شاید در این وانفسای مشکلات و بحرانهای داخلی و خارجی برای برخی از افراد پرداختن به مطلبی که در این یادداشت آمده است جالب و به موقع نباشد، اما به نظر بنده چنین نیست و قصد مچگیری و انتقاد شخصی هم ندارم، بلکه فکر میکنم چنین توجیهاتی اشتباهی نه تنها فرد را به هدف موردنظر نمیرساند که دورتر هم میکند و مانع پیدا کردن راهحل برای مشکلات جاری میشود.
دو هفته پیش آقای هاشمی رفسنجانی در سخنانی که از ایشان در مطبوعات نقل شد، گفتند که: «هر اتفاقی که در کشور میافتد مردم آن را به روحانیت نسبت میدهند. در حالی که اداره فعلی کشور مربوط به دیگران است» ابتدا باید گفت که در مقام تحلیل میتوان با ایشان همراه بود که روحانیت به صفت صنفی خود عهدهدار امور نیست و بسیاری از اعضای این صنف عملاً خارج از حکومت و اداره کشور هستند، حتی اگر وضعیت موجود را مناسب حال خویش بدانند، باز هم انتقادات گستردهای به جریان امور دارند. اما مسأله این است که درک مردم از روحانیت به صفت تشکیلات صنفی آنان در کشور نیست، بلکه صرف اینکه تعدادی از روحانیون عهدهدار امور مهم کشور هستند، کافیست که کلیت روحانیت را مسئول اداره امور بدانند. نگاهی به عناصر قدرت در ایران نشاندهنده آن است که بیش از 95 درصد قدرت واقعی در این قسمت متمرکز شده است (البته برخی از افراد به تسهیم قدرت اعتقادی ندارند و آن را تجزیهناپذیر میدانند و معتقدند که کل قدرت یکپارچه است و برای غیر روحانیون موجود در قدرت در غیاب حامیان روحانی آنان هیچ اعتباری قایل نیستند) و در این میان شخص آقای هاشمی رییس دو رکن مهم قدرت در این کشور هستند که یکی از آنها تماماً روحانی هستند و دیگری هم روحانیون وجه غالب قدرت را در آن دارند، لذا درست نیست که با نادیده گرفتن این بدیهیات چنین گزارهای را بیان کرد.
اداره کشور کلیت تجزیهناپذیری است که نمیتوان آن را یکسره محدود به دولت و قوه اجرایی نمود. نگاهی به وظایف سایر نهادهای حقیقی و حقوقی قدرت نشاندهنده آن است که قوه مجریه ذاتاً و اصالتاً اعتبار چندانی ندارد، که بخواهیم مسئولیت آن را از دوش روحانیت برداریم. بعلاوه فرض کنیم که دولت موجود مطابق سیاستها و سلیقههای آقای هاشمی کشور را اداره میکرد، و از نظر ایشان دولت موفق و کارآمدی بود، آیا در این صورت باز هم حاضر میشدند که افتخار چنین دولتی را صرفاً نصیب غیر روحانیون کنند؟
در هر حال مشکل اصلی گزاره ایشان در درست و غلط بودن آن نیست، چرا که نسبتاً موضوعی روشن است. مسأله اصلی در نتایجی است که از این گزاره حاصل میشود. این گزاره برای شنوندهای که آن را باور کند، جنبه تخدیری پیدا میکند، از این حیث که فکر میکند که اگر مسئولیتی متوجه او نیست، خیال آن مخاطب فرضی را راحت میکند. به جای این گزاره باید گفته میشد که؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئولیت وضع جاری بر دوش ما و سایر روحانیون قرار دارد و باید برای بهبود آن تمام کوشش خود را به عمل آوریم، اما با آن جمله نادرست خیال مخاطبان خود را راحت میکند که آسوده باشید چرا که هیچ مسئولیتی متوجه ما و شما نیست.
اشکال دیگری که در بطن این گزاره وجود دارد، تفکیک جامعه و مدیران سیاسی کشور به دو گروه روحانی و غیر روحانی است. البته در واقعیت امر و در جامعه چنین چیزی را مشاهده میکنیم، هر کسی که ملبس به لباس خاصی است از نظر مردم روحانی و دیگران غیر روحانی نامیده میشوند، اما این تقسیمبندی برحسب ظاهر است در حالی که حکومت قرار نیست برمبنای ظاهر و صنف اداره شود که آن را به دو گروه مذکور تقسیم کردهاند. این تقسیمبندی چه واقعیت باشد و چه واقعیت نداشته باشد، بیش از همه علیه روحانیت است، زیرا اداره کشور خواه ناخواه در همه دنیا با مشکلاتی مواجه میشود و اگر قرار باشد گروهی تحت عنوان این صنف عهدهدار اداره کشور باشد، دیر یا زود مصائب این مشکلات برپای آنان نوشته خواهد شد و این مسأله با تعریفی که از جایگاه روحانیت و رابطه آن با مردم میشود سازگار نیست.
بنابر این بهتر است که در باره فلسفه سیاسی موجود در پس این گزاره دقت و ضرورتا تجدید نظر هم کرد.