فراز و فرود جنبش دانشجویی در طول سالیان طولانی، همواره وابستگی بالایی با گفتمان غالب و شرایط جامعه از یک سو و نظام حاکم از سویی دیگر داشته است. به شکلی که گاه در بررسی بزنگاههای تاریخی میتواند مانند دماسنجی از شرایط حاکم بر کشور خبر دهد.
زمانی جامعه حداکثر تاثیر ممکن را بر فعالان دانشگاه میگذاشت (مانند سالهای ابتدای انقلاب) و در مقابل گاه این دانشگاه بوده که بر شرایط جامعه تاثیر داشته است(دوم خرداد 76). گاه دانشگاه ابزار اعمال قدرت حاکمیت بوده است(سالهای میانی دههی شصت) زمان دیگری قربانی فعل انفعالهای درون قدرت(واقعهی هجدهم تیر 78).
البته روشن است هنگامی که صحبت از تاثیر، نسبت و وابستگی میشود به هر حال ارتباطی دوسویه در نظر است و تفاوتها در میزان اثرگذاری هر یک بر دیگری و علامت نامساوی میان آنها است.
در مقطع انتخابات اخیر، دو عامل تاثیر جو اجتماعی و مطالبات انباشتهی درون دانشگاهی، دانشجویان را بار دیگر وارد نقطهی عطفی در تاریخ خود کرد.
حرکت پرشتاب جامعه و جو شبهای مبارزات انتخاباتی، روزها در حیاطها و آمفیتئاترهای دانشگاهها بروز میکرد. دانشجویان فضای به نسبت آزاد را غنیمتی عزیز دانسته بودند تا دیگر بار بحث و انتقاد در محیط دانشگاهها به صورتی پررنگ دیده شود. حتی تشکلی مانند دفتر تحکیم وحدت نیز در همین اتمسفر بعد از سالها دوباره وارد مبارزات انتخاباتی شد و از کاندیدای مشخصی حمایت کرد.
و البته اینها تنها از جو حاکم بر جامعه ناشی نمیشد؛ دانشجویان چهار سال را در شرایط بسیار سخت و پرفشاری به سر برده بودند که به روشنی دولت مسبب آن بود. روح جمعی دانشگاه دریافته بود که تا چه حد تغییر تفکر حاکم بر قوهی اجرایی میتواند بر شرایط آنها موثر باشد.
- تبعیضهای تحصیلی که از همان سال 84 به تدریج در اشکال مختلف (ستارهدار، تعلیقی، بومیگزینی، گزینش جنسیتی و…) نمایان شد.
- توقف روند انتخابی شدن روسای دانشگاهها و جلوگیری از شرکت دانشگاهیان در مدیریت دانشگاه.
- حذف و بازنشسته کردن اجباری اساتیدی که اغلب در میان دانشجویان محبوب و معتبر بودند.
- کسری بودجه وزارت علوم و به تبع آن کاسته شدن از امکانات تحقیقاتی و رفاهی.
- برخورد با تشکلها و نشریات دانشجویی و حذف آنها.
- و…
از مواردی بودند که دانشجویان مستقیما از چشم وزارت علوم و دولت میدیدند. این چنین بود که دانشگاه در بلوغی بهگاه گفتمان مطالبهمحور را گفتمان غالب قرارداد و تمام قد پا در عرصهی انتخابات نهاد.
همزمان با نخستین اعتراضات جامعه به تقلب در انتخابات و در همان دو- سه روز اول، امتحانات متعددی در دانشگاهها توسط دانشجویان معترض لغو شد. خیلی زود همراهی و همنوایی دانشگاه و جامعه به حدی رسید که دانشگاه خود جنبش سبز بود.
بدیهی است چنین روندی اثرات متفاوتی را بر ماهیت و شیوهی رفتار جنبش دانشجویی گذاشت. نگارنده تلاش دارد بعضی از این تغییرات را توضیح دهد.
ـ جابهجایی طیفهای فعال: چنانچه یک سر طیف را دانشجویان ناراضی و منتقد حاکمیت با سطح فعالیت زیاد و سر دیگر را دانشجویان فعال در دفاع از حاکمیت بدانیم، میتوان محدودهی میانی را دانشجویانی با فعالیت سیاسی کم و یا بیتفاوت دانست. با شروع مبارزات انتخاباتی با سرعتی کمتر و پس از آن با شتابی بسیار، سمت دانشجویان ناراضی و فعال، پرجمعیتتر و تراکم در سمت دیگر کمتر شد. به صورت بسیار ساده و بدون در نظر داشتن کمیت اعداد و نسبتها به شکل تقریبی شکل زیر را برای درک بهتر میتوان ترسیم کرد.
