انتشار سری دوم اسناد وزارت خارجه آمریکا توسط ویکی لیکس بازتاب خبری گسترده ای در رسانه های دنیا پیدا کرد. این اسناد قسمتی از ارتباطات دولت آمریکا با 297 سفارت، کنسولگری و مامورین خود در دنیا را به نمایش می گذارد. بخش های عمده ای از این اسناد مربوط به ایران است. اگرچه این اسناد به منزله مدارک معتبر و غیر قابل خدشه نیستند وحتی درجه محرمانه آنان بالا نیست. اما در عین حال روشن کننده ابعادی از رابطه بحرانی حکومت ایران و بازیگران منطقه ای و جهانی است.
اسناد منتشر شده اطلاعات جدیدی در خصوص حساسیت زیاد برخی از کشور های عربی نسبت به برنامه هسته ای ایران را آشکار می سازد. آنان از آمریکا خواستهاند برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران تصمیمی قاطع و عملی بگیرد. البته از قبل هم به صورت غیر رسمی و کلی این اطلاعات پخش شده بود و بعضا در حد شایعه مطرح بودند. اما اکنون با توجه به جزئیات منتشر شده، اعتبار بیشتری پیدا کرده اند.
این اطلاعات تصویر روشن تری از سیاست های بازدارنده آمریکا علیه برنامه هسته ای ایران و همچنین نوع نگاه برخی از نیروهای منطقه ارائه می دهد.
گمانه زنی پیرامون رویارویی نظامی احتمالی بین ایران و آمریکا در سالیان گذشته یکی از موضوعات مورد توجه رسانه ها و مراکز سیاسی بوده است. مدارک انتشار یافته نشان می دهند که تقاضا برای برخورد نظامی چه سمت و سویی پیدا کرده است و چرا تا کنون مقامات آمریکایی از آن طفره رفته اند و بر این اساس می توان پیشبینی کرد که این بحث چه سرنوشتی در آینده پیدا خواهد کرد. بر اساس گزارش روزنامه واشنگتن پست، سفیر عربستان در ایالات متحده در ماه آوریل 2008 نقل می کند که ملک عبدالله پادشاه عربستان به کرات از مقامات آمریکایی خواسته است تا با حمله نظامی به تاسیسات هسته ای ایران، سر مار را قطع کنند. اظهارات مشابهی از سوی مسئولان طراز اول کشور های امارات متحده عربی و بحرین نیز صورت گرفته است که تبعات برخورد نظامی با ایران را کمتر از تکمیل پروژه هسته ای ایران دانسته اند. حتی ولی عهد ابوظبی به صراحت احمدی نژاد را به هیتلر تشبیه می کند. این اظهارات عمدتا در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری جورج بوش صورت گرفته است. رئیس جمهور یمن در توضیح دلایل اراده همگانی در منطقه برای توقف برنامه هسته ای ای ایران می گوید “ تهران می خواهد امپراطوری پارس را احیا کند.” این حرف وی از حقیقتی پرده بر می دارد که ریشه حساسیت برخی از همسایگان به رقابت و منازعه تاریخی بین ایران و اعراب بر می گردد. آنها فکر می کنند ایران مسلح به سلاح هسته ای، دارای قدرت بشتری در منطقه می شود و معادلات ژئو استراتژیک منطقه به نفع ایران تغییر می یابد.
البته راه افتادن جنگ تسلیحاتی در منطقه، احتمال دستیابی تروریست ها به سلاح های اتمی سبک، بر هم خوردن توازن شیعه – سنی و خصلت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که داعیه رهبری جهان اسلام را دارد نیز عوامل مهم دیگر را تشکیل می دهد. همچنین نگرانی از حمله اسرائیل دیگر عنصری است که باعث تشدید فشار به آمریکا می شود. این نیروها ترجیح می دهند که آمریکا تاسیسات هسته ای ایران را مورد حمله قرار دهد تا اینکه کاسه صبر اسرائیل لبریز شود. هزینه همراهی و یا عدم مخالفت با تهاجم نظامی اسرائیل برای آنها زیاد است و از طرف دیگر محبوبیت مقامات جمهوری اسلامی در توده های مسلمان افزایش می یابد و از این رهرو آنها در مدیریت امور داخلی کشور های شان با مشکل مواجه می گردند.
