گفت و گو با علیرضا کوشک جلالی، نمایشنامه نویس و کارگردان
سیستم اجرای تئاتر در ایران روان هر هنرمندی را درهم می شکند
علیرضا کوشک جلالی بیش از سه دهه است در کشور آلمان زندگی می کند و بیشترین دوران تجربه اجرای نمایش او در این کشور بوده است. این هنرمند به تازگی دو نمایش “راهزنان” اثر فردریک شیلر و “خدای کشتار” اثر شناخته شده یاسمینا رضا را در سالن اصلی تئاترشهر برای عموم به صحنه برد که مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. استقبالی که موجب شد تا پس از مدت ها شاهد صف کشیدن علاقه مندان تئاتر برای تهیه بلیت باشیم. در این میان مخاطبان حرفه ای تئاتر انتقادهایی هم به اثر دارند. اما آنچه از همه مهمتر به نظر می رسد دیدگاه انتقادی موجود در نمایشنامه هایی است که به روی صحنه رفته و طبیعی است که کارگردانی دارای دید انتقادی چنین متنی برای اجرا انتخاب کند. انتقادی که در انتهای مصاحبه متوجه مرکزهنرهای نمایشی شد.
به نظر شما چه تفاوتی میان فردی که اثری را ترجمه و سپس آن را کارگردانی می کند با فردی که نمایشنامهای ترجمه شده را برای کارگردانی برمیگزیند؛ وجود دارد؟
میان فردی که فقط متن را ترجمه میکند با فردی که متن را ترجمه میکند و درضمن کارگردان هم هست تفاوت وجود دارد. از این جهت که یک سری بارهای نمایشی کار را هنگام اجرا بهتر لحاظ میکند، من چون در هر دو زمینه فعالیت میکنم سعی کردم حین ترجمه به کارگردانی اثر نیز فکر کنم. اینکه جمله آیا به دهان بازیگر میچرخد یا نه دقیقا چیزی است که من در تمام ترجمهها سعی میکنم به آن توجه داشته باشم، لغتها باید طوری درنظر گرفته شود که دیگر نیازی به تغییر کلمات برای بازیگر نباشد. من همانگونه که بازیگران صحبت میکنند ترجمه میکنم یعنی بیشتر نزدیک به زبان محاوره و دایره واژگانی فردی که قرار است ایفای نقش کند. تلاش میکنم کلمات به قدری نرم باشند که به سادگی در دهان بازیگر بچرخند.
تا چه حد تلاش کردید فضا و اتمسفر متن را به ایران نزدیک کنید؟
تلاش زیادی برای این کار نکردم، بیشتر کلمات و دیالوگهایی که در نمایش استفاده شده است در متن اصلی وجود داشت من تنها شاید بتوانم بگویم میزانی تغییرات برای شیرینتر شدن کلام و بیان بوجود آوردم. مثلا اگر اسمی در نمایشنامه وجود داشت که احساس میکردم به گوش مخاطب ایرانی ناآشناست آنرا تغییر دادهام که فکر نمیکنم تغییر آنچنانی محسوب شود. به طور کلی چیزی که به محتوا ارتباط داشته باشد تغییر نکرد.
