جاهل/جاهلانی، سنگی در “چاهی” فکنده/فکندهاند که نه صد، که هزار عاقل باید برای برون کشیدن آن، مدتهای مدیدی بکوشند. انتخابات 22خرداد با آن حضور خیرهکننده و مشارکت آگاهانهی ایرانیان، بهجای آن که پشتوانهای برای امنیت ملی و تامین هرچه بیشتر منافع ملی شود، با مدیریتی بس اشتباه، ایران را با چالشها و بحرانهایی پرخطر مواجه ساخته است.
سیر تحولات غریب این روزهای ایران در دو سر طیف تحلیل (سیاه و سپید) چشماندازهای پرهزینهای را به تصویر میکشد: یکی، تداوم وضع موجود و ماندگاری اقتدارگرایان در بلوک قدرت از پی سرکوب شدید شهروندان معترض و حاکم کردن اختناق و ایجاد “آرامش گورستانی”؛ و دیگری، تغییر کلیت این روند،
در هر دو حالت حداکثری فوق، این ملت ایران است که هزینههایی بس سنگین را متحمل خواهد شد. در فرض نخست، برقراری آرامش ظاهری در اوضاع پس از سرکوب گسترده و بازداشت و جرح و قتل شمار کثیری از ایرانیان، محقق میشود. نشانههایی از این رویکرد را میتوان در روزهای اخیر بهوضوح مشاهده کرد. پایان این روند، مشخص است: اقتدارگرایان بر مسندهای قدرت تکیه میزنند در شرایطی که شمار کثیری از معترضان، متحمل آسیبها و خسارتها و لطمات و هزینههای فراوان شدهاند. اما این تمام ماجرا نیست؛ حکومت باید از آن پس جامعهای را مدیریت کند که بخش قابل توجهی از آن (دستکم، نیمی از آن) با حاکمان همدلی ندارند و وضع مستقر را به زور و جبر سرکوب و سلاح و سیطرهی رسانهای-تبلیغانی، پذیرفتهاند. شهروندان به ظاهر خاموشی که حکام خویش را “دروغگو” و “خائن” به رای خویش میدانند، چگونه میخواهند و میتوانند در روند توسعه (اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی) مشارکت جویند؟ پیشبینی وضع جامعه در دوران “آرامش گورستانی” کار چندان دشواری نیست. اغلب شهروندان، مستمریگیرانی خواهند شد که تنها سهم خویش را از درآمد نفتی دریافت میکنند، بیآنکه پروژهی مشترکی را با حکومت بازتولید کنند؛ کارشکنی و اعتراضهای خفته و پنهان شهروندان بهظاهر خاموش، بهجای خود. از منظر روانشناختی پیشبینی افسردگی یا پرخاشگری لایههای اجتماعی سرکوب شده، کار دشواری نیست. جانهای فسرده، قلبهای شکسته، بغضهای در گلو مانده و خشمهای بهظاهر منکوب شده و دستان و پاهای بسته، در فرآیند کدام تولید ملی، مشارکت خواهند کرد؟ چنین سیمایی از جامعه، چه نسبتی با منافع ملی دارد؟ بدیهی است که آنچه محقق نخواهد شد، همین منافع ملی است. و در حاشیهی آن، در پس پرده و پشت صحنه،قهقهی مستانهی دشمنان ایران، در لباس ایرانی یا جامهی غیرایرانی. در چنین وضعی، تکلیف “اخلاق” جامعه نیز مشخص است. این دورویی و تظاهر و تزویر و دروغ و عدماعتماد است که بر رفتار و منش و اخلاق شهروندان، سیطره خواهد داشت. مردمانی که باوری به حاکمان خویش ندارند اما گریزی جز تمکین ظاهری و تظاهر به تمکین ایشان، ندارند، کدامین اخلاق را بازتولید خواهند کرد؟
آنچه به اجمال صورتبندی شد، مربوط به وضع نخست بود؛ اما در وضع دیگر (فرض حداکثری دوم)، کلیت این روند تغییر میکند: انتخابات -به علل و دلایل گوناگون- ابطال و تجدید خواهد شد و میرحسین موسوی رییسجمهور آتی نام خواهد گرفت. آیا از فردای پیروزی موسوی، “گاردهای آهنین” و “گروههای فشار” و “دولت سایه” اجازه خواهند داد که آب خوش از گلوی دولت منتخب و شهروندان حامیاش، پایین رود؟ پاسخ به این پرسش نیز چندان دشوار نیست. تمامیتخواهان و سرکوبگران و تشنگان قدرتی که این روزها -با وجود در آغوش داشتن معشوقهی قدرت- اینچنین بیرحمانه و غیرانسانی، میکوبند و میزنند و ویران میکنند و به خون میکشانند، فردا روزی که از خویش را از منافع اقتصادی، سیاسی، منزلتی، ایدئولوژیک قدرت، بیبهره مییابند، جز آشوب و اغتشاش و بحرانسازی، به چه کاری مشغول خواهند شد؟ فراموش نکنیم اگر معترضان امروزین نتایج انتخابات، بهگونهای نمادین چسب بر دهان میزنند و در سکوت به راهپیمایی میپردازند و شاخهی گل و پلاکارد در دست میگیرند، یا شبها به سر دادن تکبیر (ندای الله اکبر) همت میگارند، بخش مهمی از معترضان فردای انتخاب موسوی (معترضان محتمل) اسپری فلفل و چوب و قمه و اسلحه در دست، با فریاد و ناسزا به اغتشاش و اعتراض خواهند پرداخت. مگر آنکه دستی از بالاتر برآید و امر به سکوت و خاموشیشان کند؛ آیا چنین دستی، که منافع ملی را بر هر چیز دیگری مقدم بداند، وجود دارد؟ “طبقهی جدید” شکل گرفته در ساخت قدرت جمهوری اسلامی، تغییرات دموکراتیک را به این آسانیها برنمیتابد.
آشکار است که ایران و ایرانیان روزهای سخت و سنگینی را تجربه میکنند که -چه به جهت انسانی و معنوی و چه به جهت مادی- بسیار پرهزینه خواهد بود. ایران با نقطه عطف 22خرداد 1388 به دوران جدیدی پا نهاده است.
سنگی را که جاهل/جاهلان به چاه انداخت/انداختند، صدها عاقل و خردمند به دشواری بیرون خواهند کشید. تاوان این وضع ناگوار و پیچیده را نیز تنها معترضان یا صاحبان قدرت، نخواهند داد؛ بلکه این تمامیت ایران و ملت ایران است که باید هزینههای سنگینی برای نیل به آرامش و ثبات و برقراری اعتماد و همدلی میان ملت و دولت، پرداخت کند.
شک نیست که خروج از وضع ناگوار کنونی به شیوههای متعددی ممکن است؛ شیوههایی که با مدیریت خردمندانه و از منظر منافع ملی، میتوان آنها را پی گرفت و محقق کرد. البته تنها در صورتیکه عقلانیت و تدبیر منطقی، رهنما شود و منافع ملی، بهجای منافع فردی و باندی و قبیلهای، مورد توجه قرار گیرد. چارهی کار این روزهای ایران، خشونتورزی و نادیده گرفتن مطالبات فریاد شده و در دل ماندهی اکثریت شهروندان نیست؛ “گره” ایجاد شده با “دندان” گشوده نمیشود، نیازمند سرانگشتان عاقل و مدبری است.
افسوس که این روزها، نشان چندانی از این پارامترها، یافت نمیشود. و ناگزیر، دموکراتیزاسیون در ایران، همچنان پرهزینه، پیش خواهد رفت…