همچنین افزایش نفوذ منطقه ای ایران پس از سقوط صدام عامل مهمی در تشدید نگرانی ها است بخصوص برای عربستان که از دیر باز رقیب ایران برای کنترل هژمونی منطقه بوده است. یکی از اسناد بازگو می کند که پادشاه عربستان از جورج بوش رئیس جمهور سابق آمریکا شکایت می کند که به توصیه وی در پرهیز از جنگ با عراق عمل نکرد. وی مدعی است که با صدام و آمریکا قبل از حمله سال 2003توافق کرده بودند که ایران را مهار کنند. اما حمله امریکا و فروپاشی نظام بعثی باعث شد تا آمریکا عراق را بر روی سینی طلا به ایران هدیه دهد. او می گوید علی رغم اینکه با جنگ با عراق مخالف بوده است اما جنگ با ایران را به منظور کنترل جاه طلبی های آن مفید می داند.
بالا گرفتن تنش ها در لبنان در سال 2006 کار را به جایی رسانده بود که بر اساس یک سند سعد حریری به مقامات آمریکایی می گوید اگر روش های دیلماتیک جواب نداد باید هر راهی را بروند تا برنامه هسته ای ایران توقف یابد. او آشکارا می گوید حمله به عراق ضروری نبود، اما ایران ضروری است.
اسناد نشان می دهند که تقاضا برای برخورد نظامی در اواخر دوره ریاست جمهوری بوش اوج می گیرد اما با انتخاب اوباما کاهش می یابد اما به تدریج دوباره فعال می گردد. به عنوان مثال ولی عهد امارات ابتدا سخت طرفدار برخورد نظامی است اما بعدا نظرش به تحریم های اقتصادی کمرشکن تغییر می یابد. اسناد، برخی از دلایلی که دولت آمریکا از یورش نظامی اجتناب کرده است، را روشن می سازد.
در جلسه ای که در ماه فوریه سال 2010 بین رابرت گیتس و وزیر دفاع فرانسه برگزار شده است، گیتس در پاسخ سئوال همتای فرانسوی اش در خصوص حمله اسرائیل به ایران می گوید، اگرچه موفقیت این حمله برای من معلوم نیست اما اسرائیل می تواند به ایران تهاجم کند. وی در ادامه، بحث دیگری را مطرح می سازد که به میزان زیادی بی میلی مقامات واشنگتن از درگیر شدن در جنگی دیگر را معلوم می کند. وی می گوید بمباران تاسیسات هسته ای ایران نمی تواند دستیابی ایران به قابلیت نظامی هسته ای را از بین ببرد فقط 2 تا 3 سال آن را عقب می اندازد. حکومت ایران در صورت حمله نظامی با دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی می تواند بخش بیشتری از مردم کشورش را با خود همراه کند.
گیتس اخیرا نیز پس از بالا گرفتن احتمال جدی شدن استفاده از گزینه جنگ پس از پیروزی جمهوری خواهان در انتخابات کنگره آمریکا نظرات مشابهی را مطرح کرد. وی گفت دیدگاهی مطرح است که حتی برخورد نظامی و نابود کردن مراکز اتمی ایران نیز نمی تواند تضمینی برای متوقف کردن ایران از پیوستن به باشگاه دارندگان سلاح های اتمی شود. اسناد متعدد دیگری که توسط ویکی لیکس منشر شده است نشان می دهند که دولت اوباما با توجه به این منطق تمرکزش را بر روی تحریم ها و افزایش فشار های اقتصادی قرار داده است. در این راستا همه جانبه گرایی را مبنا قرار داده و تلاش می کند تا کشور های دیگر و شرکت های اروپایی و آسیایی را مجاب سازد تا همکاری های مالی و تجاری خود با ایران را متوقف کرده و یا کاهش دهند. نقش کلیدی این کار به دانیل گلاسر سپرده شد و وی به نحو موفقیت آمیزی توانست ماموریتش را انجام دهد و اکثر دیپلمات های اروپایی را با خود همراه سازد. این اسناد همچنین فاش می سازند، اعلام سیاست گارد باز دولت اوباما برای مذاکره با جمهوری اسلامی و پایان دادن به تخاصم 30 ساله باعث نگرانی کشور های عربی و برخی دول اروپایی شد که معتقد بودند این اقدام پیام متضاد و گیج کننده ای را ارسال می کند وباعث می شود که حکومت ایران احساس کند که موضع آمریکا ضعیف شده است. از این رو استراتژیست های دولت اوباما در خصوص ایران تصمیم گرفتند تا فشار های اقتصادی را همچون چماقی در کنار مذاکرات نگاه دارند تا با نشان دادن در باغ سبز از یک سو و ترساندن از مجازات ها، مقامات تهران را وادار به تغییر رفتار کنند. اسناد فوق نشان می دهد دلیل عدم تعلیق سیاست های تنبیهی و از دور خارج کردن فشار ها نگرانی مقامات امریکا از دست دادن حمایت کشور های عربی و اروپایی در توقف برنامه هسته ایران بوده است. یعنی اگر آمریکا به خواست حکومت ایران پاسخ مثبت می دهد و زبان تهدید را کنار می گذاشت، آنگونه که لازمه منطق مصالحه و گفتگو است، دیگر حمایت کشور های عربی و متحدان اروپایی اش از مخالفت با برنامه هسته ای ایران را از دست می داد.
