نگاه ما

نویسنده

همکاران دیکتاتور

 

دکتر عبدالحسین زرین کوب

 

طرح:اردشیر محصص

 

مروری بر گذشته روزگاران ایران، کسانی را که طی مدت نزدیک به سی قرن بر تمام یا قسمتی ازین “چهار راه حوادث” فرمانروایی داشته اند در اکثر مصایب و بلیّاتِ وارد برین سرزمین عامل موثر و مسوول عمده نشان می دهد. در تمام این قرن های دیرباز قدرت نامحدود و بی منازع در دست این فرمانروایان خودکامه متمرکز بود و از بین تمام این صاحبان قدرت فائقه کسانی که در استفاده از تمام نیروی ماشین اهرمنی آن فاقد تهور و جسارت نبودند، با دست زدن به جنگ های تعرضی، در داخل موجب برهم زدن آسایش رعیت و در خارج وسیله کشتار نفوس و غارت اموال دشمنان خیالی خویش از از لشکری و کشوری، بودند. آنها هم که تهور و جسارت استفاده ازین ماشین را فاقد بودند قلمرو تحت فرمان را، در داخل معروض اختلافات و ناامنی ها می کردند و در خارج دستخوش تهدید قوای دشمن و اختلال در روابط حسن همجواری با اقوام دیگر، قرار می دادند. در هر دوحال، زندان ها و سیاه چال هاشان هم به اندازه جنگ هاشان موجب اتلاف نفوس و غصب و مصادره اموال خلق می شد چنانکه طرح های مکراندیشانه و غدرآمیز یوتوپیائیشان هم که غالباً تنها ناظر به تامین منافع شخصی شان بود، هر گونه قریحه و استعدادی را که در بین طبقات تحت حکم ایشان پیدا می شد و ممکن بود موجب بسط و توسعه یی در صنعت، علم یا فرهنگ قوم کردد از تاثیر مانع می آمد و برای فعالیت منظم و منسجم و پیگیر طبقات مولد ثروت مجالی جهت ترمیم خرابی های آنها باقی نمی گذاشت.

معهذا همکاری این طبقات تحت حکم که اراده حکمرانان بدون مساعدت این جمع تحقق نیافتنی نبود، بخشی ازین مسولیت را بر عهده افراد این طبقات می گذارد- که به عنوان مرعوب یا مجذوب در اجرای اراده و حکم صاحبان قدرت های مطلقه، آلت فعل و وسیله اجرا بودند. چون در واقع بدون فرمان پذیری ذلیلانه این جماعت فرمانروایی آمرانه و خشونت آمیز طبقات حاکم البته امکان تحقق نداشت. لاجرم اینگونه کسان هم که در اجرای اغراض ارباب آلت فعل بودند در آنچه فرمانروایان مسوول آن می بودند مبری از مسولیت نبودند. اگر تیمور همه جا در سر راه خود طی یورش های خونین بی امانش، کله منارهای خوف انگیز خویش را وسیله خلع سلاح روحی دشمنانش کرد و به خاطر بنای آن مناره ها نفوس بیگناه را معروض وقتل و هلاک ساخت البته مصالح آن مناره های شیطانی را آن مرد لنگ به دست خود فراهم نساخت سرهایی مه در آن هنگامه های جنون و جنایت به پای او در می غلتید و بعد از آنکه پوست و مغز پرداخته می شد برای خرسندی وحشیانه او مصالح بنای کله منارهایش می گشت، به دست سربازان تحت فرمان او بریده شده و آنها در اجرای فرمان مرد لنگ چنان حرص و شوق و شتابی داشتند که بی شک همواره تعدادی بیش از آنچه مقتضای فرمان بود در اطراف مناره های او به عنوان مصالح “زاید بر مصرف” باقی می ماند. محمود غزنوی هم که در ری به دنبال عزل و توقیف مجدالدوله دیلمی مصاحبان او را که اکثراً علما، ادبا و حکمای عصر بودند بردار کرد و کتاب های آنها را در پای دارهاشان طعمه حریق ساخت خود او به احتمال قوی حتی زحمت به آتش انداختن یک جزو آنها را هم به خود نداد متعصبان سنی از اهل شهر ری، و بعضی ملازمان موکب او تعدادی از آنها شاید به خوبی از ارزش و اهمیت علمی و فنی آن کتاب ها بی اطلاع نبودند، در ایذاء و ازار آن برگزیدگان محکوم که تسلیم دار می شدند و در سوزاندن کتاب هایی که به عنوان آثار ضلال به آتش انداخته می شدند بر یکدیگر پیشی می گرفتند. آنها به حکم تعصب خودانگیخته یا به خاطر جلب عنایت و توجه پادشاه غزنه در اجرای آن فرمان که جز مجرد کشتار و ویرانی و جز جلوگیری از توسعه فکر و فرهنگ انسانی حاصل نداشت بی هیچ چون و چرا جنایت سلطان جبار متعصب را امکان تحقق می دادند- و البته کمتر از خود محمود مسوول و مستحق ملامت نبودند.

