کمتری روبرو میگردد و دولتش حداقل به اندازه انتظاری که از دولت احتمالی خاتمی میرفت، کامیاب میشود (گرچه در پارهای از این موارد تردید هست)، شاید از ملامت دیگران و خود خلاصی مییافت؛ اما اکنون که خاتمی آمدهاست و امید را در میلیونها ایرانی زنده کردهاست، کنارهگیریاش آثار تخریبی جدی بر روحیه و انگیزه میلیونها حامیاش خواهد داشت و منجر به سرخوردگی و ناامیدی سیاسی آنها خواهد شد.
7- روشن است که تز «اجماع به هر قیمت» اشکالات زیادی دارد و اگر مطلوبیتی در اجماع هست برای «پیروزی» در انتخابات است و اجماع بر سر گزینهای مطلوب است که بالاترین احتمال پیروزی در انتخابات نابرابر پیش رو را داشته باشد. شواهد و قرائن موجود حاکی از آن است که خاتمی تنها گزینهای است که اگر اصلاحطلبان بر سر آن اجماع کنند، احتمال پیروزیشان «بسیار بالا» خواهد بود (بگذریم از اینکه پارهای از نظرسنجیها حاکی از آن است که پیروزی وی حتی بدون حصول اجماع هم غیرممکن نیست). عموم صاحبنظران سیاسی معتقدند که در صورت مصمم بودن خاتمی در ماندن و روشنتر شدن محبوبیت بیشتر او از دیگر نامزدهای اصلاحطلب در خلال سفرها و تبلیغات انتخاباتی، احتمال حصول اجماع کامل اصلاحطلبان بر سر وی (ولو در دقیقه 90) بسیار بالاست. حضور موسوی و کروبی نیز به شرط اجماع در روزهای پایانی به نفع اصلاحطلبان است چراکه هر دوی این بزرگان میتوانند از فرصت این ماهها و تریبون کاندیداتوری برای اشاعهی اندیشههای اصلاحی بهره ببرند، نظر اقشار خاصی را جلب کنند و در نهایت به پیروزی چشمگیرتر نامزد اجماعی اصلاحطلبان و تأمین خیر و مصلحت دهها میلیون ایرانی یاری رسانند و به خاتمی برای پایان دادن به مدیریت ناکارآمد کنونی کشور کمک کنند.
8- شاید برخی معتقد باشند که خاتمی از ابتدا نباید نامزدی خود را به موسوی گره میزد و طرح «یا من یا میرحسین» اشتباهی سیاسی بودهاست و کنارهگیری خاتمی به نفع موسوی هزینه این اشتباه است، اما حتی اگر چنین بوده باشد، حال که موسوی نامزدی خود را به خاتمی گره نزده است، میتوان اشتباه را پذیرفت و «ماند» و نباید آن را با اشتباهی بزرگتر جبران کرد؛ و اگر طرح «یا من یا موسوی» در آن مقطع خطا نبوده باشد، حال که پس از آماده نبودن موسوی برای اعلام قطعی نامزدی در بهمنماه، خاتمی آمده است، او بدون تعارف و برای «ایران و ایرانیان» در عرصه میماند و از طرق دیگر برای تحقق اجماع اصلاحطلبان میکوشد.
9- بیشتر دلایل مختصری که در بالا آمد با این پیشفرض بود که موسوی نیز «اصلاحطلبی تمامعیار» است، اما خود او در سخنان اخیرش در این پیشفرض تردید کرده و کوشیده است خود را «نه اصلاحطلب و نه اصولگرا» یا «هم اصلاحطلب و هم اصولگرا» تصویر کند؛ واقعیتی که ضرورت «ماندن خاتمی» برای «اصلاحطلبان» را دوچندان میکند.
به باور نگارنده، به دلایل فوق و دلایل روشن دیگر، خاتمی با حفظ احترام نخستوزیر محبوب مردم، «با جدیت و تدبیر» و «بدون تردید» در عرصه انتخابات خواهد ماند.
منبع: موج سوم