طبق گزارش برخی رسانهها، آقای محمد خاتمی با ارسال نامهای به چند شخصیت سیاسی از آنان خواسته است تا در باره حضورش در انتخابات ریاست جمهوری دهم اعلام نظر کنند.
کسانی که آقای خاتمی خواستار اعلام نظر آنها شده، طبق گزارش همان رسانهها، عموما از نزدیکان رئیس جمهور سابق محسوب میشوند یعنی کسانی که آقای خاتمی دسترسی آسانی به آنها داشته و میتوانسته نظرشان را به طور شفاهی بشنود.
البته هنوز معلوم نیست که این خبرها تا چه اندازه از صحت برخوردار است، اما اگر به واقع آقای خاتمی در پی کسب اطلاع از نظر دیگران نسبت به کاندیداتوری خود است، من به عنوان یک نویسنده مطبوعاتی به ایشان پیشنهاد میکنم که یک بار و برای همیشه تردید را کنار بگذارد و از ورود به این صحنه خودداری کند!
بارها گفتهام که من برای آقای خاتمی به عنوان یک روحانی شیعی و شخصیت فرهنگی احترام بسیاری قائلم و در تمام انتقادهایی که در دوره ریاست جمهوری ایشان و بعضا با لحن گزندهای از او کردهام، خوش فکری و صداقت و شرافتش را از یاد نبردهام.
با این حال، به نظرم آقای خاتمی هیچکدام از ویژگیهای بارز یک رهبر سیاسی را ندارد بخصوص در یک شرایط بحرانی.
جناب خاتمی بن مایهای فرهنگی و کم و بیش فلسفی دارد و امر سیاست در نظام فکری او نه جایگاه واقعی خود را پیدا کرده و نه از چندان مرتبه و ارجی برخوردار است.
این در واقع، نخستین مشکل آقای خاتمی برای تبدیل شدن به یک رهبر سیاسی است. مشکل دوم او در این زمینه خاص، تساهل در آن دسته از امور سیاسی است که در سیاست واقعی تساهل پذیر نیست. در واقع تساهل بیمورد نه فقط زیبنده یک رهبر سیاسی نیست، بلکه تمام امکانات او را برای پیشبرد برنامهاش به باد می دهد و او را در مقابل رقبایش بیدفاع میکند.
برای اینکه متهم به تندروی نشوم، این احتمال را رد نمیکنم که آقای خاتمی ممکن است برای ریاست جمهوری یک کشور کاملا با ثبات و برخوردار از نظم نهادینه شده مانند سوئیس مناسب باشد، اما برای کشوری مانند ایران که بحرانهای بدخیم از هر گوشهاش در حال رخ نمایی است، به هیچوجه مناسب نیست.
به عبارت دیگر آقای خاتمی رونده راه هموار است نه راه سنگلاخی و متاسفانه مسیر سیاست در ایران به طرز کم سابقهای سنگلاخی شده است.
از این جهت، نه به قصد بیاحترامی و یا تقابل با ایشان بلکه از سر حساسیت به سرنوشت او با ورودش به صحنه انتخابات مخالفم.
آقای خاتمی به رغم ناکامیهای دو دوره ریاست جمهوری سرانجام توانست با حفظ وجهه خود این مقام را ترک کند و همچنان به عنوان یک شخصیت قابل احترام در جامعه به ایفای نقش بپردازد، اما بیم آن میرود که ورود دوباره ایشان به عرصهای که پیچیدهتر و سختتر از دوران قبل شده، نه فقط برای جامعه ایرانی ثمری در پی نداشته باشد، بلکه وجهه شخصی او را نیز تخریب کند.
در واقع با شرایطی که ما در پیش داریم (البته اگر رویداد دراماتیکی مانند پذیرش بسته گروه 1+5 و یا بروز جنگ مسیر تحولات را کاملا تغییر ندهد) نیروهای خواهان برون رفت از بحران، باید به صورت یکپارچه در پشت شخصیتی که هم مولفههای سیاسی را بشناسد، هم قدرت رهبری و مدیریت داشته باشد و هم رای قاطع جامعه را به دست آورد، بسیج شوند.
اگر چنین تحولی به وقوع نپیوندد که باید منتظر ابعاد عمیقتری از سیاهچالهای که اطرافمان را در بر گرفته، باشیم و اگر به وقوع پیوندد در آن صورت، آن شخص نمی تواند جناب خاتمی باشد، زیرا همانطور که در بالا گفته شد، ایشان دو ویژگی نخست را ندارد و در عین حال، رای قاطعی نیز به دست نخواهد آورد.
به باور من، آقای احمدی نژاد رئیس جمهوری یک دورهای است و چه در درون نظام سیاسی و چه در افکار عمومی، شانسی برای انتخاب دوباره ندارد.
با این حال، هیچکس با هیچ ابزاری نمیتواند مانع ورود او به صحنه رقابت انتخاباتی شود، ورودی که قاعدتا با طرح بحثهای بسیار جنجالی و مبتنی بر افشاگریهای هیجان انگیز خواهد بود، اما اینها برای آقای احمدی نژاد رای به دنبال نخواهد داشت.
به هر حال، آقای احمدی نژاد در بین جبهه موسوم به اصولگرایان رقیبان جدی خواهد داشت و از همین رو، فضای انتخابات دو قطبی نخواهد شد.
در آرایشی بدین نحو، آقای خاتمی احتمالا پیروز میدان خواهد شد، اما با رای ناپلئونی! از آنجا که گروههای اصلاح طلب معمولا دست اندرکاران انتخابات را به تقلب متهم میکنند و شرط پیروزی را تفاوت چشمگیر آراء کاندیدای اصلاح طلب با رقیب آن میدانند به طوری که تقلب را بیاثر کند، بنابراین، طبق این منطق، نام آقای خاتمی از صندوقهای رای بیرون نخواهد آمد!
اما اینکه میگویم رای آقای خاتمی ناپلئونی خواهد بود، دلیلش این است که حضور ایشان هیجانی در جامعه برنمیانگیزد و مهمتر از آن بسیاری از اقشار جوان را نمیتوان برای رای دادن به ایشان قانع کرد و به حرکت در آورد.
گروههای اصلاح طلب با توجه به تجربه دو انتخابات گذشته نباید فراموش کنند که قهر کردگان با صندوقهای رای از نظر کمی تاثیرگذارترین نیرو در انتخابات به شمار میروند و صرف اجماع 18 گروه اصلاح طلب بر روی شخصی که هیجان و جنبش عمومی در سطح جامعه برنیانگیزد، دوم خرداد دیگری را رقم نخواهد زد.
اینکه آن فرد کیست و چگونه میتوان در مورد آن به توافق عام رسید و جامعه را پشت سر آن بسیج کرد البته خود پرسش مهمی است، اما آن شخص متاسفانه آقای خاتمی نیست و خود او هم نمی خواهد که چنین شخصی باشد.