نویسنده خدای کشتار به قصه و روایت علاقه دارد و نمایشنامه دارای دیالوگهای زیادی است، اما این حجم زیاد دیالوگ در عین حال کارکردی پیدا می کند مانند آنچه بکت در نمایشنامه درانتظار گودو از کلام مقصود میکند، آیا این برداشت درست است؟
در قصه از ابتدای کار یک گره وجود دارد که تلاش کارکترهای داستان برای بازکردن آن گره به مرور تبدیل میشود به عاملی برای برداشتن نقاب از چهره افراد هرچه قصه به انتها نزدیک میشود تعداد نقابهای بیشتری از صورت کارکترهای نمایش برداشته میشود. این گره یک بهانه است برای اینکه نویسنده مسائل پیچیده اجتماعی، روانی و سیاسی را با ظرافت تمام به چالش بکشد. به نظر من یکی از ابزوردترین نمایشنامه های کلاسیک جهان در انتظار گودو است که بکت با ظرافت بسیار و به این شیوه بحران های بشری را طرح می کند و تمام دیالوگ های آن مانند مینیاتور دقیق و ظریف است. نمایشنامه خانم یاسمینا رضا هم به نظر من همنیگونه بود و بخش بسیار کمی از آن حذف شد. همه چیز در جهت برداشتن نقاب از چهره جامعه ای مدرن است که نام متمدن بر خود گذاشته است
با توجه به اینکه اجراهای این نمایشنامه در کشور آلمان را دیده اید، تفاوت مخاطب ایرانی با مخاطب اروپایی در مواجه با نمایش خدای کشتار را چگونه ارزیابی می کنید؟
چیزی که در آلمان به چشم می خورد قهقهه مردم هنگام تماشای نمایش بود. درحالی که در موقعتی مانند جایی که زن و مرد با هم شروع به دعوا می کنند نمایش خبر از وجود بحرانی عمیق می دهد. مخاطب ایرانی آنچنان از ته دل قهقهه نمیزد و کنترل شده با طنز موجود در اثر مواجه میشد. همه دردهایی که در داستان وجود دارد چهرهای مانند صورتی که یک چشم آن می خندد و چشم دیگرش گریه میکند در انسان به وجود می آورد.
چه میزان از مسئله و معضل عدم وجود نقطه مشترک میان زن و مرد و مسائل اجتماعی دیگری که نمایشنامه مطرح میکند را در جامعه ایرانی دیدهاید؟
خیلی زیاد. آدمهایی که دائم در حال جبهه عوض کردن هستند یا به نوعی طرفدار حزب باد محسوب می شوند یا افرادی را که صددرصد بر اساس منافع شخصی تصمیم می گیرند نه بر اساس منافع اجتماعی را بسیار زیاد دیده ام. به خاطر همین است که تماشاچی ایرانی بسیار با اثر همزادپنداری می کند، چون اثر مانند آینه تمام نمای شخصیت هایی عمل می کند که فرد ایرانی مدام در زندگی روزمره با آن ها مواجه است.
یعنی می توان گفت مخاطب اروپایی که در برخورد با اثر قهقهه بیشتری می زند با چنین معضلاتی بیگانه است؟
نه به هیچ وجه، خوشبختانه یکی از خوبی های نمایشنامه خدای کشتار در این است که مانند آثار کلاسیکی مثل اتللو، مکبث یا آثار بکت درد بشری دارد و با همه اقوام و ملیت ها ارتباط برقرار می کند، چون درد بشر عام است. حس رسیدن به قدرت در تمام آدم ها وجود دارد. این اثر هم تنها اینطور نیست که فقط با جامعه اروپایی ارتباط برقرار کند بلکه با جامعه جهانی ارتباط برقرار می کند.
سعی کردید چه چیزی در طراحی مورد توجه قرار بگیرد، آنچه در متن وجود داشت یا محل و اجتماعی که نمایش در آن اجرا می شود؟
بیشتر فکر کردم باید به مکانی که اثر در آن اتفاق می افتد وفادار باشم، به همین دلیل با توجه به اینکه کارکترهای نمایش در فرانسه زندگی می کنند من هم سعی کردم لباسها به همان محل نزدیک باشد. البته میدانید که محدودیت هایی در این زمینه برای ما وجود دارد که باید آن ها را درنظر می گرفتیم.
چه تغییراتی از سوی شورای نظارت و ارزشیابی به متن و دیالوگ های نمایشنامه تحمیل شد؟
به هرحال برای اجرای هر کاری در ایران باید افرادی حضور پیدا کنند، کار را ببینند و سپس اجازه اجرا صادر کنند. طبیعتا نمایش ما نیز از این قاعده مستثنی نبود و به هر حال من نمی توانم وارد جزئیات بشوم اما نیاز بود در کار تغییراتی لحاظ کنیم تا اثر قابل اجرا شود.