البته در تابع این جابهجایی، تنها متغیرهای نارضایتی و میزان فعالیت در نظر گرفته شده است. این جابهجایی را به صورت ساده سیاسی شدن فضای دانشگاه میتوان نامید.
جابهجایی دانشجویان به سمت راست طیف را میتوان اثباتکنندهی سطح بالای بسیجپذیری در دانشگاه دانست. این همان عاملی است که برای حاکمیت برخورد با اعتراضات دانشجویان را در این مقطع بسیار مشکل میکند. پیشتر، در مواردی فشار بر دانشگاه سبب میشد تا دستکم به صورت ظاهری، کم شدن حجم فعالیتهای دانشجویی برای کنترل هزینهها و عدم ابراز نارضایتی، تعداد دانشجویان بیتفاوت بیشتر به نظر برسد. اما در شرایط فعلی، هر چه این فشار بیشتر میشود بر میزان نارضایتی و به تبع آن فعالیت دانشجویان افزوده میشود.
کما اینکه در ماههای اخیر شاهد بودهایم که در هر دانشگاهی برخوردها شدیدتر و شمشیر حاکمیت عریانتر بوده، حجم و شدت تجمعات اعتراضآمیز نیز بیشتر بوده است.
جابهجایی دانشجویان به سمت راست شکل، در دانشگاههایی که طی چهار سال اخیر در فعالیتهای سیاسی کمتر مشهور بوده و یا مدتها در سکوت به سر میبردند را بهتر میتوان دید؛ بعضی واحدهای دانشگاه آزاد، دانشگاه علم و صنعت، دانشگاه شهید بهشتی و…
- تغییر در اولویتها و ماهیت مطالبات: طی چهار سال گذشته فعالیتهای جنبش دانشجویی عمدتا حول موارد دروندانشگاهی (اعتراض به محرومیت از تحصیل، عدم وجود تشکلها و نشریات مستقل دانشجویی، انتصابی بودن روسای دانشگاهها، مسائل رفاهی، بازنشسته شدن اساتید و…) بود. هر چند بعضی از تشکلهای دانشگاهی مجدانه میکوشیدند تا مطالبات مردم و دانشگاه را به هم نزدیک کنند، متاسفانه شرایط ایجاب میکرد تا انرژی بالایی از جنبش دانشجویی صرف فعالیتهای واکنشی شود. به بیان سادهتر آنقدر فشار از جهات مختلف بر دانشگاه وارد میشد که نیروی کمی برای اعتراض و انتقاد به مسائل جامعه باقی میماند. از سوی دیگر، سکوت نسبی حاکم بر فضای جامعه مطالبات آن را کمتر در مقابل دیدهگان دانشگاهیان قرار میداد.
پس از انتخابات اما، همانگونه که ذکر شد، جنبش دانشجویی با جنبش سبز یکی شد. “رای من کو؟” تبدیل به اولین محور اعتراضات دانشگاه شد و پس از آن واکنشها به برخوردهای شدید با معترضان جنبش سبز (به یاد داشته باشید که دانشگاه و سبزها یکی شدند) اولویت اول تجمعات اعتراضآمیز دانشگاه بود.
هر چند همچنان واکنشی بودن در فعالیتهای دانشجویان مشهود است، اما تفاوت پررنگی در جنس این دو نوع واکنش دیده میشود. تفاوت میان واکنشی ادواری، فرسایشی و اغلب محدود در حوزهی دانشگاه با واکنشی اصولی به همهی موارد نقض حقوق در جامعه که پویا است و دلگرم کننده.
