حصر و حبس آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد میرود که دو ساله شود. پس از آخرین فراخوان رهبران جنبش سبز (۲۵ بهمن ۱۳۸۹)، و متعاقب آخرین پیام آنان در فردای تظاهرات اعتراضی، حصر و حبس غیرقانونی آغاز شد.
بهمن ماه جاری متأثر شده از بازداشت فلهای روزنامهنگاران، و بعدتر، دعوای باندهای قدرت در جمهوری اسلامی. اما ضرورت و اهمیت اعتراض به دور جدید سرکوب فعالان رسانهای در ایران، و نیز پیگیری و حساسیت نسبت به منازعهی طیفهای مختلف اقتدارگرا در ساختار سیاسی قدرت، نباید کنشگران و همراهان جنبش سبز را از تلاش بسیار مهم برای اعتراض به ادامهی حصر و حبس ناجوانمردانه و غیرانسانی رهبران جنبش سبز بازدارد.
به دشواری میتوان در پیوند موضوع حصر و حبس موسوی و کروبی و رهنورد، با موضوع/مقولهی “تغییر معنادار” در ایران امروز، تشکیک کرد. هر نامزدی که خارج از طیف اقتدارگرایان بخواهد برای انتخابات آتی نامزد شود، باید در مورد دو نامزد معترض و محبوس انتخابات ۸۸ نیز اظهارنظر کند. چنانکه اگر صاحبان قدرت سختافزاری انتخابات ۹۲ را آزاد میدانند، باید نخست توضیح دهند که چرا کروبی و موسوی را بدون برگزاری حتی دادگاهی نمایشی، محصور کردهاند. سایهی سنگین در حصر بودن رهبران جنبش سبز تا بدانجاست که حتی در نزاع اخیر در مجلس، کم نبودند شهروندانی که ملاحظات و نقدهای کروبی و موسوی را در مورد بداخلاقی و ادبیات و منش و روش سیاسی احمدینژاد بهیاد آوردند. بماند که حتی علی لاریجانی نیز ناگزیر شد از تریبون ریاست مجلس، به “بگم بگم”های رییس قوه مجریهی برآمده از کودتای انتخاباتی، اعتراض کند، و به همان محورهایی اعتراف کند که سه سال و نیم پیش کروبی و موسوی در مناظرههای مشهورشان با احمدینژاد، به هشدار گفته بودند.
ادامهی حبس رهبران جنبش سبز ـ و زندانیان آزادهاش ـ بهمعنای ادامهی “بنبست” موجود میان حاکمیت اقتدارگرا و جنبش اعتراضی برآمده از انتخابات ۸۸، است. سرمایه معنوی و پتانسیل مهمی برای اصلیترین و مهمترین جنبش اجتماعی ایران امروز، محصور مانده؛ این، نه گرهی از بحرانهای رو به تزاید حاکمیت میگشاید، و نه زیبندهی موکلان(شهروندان)ی است که در حمایت از موسوی و کروبی، در انتخابات فعال شدند، و بعدتر تجاوز و خیانت تمامیتخواهان را به مشارکت خویش، “وجدان کردند”. شهروندانی که پی پرسش و اعتراض خویش گرفتند و آنگاه همراهی صادقانه و شجاعانه و تمام قد موسوی و کروبی را با مضمون مطالبات و گوهر اعتراض خود لمس کردند.
بهمن، ماهی است که موسوی و کروبی به حصر و حبس رفتهاند. کروبی و موسوی در دو سال گذشته هرگاه امکانی فراهم شده، بر ایستادگی و تاکید خود بر خواستههای اصیل جنبش سبز تاکید کردهاند. مطالبات انسانی و قانونی شهروندانی دموکراسیطلب و آزادیخواه، که در راه پیگیریاش، قربانیان مظلوم کم نبودند؛ و محمد مختاری و صانع ژاله، تنها دو شهید ۲۵ بهمناش؛ شهدایی که پایان نیافتهاند: ستار بهشتی آخریناش.
القصه، فروگذاشتن و معوّق نگه داشتن و به حاشیه بردن مطالبهی مهم و اولویتدار آزادی و رفع حصر رهنورد، کروبی و موسوی، دستکم از زاویهی کنشگرانی که خود را “سبز” میدانند، قابل توجیه نیست. “آزادی زندانیان سیاسی” تنها یکی از راهحلهای اساسی بیانیهی گرانسنگ هفدهم موسوی است؛ و در فهرست زندانیان سیاسی امروز ایران، برای جنبش سبز، چه کسی/کسانی اولویتدارتر از رهبران آن؟
طرح پرسش در مورد وضع موسوی و کروبی و رهنورد، و درخواست آزادی آنان، در کوی و برزن، روی دیوار و باجه تلفن و اسکناس، بر تراکت و پوستر و پلاکارد، در هر تجمع و محفل و جلسه، و با هر امکان و نماد “سبز”، نه فقط آگاهیبخشی که امیدافکنی و شورانگیزی و رهگشایی برای مردمانی است که از ناملایمات و فشارهای و مصائب گوناگون اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی و معیشتی و سیاسی، به تنگ آمده و پژمردهاند.
راهی اگر میان فروپاشی و جنگ و ناامنی و خشونت و بحرانهای روبهتزاید گشوده میشود، از درون جنبش سبز بهمثابهی محوریترین و مهمترین جنبش اجتماعی ایران امروز است؛ جنبشی که همان خواستهها و افق نهضت مشروطه را تعقیب میکند، و رهبرانی صبور و استوار و صادق و وطندوست در کنار خویش دارد؛ رهبرانی در کنار خود و در حصر.
ابوسعید ابوالخیر فرمود: “خدا رحمت کند هر که را برخیزد و گامی فراپیش نهد.”