شما به صورت همزمان نمایشنامه ای از یاسمینا رضا و فردریک شیلر را روی صحنه برده اید، حلقه مشترک این دو اثر در چیست؟
حلقه مشترک هردو کارگردان است که من هستم (با خنده)، اما نمایشنامه راهزنان شیلر به لحاظ فرم بسیار با خدای کشتار متفاوت است. من در این نمایش سعی کردم به جز آقای محسن حسینی با چهره های جوان کار کنم که برای خود من تجربه بسیار جالبی بود. سعی کردم اجرایی کاملا مدرن از یک اثر کلاسیک داشته باشم. ستون فقرات اصلی نمایشنامه راهزنان اعتراض یک نسل است برای ایجاد تغییرات در جامعه آن زمان آلمان که توسط کلیسا اداره می شد و پر بود از دروغ و ریا که طی آن جوان هایی برای اعتراض دست به راهزنی و یاغی گری می زنند..
آیا نفس اعتراض همچنان وجود دارد؟ به خصوص در کشوری که از آن می آیید؟
تا زمانی که جامعه بشری وجود دارد اعتراض هم وجود دارد اما شکل آن عوض می شود. ممکن است هر پدری با پسر خود در تضاد باشد چون از نسل های متفاوتی هستند، حالا یا این دو با هم به راه حلی دست پیدا می کنند یا نه که در این صورت اعتراض ممکن است به شکل قیام و انقلاب خود را نشان دهد. خیلی سعی کردم این مایه های اعتراضی را در کار به روش های مختلف نشان بدهم که استفاده از موسیقی هیپ هاپ در نمایش به همین دلیل بود چون این سبک موسیقی خاستگاهی اعتراضی دارد.
آیا نمود اعتراض در آثار هنرمندان جوان ایرانی هم قابل ردیابی است یا نه اعتراضی به چیزی وجود ندارد؟
من زیاد دیده ام که هنرمندان جوان ایرانی نیز درخواست های خود را به اشکال و شیوه های مختلف در آثار بیان میکنند، البته همانطور که گفتم نفس اعتراض متعلق به همه جا میشود اما اشکال آن متفاوت است. اعتراض در جامعه ما صد درصد وجود دارد که میشود به اشکال مختلف در رفتار و آثار جوانان دید. حالا اینکه چقدر این اعتراض برحق است یا نه مسئله دیگری است، اما وجود اعتراض کاملا به چشم میخورد.
یعنی میبینید هنرمندان جوان چنان جسارت داشته باشند که اعتراض خود را در اثر هنری طرح کنند و پای آن بایستند؟
بله، بسیار کارهای جسارت آمیزی انجام میدهند و سعی میکنند از بسیاری کلیشهها فاصله بگیرند و کارهای مدرن انجام دهند، حال اینکه چقدر در این مسیر موفق عمل کنند جای بررسی دارد.
برای کار بعدی خود چه برنامهریزی دارید؟ در ایران اجرا خواهید کرد یا آلمان؟
کار بعدی در آلمان خواهد بود، باید کارها را آنجا سروسام بدهم و بعد از آن اگر انرژی باقی بماند که نیاز باشد کمی دندم نرم شود به ایران بازمیگردم. بازمیگردم تا دوره ای دیگر با سیستمی که کاملا در اجرای تئاتر با آن بیگانه هستم و میتواند روان هر هنرمندی را درهم بشکند و خورد کند کار کنم و حالم جا بیاید. نمیدانم شاید این کار مانند دیوانگی است اما انسان احساس میکند وامدار این مردم است و دوست دارد تجربه بیش از سی سال کار تئاتر در آلمان را با نسل جدید درمیان بگذارد. اما حالا برای این دو نمایشی که کار کردهام باید با حدود هیجده میلیون قرض به آلمان بازگردم، تا این لحظه نه من و نه اعضای گروه یک ریال دستمزد دریافت نکرده و تمام هزینه های دکور و لباس و محل تمرین را خودمان پرداخت کردهایم. تا این لحظه تنها 10میلیون تومان از مرکز کمک دریافت کردیم درحالیکه تمام این سال ها من در آلمان چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. پول را ابتدا به حساب شما میریزند تا شروع به کار کنید. اما اینجا شما باید از جیب بخورید تا چندماه بعد آیا لطف بکنند پول شما را بپردازند یا نه.
منبع:ایسنا