بخش های دیگر اسناد شرح می دهد که چگونه دولت اوباما توانست روسیه و چین را با دور جدید تحریم های بین المللی همراه سازد. متوقف کردن نصب سپر موشکی در لهستان و چکسلواکی عامل مهم بوده است، اما دلیل دیگری که اهمیت کمتری ندارد نگرانی روسیه از گسترش برنامه موشکی ایران بوده است که اکنون به جایی رسیده که علاوه بر اروپای غربی می تواند مسکو را نیز هدف قرار دهد. طبق برآورد سازمان های اطلاعاتی آمریکا ایران 19 موشک پیشرفته از کره شمالی دریافت کرده است که مدل روسی آر 27 و برد آن تا 1500 مایل است. روس ها از این موشک در زیر دریایی برای حمل جنگ افزار های اتمی استفاده می کردند.
در جلسه ای که بین کارشناسان نظامی روسی و آمریکایی در سال جاری برگزار شده است این موضوع مطرح شده است. روس ها تا مدتی نسبت به توانایی این موشک ها که توسط کره شمالی ساخته شده است، ابراز تردید می کرده اند اما نهایتا قانع شده اند که توان موشکی ایران دارد به خطوط قرمز نزدیک می شود.
تعهد عربستان به تامین نیاز های نفتی چین عاملی مهم در کاهش خرید نفت از ایران و جلب همکاری چین بوده است.
در مجموع این اسناد تقویت کننده دیدگاهی است که سیاست فعلی آمریکا تداوم تحریم ها و گسترش فزاینده فشار های اقتصادی و سیاسی است. در افق کوتاه مدت بنا ندارد تا از گزینه نظامی استفاده کند. اما وضعیت جنگی کماکان ادامه دارد و گزینه نظامی به عنوان یک اهرم در فضای مذاکرات وجود دارد. اگر تئوری توطئه را کنار بگذاریم و بپذیریم که اظهارات مقامات بلند پایه آمریکا بخشی از جنگ روانی و تبلیغاتی نیست، آنگاه شباهت زیادی بین مفاد اسناد فوق و عملکرد دولت اوباما وجود دارد.
در این نگرش تاکید بر افزایش انزوای ایران و در تنگنا قرار دادن آن در یک ائتلاف بین المللی است. تا هزینه های کمر شکن مقامات ایران را از تداوم برنامه هسته ای منصرف سازد. برخی از کارشناسان نیز معتقدند که اگر جمهوری اسلامی دچار فروپاشی نشود و بتواند بقایش را حفظ کند دیر یا زود به بمب هسته ای دست پیدا می کند. امری که پیشتر توسط پاکستان، آفریقای جنوبی، هندوستان، کره شمالی و… پیموده شده است و اتفاق عجیب و غریب و محیر العقولی نیست. بنابراین اگر موضع گیری رابرت گیتس که مورد احترام دو جناح سیاسی آمریکا است را در نظر بگیریم، ممکن است گزینه نظامی هیچگاه مورد استفاده قرار نگیرد چون نمی تواند از دستیابی ایران به قابلیت هسته ای نظامی جلوگیری کند. نظریه دیگری نیز در منطقه مطرح است و حتی طرفدارانی در حزب کادیمای اسرائیل دارد که بر اساس آن نفس دستیابی ایران به بمب اتمی مشکل ساز نیست بلکه چگونگی سیاست بهره برداری ایران مهم است. می توان توازنی با ایران مسلح به جنگ افزار اتمی برقرار کرد که موجودیت اسرائیل و مناسبات مورد نظر جامعه جهانی در خاور میانه به خطر نیفتد.
