در مورد احمد بورقانی بسیار گفتهاند و نوشتهاند. اما شاید یکی از نغزترین و دقیقترین آنها گفتار جناب آقای دکتر علی خوشرو است که از سرمایه اجتماعی بورقانی سخن گفت. سرمایهای گرانبها که اعتدال سرلوحه آن بود و در عین حال شجاعت و دلیری در عرصههای گوناگون و شفقت و مهربانی با دیگران از صفات جداناشدنی اش بودند، بیتوقع هیچ تحسین و پاداشی.
دلیری او صدالبته صبغه منطقی داشت و برخلاف جسارتهایی بیمنطق که چه بسیار ویرانیها به بار میآورند، شجاعت او ویرانههایی را هم آباد میکرد. آنچه که امروز باعث میشود دلهای موافق و مخالف به یاد و خاطر او بتپد به همین دلیل است. او مظلومانه و بیریا میسوخت تا روشنایی نصیب دیگران کند. تلخ میشد تا شیرینی در کام دیگران بگذارد. نه دلبسته مقام و منصب بود و نه پایبند مکنت و مال دنیا. او خوب میخواند و نیکو مینوشت و عالی نتیجه میگرفت. همواره دوست داشت در میان کتاب غوطهور باشد، به کتاب پناه برد و بخواند و بخواند. از این رهگذر هم از آلام زمانه رها میشد و هم توشه و سرمایه فکری و معرفتی عظیمیبرای خود مهیا میکرد.
پارهای از دوستان احمد بورقانی را سیاستمدار میدانستند، در حالی که واقعا چنین نبود. شاید عنوان شاعر عرصه سیاست دقیقتر باشد. روحیه او بیشتر از آنکه سیاسی باشد با ادبیات، هنر و فرهنگ آمیخته و عجین بود. بورقانی ناخواسته وارد میدان سیاستی شد که به زعم خودش جوانمردی در آن در حال رنگ باختن بود. خود او در جایی نوشته است:
”روابط ادبیات و سیاست همواره خشونت آمیز بوده است و من حیرانم که چگونه از 20 سالگی در حالی که شیفته ادبیات بودم نکتهآموز عرصه سیاسی شدم و شد آنچه نبایست میشد و آن وکالت مجلس بود. هرچه کوشیدم نتوانستم پا به وادی کلاسیک ادبیات بگذارم و برعکس در دنیای پلید کلاسیک سیاست جا باز کردم و البته برخلاف برخی ادعاها دریافتم که دنیای مستی و مستیزدگان ادبیات، فرهنگ و هنر چه پاک است و دنیای هوشیاری سیاست چه پلید و پلشت.“
خلاصه اینکه مهمترین ویژگی احمد بورقانی اخلاق اوست و به واسطه همین اخلاق است که وقتی پا در هر حوزهای میگذاشت به سرعت پررنگ و تاثیرگذار می شد. حوزه سیاست برای او بیشکوه بود و علیرغم اینکه ”بسمل شدن” در سیاست را به جان خریده بود اما از ناجوانمردیهای آن و بیشکوهیاش رنج میبرد. رقیبان رسم مروت فرو نهاده بودند و پای از گلیم ادب فراتر بردند، خطا در خطابه ریختند و جفا بر جماعت کردند.
این رنگ و ریا برای احمد بورقانی که متصل به فرهنگ جوانمردی بود معنایی نداشت. او در محلهای سنتی و مذهبی رشد پیدا کرده بود و از آن طرف هم دنیا را دیده بود و هم تحولات جهانی را درک کرده بود. در این میان نه سنت را فراموش کرده بود و نه مدرنیته، و علی الدوام در این مسیر در رفتوآمد بود.
اینها همه و بسیاری دیگر که میدانید سرمایه بورقانی را تشکیل میدهند، سرمایهای که با مرگ از بین نمیرود و اتفاقا نیاز امروز جامعه ما در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است.
نکات بسیار میتوان در مورد زنده یاد احمد بورقانی گفت و هم میتوان آموخت، و به همین خاطر امیدواریم که در سالهای آتی بتوانیم به بهانه او موضوعاتی از قبیل اخلاق در حوزه اطلاعرسانی، جوانمردی در عرصه سیاست، شگلگیری مطبوعات آزاد و مستقل و… را به بحث بگذاریم. به قول حضرت حافظ:
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
منبع: سایت شخصی نویسنده