اگر شاه سلیمان صفوی که به بعضی حکام ولایاتش یه جای هر هدیه دلپسندی دختران زیبا برایش شکار می کردند و به رسم پیشکش به حرمخانه اش می فرستادند، یک بار در جشن “خارج شویان” ارامنه جلفا بیست و یک دختر زیبای ارمنی را به حیله ربود و آنها را به زور در حرمسرای خویش نگهداشت، البته شخص او درین شکار انسانی خود را به خطر نینداخت. او فقط میل و هوس شاهانه اش را اظهار کرد اطرافیان صوفی اعظم و کسانی چون کلانتر ارمنی جلفا بودند که برای تفریح خاطر ملوکانه اش اسباب این روسیاهی را ندارک دیدند، و حتی شاه را بعدها هم به تکرار نظایر این شکار شیطانی تشویق کردند. اگر کلانتر جلفا، و اطرافیان حضرت اعلی نبودند برای آن تاجور شرابخواره شهوت باره بیمارگونه، هوس ملوکانه در همان مرحله هوس می ماند و مجال تحقق پذیری نمی یافت.

 اینکه نادر افشار هم در سال های آخر عمر در کرمان و مشهد مرتکب قساوت های وحشت انگیز شد و کسانی از آحاد رعیت را که برای پرداخت جریمه های گزاف و سنگین تحمیلی او استطاعت مالی نداشتند به هرزه کور کرد یا کشت و عده یی از آن بینوایان ناچار شدند زنان و کودکان خود را به تاتاران لشکر او بفروشند و جریمه یی را که بهانه جویی و آزمندی شاه بر گردن آنها بار کرده بود بپردازند، البته از جانب فرمانروا یک تجاوز عدوانی و دور از اقتضای عدالت بود؛ اما کسانی که مورد این تجاوز عدوانی واقع شدند با الزام تیغ و گرز او به پرداخت این جریمه الزام نشدند. حبس و شکنجه و زنجیر و سیاه چال که این بیچارگان را به تادیه ان جریمه ها واداشت به وسیله شاطران و محصلانی آماده شد که از جانب سرکردگان سپاه فرستاده می شدند. در حقیقت این مجریان اراده ملوکانه بودند که در اجرای اینگونه احکام از فرمانروای نیمه دیوانه خویش جلو می افتادند و اگر او کلاه کسی را می خواست سر او را برایش می بردند. اقا محمدخان قاجار خروارها چشم از اهل کرمان بیرون آورد اما در اجرای این حکم موحش و وحشیانه خود از روی اسبش تکان نخورد.مجذوبان و مرعوبان موکبش بودند که راه افتادند و حتی بیش از آنچه او خواسته بود برایش چشم های خاموش نازنین پیشکش آوردند.

وقتی فتحعلیشاه قاجار در دنبال شکستی که در اولین جنگ خود با ارتش روسیه در قفقاز تجربه کرد، دوباره بدون بررسی کامل و کافی و بی هیچ ارزیابی بخت طرفین در نیل پیروزی دست به یک جنگ بی موقع و نسنجیده و نامساوی دیگر زد و نتیجه ان از اولین جنگ وی نیز خفت آمیزتر و فضیحت بار تر از کار درآمد، غیر از خود که بی اطلاعی و سوءظن و خست فوق العاده اش در پرداخت مخارج جنگ او را مسوول این رسوایی و شکست ساخت، تحریک عناصر بی مسوولیت و احیاناً مغرض و نادان خودی و بیگانه هم در تصمیم وی به ان اقدام تاثیر قطعی داشت. لاجرم تمام بار فضیحت و خفت ناشی از این جنگ را نمی توان بر گردن او بار کرد- خاصه که لااقل عباس میرزا در جریان معاهده صلح آن، ترکمان چای، از منافع شخصی بی بهره نماند.

 وقتی هم ناصرالدین شاه در مقابل دریافت حصه یی ناچیز یا جتی رشوه یی بی مقدار، ده ها امتیاز سیاسی و اقتصادی به دولتین روس و انگلیس واگذار می کرد، وزرا، شاهزادگان، صدراعظم ها و مقرب الخاقان های مرئی یا نامرئی جزو اطرافیانش که دلال معامله، واسطه مذاکره، و طرف مشورت بودند در تنفیذ اینگونه قراردادهای فضولانه کمتر از خود وی مسولیت نداشتند و اظهار آنکه درین گونه پیمان ها مسلوب الاختیار و “آلت فعل” بوده اند از مسوولیت آنها نمی کاهد فقط معلوم می دارد که درین گونه جریان شخص فرمانروا را نباید مسوول عمده و یگانه شمرد.

در تمام مدت این حدود سی قرن که یک قدرت مطلقه یا شبه مطلقه در دست فرمانروایان متمرکز بود، وسایط بین فرمانروایان مستبد و اتباع تحت حکم که قدرت مطلقه همواره به زیان آنها اعمال می شد وجود داشت. قدرت مطلقه به وسیله این “ایادی” اجرا می شد و اگر این “دست ها” نیروی خود را در اختیار قدرت مطلقه قرار نمی دادند، قدرت مطلقه اینهمه خسارت به بار نمی آورد.