اما این دیدگاه مخالفان جدی نیز دارد و پارامتر های متعددی وجود دارند که احتمال تحقق یافتن این نگرش را کاهش می دهند. نخست نظر غالب جناح جمهوری خواه است که گوشمالی دادن حکومت ایران را علاوه بر ضرورت رعایت منافع آمریکا در جهان و خاور میانه عاملی مهم برای نمایش اقتدار آمریکا می دانند. اسرائیل دیگر کشوری است که بی تابی می کند . نظر ایهود باراک وزیر دفاع که ایران اتمی را غیر قابل تحمل می داند، دیدگاه غالب در بین دولتمردان و جناح های سیاسی این کشور است. اما مدافعان رویکرد نظامی فقط محدود به کشوری نیست که مقامات جمهوری اسلامی سقوط آن را قطعی می دانند، بلکه برخی از کشور های مسلمان نیز مشوق این برخورد هستند. عربستان سعودی، امارات متحده عربی، کویت، بحرین، مصر، اردن برای حمله نظامی چراغ سبز نشان داده اند. ایران اتمی برای آنها کابوسی است که هزینه جلوگیری بر تحمل آن می ارزد. کشور های دیگر چون قطر و عمان موافق جنگ نیز نیستند اما به شدت مخالف برنامه هسته ای ایران هستند و معتقدند تحریم های فلج کننده چاره کار است. نخست وزیر قطر تا جایی پیش می رود که در ملاقات های خصوصی بحث تحریم فروش نفت ایران را نیز پیش کشیده است. عراق و افغانستان علی رغم نزدیکی به ایران منتها سیاست بی طرفی در این منازعه را در پیش گرفته اند. تنها سوریه و بخشی از نیروهای سیاسی لبنان مدافع برنامه هسته ای ایران هستند که نمی توانند پاره سنگ موثری در برابر کشور های مخالف در منطقه باشند. حتی ترکیه نیز به شهادت اظهارات عبدالله گل ایران هسته ای را تهدیدی برای خود می داند لذا می کوشد تا از طریق میانجیگری و با استفاده از روش های دیپلماتیک ایران را قانع سازد که دست از ماجراجویی هسته ای بردارد.
اما فاکتور تعیین کننده کشیده شدن ماشه جنگی دیگر در منطقه پر آشوب خاور میانه، حکومت ایران خواهد بود که باید تصمیم بگیرد در آرایش کنونی مهره ها در صفحه شطرنج منطقه و دنیا چه حرکتی خواهد کرد.
در این مرحله مقامات تهران ترجیح دادند که اعتنایی به افشاگری های جدید ویکی لیکس نکنند و همانگونه که احمدی نژاد گفته است ارزشی برای آنها قائل نیستند و آن را بخشی از جنگ روانی دولت آمریکا می دانند. این موضعگیری می تواند دلایل مختلفی داشته باشد. نخست آنکه اسناد فاش شده توسط ویکی لیکس اطلاعات جدید و شگفت انگیزی برای مقامات ایران نبودند و آنها قبلا از این مسائل آگاهی داشتند. از سوی دیگر آنها نمی خواهند با پذیرفتن این ادعا ها سطح منازعه و تنش را با همسایگان بالا ببرند. سیاست فعلی ایران عدم تحریک نیروهای منطقه و شکست خط انزوا است. امری که برخی از دولتمردان آمریکایی (سفیر سابق در امارات متحده) نیز نگران هستند که انتشار سری جدید اسناد ویکی لیکس به حاکمیت کمک کند تا تور تحریم ها و اجماع جهانی را پاره کند. بنابراین دولت ایران ترجیح می دهد که به جای اعتراض به دولت هایی که خواستار سخت گیری و اقدام قاطع شده اند، آنها را وامدار سازد.
علی رغم اینکه سمت و سوی منحنی دور جدید اسناد منتشر شده ویکی لیکس به نفع حکومت ایران است، اما چون جهت گیری دور قبل به دلیل فاش کردن سیاست های منفی و مخرب ایران در عراق به ضرر ایران بود، لذا حاکمیت ترجیح داده است تا احتیاط پیشه کند و کماکان این اسناد را توطئه ای از سوی دولت امریکا بخواند. به نظر می رسد چون دولت اطمینان ندارد که سری آینده اسناد چه جهتی خواهد داشت لذا تصمیم گرفته است کلیت این بزرگترین افشاگری اسناد دولتی آمریکا را زیر سئوال ببرد.