- تشکلهای دانشجویی، دانشجویان شناختهی سیاسی: همانگونه که جنبش دانشجویی به عنوان پیشآهنگ سیاسی جامعه به دریای جنبش سبز ریخت، تشکلهای دانشجویی به صورت عام و فعالین با سابقه و شناخته شدهی جنبش دانشجویی نیز نقش جلوداری خود در اعتراضات دانشگاهی را از دست دادند. حضور دانشجویان کمتر فعال، بیتفاوت یا به قول خود بچههای فعال، دانشجویان عادی، در صف اول اجتماعات نیاز همیشگی را برای لزوم برنامهریزی، اجرا و مدیریت برنامهها توسط تشکلهای دانشجویی (عمدتا انجمنهای اسلامی) را از بین برد. شبیه آنچه در جامعه با عنوان هر نفر یک رسانه- یک رهبر مطرح شد، در دانشگاه نیز تودهی دانشجویی یک صدا، هماهنگ و همراه، اعتراضات را سامان دادند. البته عامل دیگری نیز بر این روند تاثیر گذاشت؛ نخست آنکه در طی یکی- دو سال قبل وزارت علوم با تمام توان به جنگ تشکلهای مستقل دانشجویی (صنفی، سیاسی و یا حتی علمی) رفت و سعی در تعلیق فعالیتهای آنان کرد. حتی دامنهی این برخوردها به غیرقانونی اعلام کردن دفتر تحکیم وحدت به عنوان فراگیرترین تشکل دانشجویی- سیاسی رسید. هر چند این تشکلها تلاش بسیاری صورت دادند تا در آن شرایط سخت فعالیتهای خود را ادامه دهند اما اخراج رهبران این تشکلها از دانشگاه و محروم از تحصیل کردن دانشجویان با سابقه و شناختهشدهی سیاسی دانشگاهها باعث اخلال در عضوگیری و برنامهریزی این تشکلها شد و در نهایت به ضعف آنها انجامید.
به یاد بیاوریم که مراسم 16 آذر امسال، بر خلاف سالهای گذشته، بدون فراخوان رسمی دفتر تحکیم وحدت برگزار شد. هر چند تمام دانشجویان تحکیمی هم در این مراسم حضور داشتند.
در حال حاضر عدهی زیادی از فعالان سرشناس و رهبران جنبش دانشجویی در زندان هستند، اما هیچگونه سکته و یا توقفی در اعتراضات دانشگاهی دیده نمیشود.
- همراهی اساتید: در سالهای قبل یکی از خواستهای اغلب بینتیجهی دانشجویان به دست آوردن حمایت آشکار اساتید بود. نامهها و بیانیههای زیادی در موارد مختلف، حتی در مورد بازنشسته کردن اجباری خود اساتید، توسط دانشجویان خطاب به آنها نوشته شد که تقریبا همگی بیجواب ماند. اما در ماههای اخیر بیانههای متعددی از سوی اساتید دانشگاههای مختلف صادر شد که در مواردی رسما از جنبش دانشجویی و حریم دانشگاه اعلام حمایت کردند. هر چند اساتید، هزینههای این بیانیهها را نیز پرداخته و میپردازند، به طوری که تنها در یک مورد، گروه توسعهی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه منحل و جمع زیادی از اساتید به اجبار بازنشسته شدند. اگر چه فعالیتهای سیاسی خارج از دانشگاه بعضی از اساتید در صدور این بیانیهها پر تاثیر بود، اما به هر حال این اقدامات پایان سکوت اساتید، نسبت به اتفاقات دانشگاه بود. نامهی اساتید دانشکدهی فنی به رهبری، نامهی اساتید دانشگاه تهران در اعتراض به حمله به کوی دانشگاه، بیانیهی اساتید دانشگاه علم و صنعت و تعطیلی کلاسها توسط اساتید در بعضی از دانشگاهها از بهترین نمونههای این تحول است.
- آشکار شدن وزن نیروهای حامی حاکمیت در دانشگاه: اخبار تایید شده و مستند حاکی از آوردن هزاران نیروی حاکمیت از خارج دانشگاه به دانشگاه تهران برای جلوگیری از برگزاری مراسم 16 آذر بود. همچنین تقریبا دیده نشد که در سرکوب تجمعات دانشگاهی (مثلا در دانشگاه مشهد) از دانشجویان طرفدار نظام استفاده شود.
از دو حال خارج نیست یا همانگونه که فعالان معترض پیشتر گفته بودند تعداد نیروهای مدافع نظام بسیار اندک است و با تقویت و فعالتر شدن نسبی تفاوت چشمگیری از نظر کیفیت و کمیت پیدا نمیکنند، یا پس از انتخابات ریزش نیرو داشتهاند؛ نیروهایی که به جمع دانشجویان منتقد پیوسته و یا دستکم منفعل شدهاند.
آنچه در پس تحلیل تغییرات مورد اشاره پنهان است، بلوغ نسبی و رشد چشمگیر جنبش دانشجویی در یک سال اخیر است. بلوغی که حاکمیت را در برخورد با استفاده از روشهای مرسوماش ناموفق کرده است. جنبش دانشجویی، این بار هم دماسنج خوبی برای جامعه است.